در آیات 125 تا 131 سورة انعام ( صفحة 144) دوآیة نخست، دو نعمت بزرگی را كه در انتظار مؤمنان راستین است، شرح می‌دهند.كه بنای ما، پرداختن به دومین‌آیه می‌باشد.....
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : خسرو داودی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کدام تفکّر است ‌که لحظه‌ای از آن، افضل از یك سال عبادت است؟   

دو شاخص ممتاز

 

مقدمه:

می دانیم که شروع روز دانش آموزان با یک برنامه صبحگاهی مناسب علاوه بر پرورش روح معنوی دانش آموزان، در بالا بردن سطح آموزشی آن ها از لحاظ یادگیری تاثیرگذار است.

 

به عنوان مثال اگر معلم پرورشی مدرسه بتواند هر هفته یک کلاس را برای برگزاری برنامه های صبحگاه مدرسه انتخاب و هدایت نماید:

اول: تمام دانش آموزان طبق استعداد خود در امور و انجام برنامه ها مشارکت می نمایند.

 

دوم: طبق ایام اله برای پیدا کردن مطالب مناسب روز اجرای برنامه به دنبال مطالبی از قبیل شعر، مقاله، طنز و غیره هستند.

 

سوم: مراسم آغازین مدرسه از یکنواخت بودن و احیاناً خسته کننده بودن به پویایی و سرشار بودن تبدیل می شود.

 

یکی از کارهایی که در اکثر مدارس کشور عزیزمان انجام می شود، خواندن آیاتی از قرآن مجید می باشد، در این زمینه چنان چه دانش آموزان بتوانند علاوه بر شنیدن آیات، با مفاهیم متعالی این معجزه الهی آشنا شوند، بی شک به هدف والای نزول وحی رهنمون گشته ایم.

 

در این راستا، مرکز یادگیری جهت غنی سازی برنامه های صبحگاه مدارس، به بررسی و تفسیر برخی از آیات قرآن پرداخته است. در این قسمت سعی شده، تفسیر به زبان ساده و قابل درک برای دانش آموزان ارائه گردد. 

 

در این مقاله آیات 125 تا 131 سورة انعام (صفحه 144 )  مورد بررسی قرار می گیرد...

 

آیات مربوطه توسط یکی از دانش آموزان قرائت شود. شما می توانید برای شنیدن فایل صوتی آیات این صفحه کلیک نمایید.

 

جهت دریافت  فایل صوتی آیات فوق، کلیک کنید.

 

نکات تفسیری مربوط به آیات در ادامه توسط یکی از دانش آموزان قرائت شود...

 

در آیات ١٢٥ تا ١٣١ سورة انعام ( صفحة ١٤٤) دو آیة نخست، دو نعمت بزرگی را كه در انتظار مؤمنان راستین است، شرح می‌دهند. كه بنای ما، پرداختن به دومین‌ آیه می‌باشد.

 

 پایان ‌آیة ١٢٦ می‌فرماید: «قَد فَصَّلنَا الآیات لِقَومٍ یَذَّكَّرون»؛ «ما نشانه‌های خود را برای‌ آن ها كه متذكّرند، شرح دادیم».

 

در واقع، این ‌آیه نمونه‌ای است از آیات قرآنی ‌كه روی تفكّر و تعقّل و تذكّر، تكیة بسیار دارد و مكرّراً می‌فرماید: إنَّ فی ذلِك لآیَهً لِقَومٍ یَتَفَكَّرون، إنَّ فی ذلِك لآیاتٍ لِقَومٍ یَعقِلون، لِقَومٍ یَفقَهون، لِقَومٍ یَعلَمون.

 

از عالم بزرگواری پرسیدند: این‌ حدیث‌ كه می‌فرماید: فِكرَهُ ساعَهٍ، خَیرٌ مِن عِبادَهِ سَنَه؛ ساعتی اندیشیدن، از عبادت یك‌سال برتر است! آن، چه اندیشه و آن، چگونه تفكّری است؟

 

آن‌ عالم بزرگوار فرمود: آن نوعِ تفکّر حرّ بن ‌یزید ریاحی است‌ که چند لحظه اندیشه صبح عاشورایش، یك عمر ویران‌شده ی چندین ساله‌اش را تبدیل به‌ گلستان ‌كرد و او را از زمین به ‌آسمان رسانید.

 

او اگرچه اوّل‌ كسی بود كه به‌دستور اِبنِ زیاد، راه را بر امام حسین(ع) بست و آن ‌حضرت را با یارانش در بیابان‌ كربلا متوقّف نمود، ولی باورش نمی‌شد كه‌ كار، به جنگ بكشد و لذا صبح روز عاشورا كه دید لشگر، دنبال لشگر رسید و راستی، آمادة جنگ شده‌اند، پیش عُمَرِبنِ‌سَعد، فرماندة لشگر، رفت و گفت: آیا تو، راستی، با این ‌مرد قصد جنگ داری؟ گفت: آری؛ آن‌چنان جنگی ‌كه سر و دست‌ها، از پیكر جدا گردد. حر، این‌حرف را كه شنید، با افسردگی تمام، به جایگاه خود برگشت، در حالی‌كه  فرماندهی‌ گروهی از لشگر را به‌عهده داشت.

