ظرفیت شناسی علم اصول الفقه برای علوم انسانی (۱۴)
ظرفیتشناسی علم اصول الفقه برای علوم انسانی (١٤)
گزارش کامل نشست دوم - ٧
١٥ | ١٤ | ١٣ | ١٢ | ١١ | ١٠ | ٩ | ٨ | ٧ | ٦ | ٥ | ٤ | ٣ | ٢ | ١ |
بخش قبلی را اینجا ببینید
نقطه شروع چیست؟
دکتر شیروانی:
آیا می توان اینگونه استدلال کرد که نقطه شروع برای تولید علوم انسانی اسلامی پرداختن به علم اصول است؟
استاد اعرافی:
به لحاظ منطقی، اصول بر آن تقدم دارد؛ اما به لحاظ واقعی خیر. نقطه عزیمت منطقی، آن است و ما باید دستگاه روششناختی معتبر داشته باشیم که به این قلمروها بپردازیم ولی به لحاظ واقعیت خیر؛ و در یک رابطه رفت و آمدی اینها شکل میگیرد و به جلو میرود.
البته در سخنرانی اخیری که داشتم یک محور دیگر را هم مطرح کردم و آن اینکه علوم انسانی اسلامی ما زیرساختهایی میخواهد که الآن حداقل در بعضی از رشتههای آن وجود ندارد. برای مثال اگر بخواهیم زیرساخت تعلیم و تربیت را پردازش کنیم باید فلسفه تربیتی اجتهادی داشته باشیم که در حال حاضر چنین چیزی نداریم. حدود چهار ماه پیش نیز یک سخنرانی در انجمن فلسفه تعلیم و تربیت ایران، داشتم. تقاضای من این است که حوزوی که درد واقعیتهای جامعه را دارد مجموعه مقالات این کنفرانس را بخواند. تنها روحانی این همایش نیز من بودم. مجموعه مقالات به سه گروه تقسیم میشد. بخشی از آنها در حوزه تعلیم و تربیت بود که مربوط به افرادی بود که آینده آموزش و پرورش کشور در دست آنها است. بخشی از این مقالات عریان و واضح در آبشخور سکولاریسم شکل گرفته و از ایدههای غربی متأثر بود و آنها را مدافعانه طرح کرده بودند. بخشی از مقالات نیز مربوط به متدینین بود و در مسائل مختلفِ فلسفه تربیتی اسلام مقاله نوشته بودند، ولی روح مقالات، سکولاریسم و تفکر غربی بود، اما خودشان نمیفهمیدند، یک گروه هم میفهمیدند و به آن پرداخته بودند ولی دستشان از روششناسی خالی بود و بهصورت اجتهادی به مسأله نپرداخته بودند. حوزه ما با همه پیشرفت و عظمت خود، در حاشیه است و جریانهای سازنده علم در حوزه علوم انسانی در دانشگاهها در حال شکلگیری است که همینها تولید فکر میکنند و نهادها را شکل میدهند. آیا در کل حوزه، درس خارج تربیت اسلامی هست؟ ولذا باید قدر معدود افرادی را که در این مسائل فعالیت میکنند، دانست و ما به نسل جدیدی نیاز داریم که مجتهد و فیلسوف باشند و وارد این قلمرو شوند.
محور دوم بحث من عبارت است از اینکه بحث علوم انسانی اسلامی را کنار بگذاریم و بررسی کنیم که آیا اصول ما میتواند با علوم انسانی رایج در دادوستدی قرار بگیرد؟ که اگر وقت شد در این جلسه مطرح میکنم.