 

زیارت عاشورا

از مردی به ‌نام مُهاجِرِبنِ‌اوس، نقل شده ‌كه: من، كنار حر ایستاده‌ بودم. دیدم حالش دگرگون شده و لرزش شدیدی، بر اندامش افتاده‌است. تعجّب‌كنان پرسیدم: مگر تو می‌ترسی‌كه این‌چنین می‌لرزی؟ اگر از من شجاع‌ترین‌ مرد كوفه را بپرسند، تو را نشان می‌دادم!

این، چه حال عجیبی است‌كه در تو می‌بینم؟ گفت: در واقع مطلب این ‌است ‌كه من خودم را میان بهشت و جهنّم می‌بینم. ولی به خدا سوگند، هرگز جهنّم را بر بهشت ترجیح نمی‌دهم.

 

این‌را گفت و تازیانه برگُرده اسبش نواخت و به‌تاخت، از لشگر جدا شد و رو به خیمه‌گاه امام حسین(ع) رفت.

در واقع، پای‌بند دنیا، از پای خود بازكرد و بال و پرگشود و رو به‌آسمان پروازكرد و به معراج رفت.

 

از لشگرگاه اِبنِ ‌سَعد دور شد و به خیمه‌گاه امام حسین(ع) نزدیك شد. امّا خجلت ‌زده و شرمنده است ‌كه چگونه با امام(ع) روبه‌رو شود؟ و چه بگوید؟ ابتدا، با خدا به راز و نیاز پرداخت. دست روی سرگذاشت و گفت: اَللّهُمَّ أنَبتُ إلَیك فَتُب عَلَیّ، فَقَد أرعَبتُ قُلوبَ أولِیائِك وَ أولادَ بِنتِ نَبِیِّك؛ خدایا، به‌سوی تو بازگشتم، مرا بپذیر و توبه‌ام را قبول‌كن، من دل‌های اولاد پیامبرت را ترساندم، اینك پشیمانم.

 

ما تُحبّ أن تكون

آرام‌آرام، جلو می‌رفت، در حالی‌كه دست‌ها روی سر بود و سپر واژگون. یعنی، من قصد جنگ ندارم، بلكه به امان‌خواهی‌آمده‌ام. به خیمه امام‌كه نزدیك شد، ایستاد و گفت: اَلسَّلامُ عَلَیكَ یَا بنَ رَسولِ الله، جُعِلتُ فِداك، أنَا صاحِبُكَ الَّذی حَبَستُكَ مِنَ الرُّجوں من، فدای تو شوم ای فرزند رسول خدا، من همانم ‌كه تو را در این‌ وادی نگه‌داشتم. اما حالا، از كردة خود پشیمانم.

 

آیا راهی برای توبة من هست؟ امام (ع) با كمال لطف و عنایت فرمود: نَعَم یَتوبُ الله عَلَیك فَأنزِل؛ بله، خدا توبه‌ات را می‌پذیرد، از اسب پیاده شو. فرودآی‌ كه تو، مهمان ما هستی.

 

گفت: آقا، اجازه بده من با همین‌حال‌ كه هستم، به میدان این ‌قوم بروم و شاید اوّل ‌كسی باشم ‌كه فدایت شده‌است. امام(ع) اجازه فرمود. او رفت و پس از موعظه، و كشتن جمعی از آنان، از اسب به زمین افتاد. در لحظات‌آخِر عمر، احساس‌كرد دستی بر پیشانی‌اش نهاده شد. چشم باز كرد دید آقا برای مهمان‌ نوازی ‌آمده ‌است. دست بر صورتش می‌كشید و می‌فرمود: بَخٍّ بَخٍّ لَكَ یا حُر أنتَ حُرٌّكَما سَمَّتكَ اُمُّكَ حُرّا؛ به به، چه نیكو فرجامی نصیب تو گشت ای حر، تو، حرّ و آزادمردی، آن‌گونه‌ كه مادرت، تو را حر نامیده ‌است.

 

       صَلَّی الله عَلَیك یا مَولانا، یا أبا عَبدِ اللهِ الحُسَین، اَلسَّلامُ عَلَیك وَ عَلَی الأرواحِ الَّتی حَلَّت بِفِنائِك.


مرکز یادگیری سایت تبیان - تهیه: علی هندی

ویراستار: سید علی مرتضوی - تنظیم: نوربخش