کارکردهای عقل در تولید معرفت دینی
استاد رشاد:
درخصوص سوال اصلی شما درباره کارکرد عقل در حوزه تولید معرفت دینی، مطالبی را مطرح میکنم:
علوم انسانیِ دینی (اگر دینی است) طبعاً بخشی از معرفت دینی قلمداد میشود، مشروط به اینکه مبانی، منطق، منابع و سایر مولفههای هویتسازِ آن، اسلامی باشند. من بحثی درباره قلمروی کارکرد عقل دارم و ضمن اینکه ممکن است پارهای پرسشها در برابر تلقی علامه ذوفنون، آیت الله جوادی آملی داشته باشم ـ و در این خصوص پرسشهایی را نیز طرح کردهام ـ، در مجموع مشرب ایشان را قبول دارم. بر اساس تقسیم آیت الله جوادی، عقل سه کارکرد دارد: اول اینکه به مثابه منبع، معرفتزا است، و به مثابه مصباح، معناگر است و به مثابه معیار، سنجشگر است. البته ما این کارکردها را توسعه دادهایم و تصور میکنیم که کارکردهای عقل از این سه دسته بیشتر است. پرسشهای جدی و مهمی پیش روی نگاه و نظر معظم له مطرح هست. برای نمونه اگر بگوییم عقل حجتِ مستقل است ـ اگر بپذیریم که عقل نقش منبعی ایفا کند، یعنی معرفتزا باشد و تولید معرفت کند ـ در نتیجه در قرن چهاردهم، گزارهای توسط عقل تولید شود که در قرآن و روایات هم از آن خبری نبوده است، به این ترتیب امروز گزاره دینی جدیدی تولید شده است؛ با توجه به اینکه به درستی میگوییم که دین به طور کامل نازل شده و وحی منقطع شده است، تکلیف این گزاره عقلی جدید با مسأله خاتمیت چه میشود؟
این نظریه کلان و مهمی است و پذیرش این نگاه همه چیز را در معرفت دینی از جمله تولید علوم انسانی اسلامی دگرگون میکند؛ البته مشروط به اینکه به لوازم آن ملتزم باشیم و حدود و ثغور آن را تحکیم کنیم.
به نظر من سنخ بحث حجیت عقل، فلسفی و فلسفه اصولی ـ بلکه فلسفه دینی ـ است و اگر این مسأله را حل نکنیم علم کلام و اصولی نخواهد بود ولی وجود دارد و وامدار مباحث محدودی است که از جنس فلسفه اصولی تحت عنوان مبادی اصول در منابع ما بحث شده است. یک سلسله مسائل مبنایی که بر عهده فلسفه اصول است و اگر فلسفه اصول رسمیت پیدا کند و درس آن در حوزه رایج شود، آن مبانی تحکیم و توسعه خواهد یافت و تصحیح خواهد شد و به تبع آن، اصول نیز تحکیم و توسعه خواهد یافت و تصحیح خواهد شد. کما اینکه نوع مباحثی که در همین نشست مطرح میشود نیز از جنس مباحث فلسفه اصول است. البته بعضی از آنها از جنس فلسفه فقه نیز هست؛ منتهی از نظر حیثی متفاوت است و به جهتی، فلسفه اصول از حیث دیگر، فلسفه فقه است و برخی به این نکته ظریف توجه ندارند و میگویند فلسفه اصول و فلسفه فقه یکی است.
با توجه به پرسش دکتر شیروانی و با عنایت به مبانی علامه جوادی که مورد موافقت ما نیز میباشد، اگر بخواهیم کارکردهای عقل [را] بهطور فیالجمله مطرح کنیم، مواردی را به شرح زیر میتوانیم اشاره کنیم:
کارکردهای عقل را باید به دو لایه کلان تقسیم کرد: برخی کارکردهای آن در حوزه کل دین است و کارکردهایی است که معطوف به استنباط و فهم و ادراک همه بخشهای دین (عقاید، علم، احکام، اخلاق) است. و البته در این خصوص بنده پیشنهاد دارم که تربیت نیز به عنوان یک ضلع مستقل در نظر گرفته شود؛ زیرا تربیت مقولهای غیر از چهار مقوله فوق است و تصور من این است که تربیت، ضلع پنجم دین است. تربیت قطعاً اخلاق، عقاید و احکام نیست و خود تربیت، مقوله خاصی است که باید به طور مستقل درباره آن تأمل کرد.
بخش بعدی را اینجا ببینید
١٥ | ١٤ | ١٣ | ١٢ | ١١ | ١٠ | ٩ | ٨ | ٧ | ٦ | ٥ | ٤ | ٣ | ٢ | ١ |
منبع: پایگاه اینترنتی مجمع عالی حکمت اسلامی
تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان