تبیان، دستیار زندگی
پرسش های این نشست در سه محور اساسی است: تأثیر مبانی و مبادی اصول الفقه در علوم انسانی برای تأسیس مجدد، نگاهی به روش شناسی علم اصول و تأثیر آن در مباحث علوم انسانی، محورهای بعدی درباره محتوا، یعنی نظریه ها، مسائل، ابواب و بخش های مختلف علم اصول الفقه
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ظرفیت‌شناسی علم اصول الفقه برای علوم انسانی (٧)

گزارش کامل نشست علمی

نشست علمی ظرفیت شناسی اصول فقه

همان‌طورکه فقهای ما در احکام می‌گویند که این مقداری که داریم می‌توانیم احکام را کشف کنیم درباره معارف هم می‌گوییم که می‌توانیم واقعیاتی را بفهمیم و احتمال مقید هم هست؛ ولی این احتمال برای ما ملزِم نیست؛ چون خارج از وسع ما است و نمی‌توانیم خودمان را به دلیل یک احتمال محروم کنیم از این همه معارفی که در کتاب و سنت آمده است

مرور بخشهای مقاله:

  ١٥    ١٤    ١٣    ١٢    ١١    ١٠    ٩    ٨    ٧    ٦    ٥    ٤    ٣    ٢    ١  

بخش قبلی را اینجا ببینید

چند نکته

دکتر آذربایجانی:

با توجه به اینکه بعضی از دوستان هم سؤالاتی را درباره بحث حضرت آیت الله فیاضی پرسیدند، باید سه نکته را عرض کنم. یکی اینکه آیا در فرمایش شما وقتی که با واسطه از معصوم - علیه السلام - چیزهایی را بدست می‌آوریم - که علی‌القاعده ما این طور هستیم - شما قائل به این تنزیل مودی هستید. می‌توانیم به خصوص با توجه به اشکالاتی که استاد آیت الله رشاد هم فرمودند یعنی ما بی‌واسطه خدمت معصوم - علیه السلام - برسیم آن اطلاقات عمومات یا نصی که برای ما دارد خیلی راحت‌تر است تا اینکه باواسطه باشد [که] مشکلات بیشتر است. ولی آیا ما با تنزیل مودی، که برخی از احادیثی هم که من اشاره کردم به این مطلب، می‌توانیم این را حل کنیم؟

نکته دوم اینکه آیا در استفاده از ظهورات در واقعیت‌های تکوینی استی‌ها یا هستی‌ها به تعبیر حضرت استاد، مبنا معذریت و منجزیت در بحث‌های اصولی است یا مبنای دیگری داریم؟

نکته سوم هم این است که در احکام که ناظر به مباحث عملی است وقتی عمومات و مطلقات بیان می‌شود مقیداتش را هم خودشان بیان کردند و اگر ما بعد از فحص به یأس رسیدیم کفایت بر ما می‌کند. سؤال این است که آیا در مورد امور تکوینی، برای مقیدات هم می‌توانیم به این مقدار اکتفا کنیم و یا باید با روش‌های تجربی از موارد خارجی هم کمک بگیریم؟ مرحوم صدوق در احادیث طبی این بحث را خیلی جدی مطرح می‌کنند که مرحوم علامه مجلسی در جلد 73 یا 74 بحار، احادیث طبّی را به 5 دسته تقسیم می‌کنند که بخشی، ناظر به گروه، فرد یا منطقه خاصی بوده است. این مقیدات هرچه در روایات بگردیم نیست. ولی لبّی است یا با روش‌های تجربی است. یعنی ما آیا در بحث‌های علوم انسانی باید برای مقیدات و مخصصات، روش تجربی را هم ضمیمه کنیم؟

کافی نبودن اصول فقه در تولید علوم انسانی

استاد فیاضی:

همان‌طورکه حضرت آیت الله رشاد فرمودند: علم اصول فقه، لازم است ولی کافی نیست. بنده هم همین را عرض می‌کنم. از چند جهت کافی نیست: یکی اینکه، برای همه علوم انسانی، فلسفه اسلامی را لازم داریم. یعنی آنچه را که ما با عقل درباره هستی از طریق روش فلسفی می‌توانیم کشف کنیم از ارکانی است که باید علوم انسانی اسلامی به آن توجه داشته باشند. بنابراین فلسفه را می‌خواهیم برای اینکه یک معرفت جامع و کلی‌نگر از کل هستی به ما بدهد که وقتی در هر یک از علوم انسانی وارد می‌شویم بدانیم که در چه جایگاهی هستیم؟ دوم اینکه، فلسفه، مادرِ علوم است. در هر علمی وارد شوید مبادی تصدیقی دارد که این مبادی تصدیقی همان مسائل فلسفی هستند که فیلسوف به آن‌ها پرداخته و آنها را اثبات کرده است.

و اما اینکه شأن خبر واحد چیست و شارع مقدس چه‌کار کرده است؟ بنده عرض می‌کنم که اگر شارع نبود چه بود؟ یعنی چرا عقلاء قبل از شرع به قول ثقه یا خبر موثق مراجعه می‌کنند؟ آیا جز این است که اطمینان از نظر عقلاء در کشف واقع، حکم یقینِ منطقی را دارد؟ می‌گویند وقتی شما اطمینان دارید به اینکه این آقا عادل است، می‌توانی در نماز به او اقتداء کنی و نیز امانتی را به او بسپاری. هیچ وقت عقلاء، خودشان را به یقینِ منطقی محدود نمی‌کنند. اگر بخواهند زندگی‌شان را به یقین منطقی محدود کنند، باید زندگی نکنند. عقلاء می‌گویند ما اطمینان پیدا می‌کنیم از سخن آقایی که با او یک عمر زندگی کرده‌ایم. در خبر ثقه گفته می‌شود: انسان باید با راوی معاشرت داشته باشد تا وثاقتش را کشف کند، یا کسی که معاشرت داشته و خودش عادل یا ثقه است به شما می‌گوید که من با این آقا معاشرت داشتم و قابل اعتماد است.

ما می‌گوییم که اگر شارع مقدس نبود، سیره عقلاء بر چه بود؟ بر این بود که با خبر موثق یا ثقه معامله علم می‌کنند و اطمینان پیدا می‌کنند. به آن آثار واقع را بار می‌کنند می‌گویند: این آقا امین است، پس شما می‌توانید خانواده‌ات را به او بسپاری. اموال گران‌بهایت را پیش او بگذاری. اینها بحث جعل مودّی و تتمیم کشف نیست، خودش کاشفیت دارد. تتمیم هم نمی‌خواهد. به همان مقداری که کاشفیت دارد شارع مقدس تأیید فرموده است.

سیره عقلاء؛ یعنی این سیره می‌گوید که این کاشفیت دارد. امضای سیره؛ یعنی آنچه عقلاء دارند را تأیید کردم؛ یعنی کاشفیت را تأیید کردم. حالا اسم این را اگر بگذاریم «تأیید کشف»، درست است؟ یعنی آن ظن منطقی که عقلاء با آن معامله علم عرفی می‌کنند من هم همان را قبول دارم و روش عقلاء درست است. بنابراین امام معصوم کاشفیت قول ثقه یا خبر موثق را امضا می‌کند. پس خبر واحد یا ظاهر قرآن هر دو یعنی هم سند که در خبر واحد لازم داریم، و هم ظاهر خبر و ظاهر کتاب هر دو مستند به همین سیره هستند. یعنی سیره عقلاء بر این است که اخذ به ظواهر و اخذ به خبر موثق یا قول ثقه کنند؛ در عین اینکه، این عقلاء در آن مخبر احتمال خطا می‌دهند؛ زیرا معصوم نیست. وقتی از امام می‌شنوم، احتمال خطا در امام نمی‌دهم که امام در بیان کردن مقصود خودش دچار خطا شده؛ ولی در راوی این احتمال را می‌دهم که درست مقصود امام را متوجه نشده باشد، یا با اینکه در زمانِ استماع کاملاً متوجه شده؛ ولی هنگام نقل دچار سهو یا نسیان شده است؛ ولی عقلاء هرگز به این احتمال، اعتنا نمی‌کنند.

همان‌طورکه وقتی هم که از محضر خودِ امام می‌شنوم در امام معصوم احتمال خطا نمی‌دهم؛ ولی در خودم این احتمال هست که مقصودِ امام - علیه السلام - را درست نفهمیده باشم.

عدم توجه به احتمال وجود مقیدات در کنار مطلقات

اما اینکه فرمودید: در احکام در کنار مطلقات، مقیداتش هم هست؛ من عرض می‌کنم که در بقیه معارف هم هست. به همان مقداری که در احکام هست، در مسائل دیگر هم هست. لذا مطلق و مقیدی را که از علم اصول در احکام لازم دارید در بقیه جاها هم لازم دارید. عام و خاص لازم دارید و اگر هم در جایی نباشد؛ اما احتمالش هست. مگر در احکام یقین دارید به اینکه همه مقیدات در دسترس است؟ مگر با توجه به اینکه صد سال نقل حدیث تحریم شده بوده و اگر کسی از پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - نقل حدیث می‌کرد، مجازات می‌شد این احتمال را نمی‌دهید که همان احکام و مطلقاتی که هست مقیداتی داشته که به ما نرسیده است یا بعد از زمان ائمه، مگر روات ما احادیثشان را دفن نمی‌کردند که اگر گرفتار شدند سند جرم برضد آن‌ها نشود؟ در این دفن‌کردن‌ها خیلی از احادیث از دست رفت.

بنابراین، احتمال وجود مقیدات در همه جا هست و یکسان است. همان‌طورکه فقهای ما در احکام می‌گویند که این مقداری که داریم می‌توانیم احکام را کشف کنیم درباره معارف هم می‌گوییم که می‌توانیم واقعیاتی را بفهمیم و احتمال مقید هم هست؛ ولی این احتمال برای ما ملزِم نیست؛ چون خارج از وسع ما است و نمی‌توانیم خودمان را به دلیل یک احتمال محروم کنیم از این همه معارفی که در کتاب و سنت آمده است.

اینکه فرمودند قرینه منحصر در قرینه لفظی است، عرض می‌کنیم که در اصول هم فرموده‌اند که عقل حجت است. همان‌طورکه عقل برای کشفِ احکام، مستقلاً حجت است، عقل می‌تواند خودش مثل کتاب و سنت، دلیل برای کشف حکمی باشد. بگویید حکم خدای متعال این است که امکان ندارد در زمان غیبت، جامعه بدون سرپرست باشد. مثلاً ممکن است با همین دلیل عقلی، ولایت فقیه را بدون تمسک به ادله نقلی اثبات کنید، می‌تواند حجت باشد برای تقیید مطلقات و تحصیص عام، پس اگر خود احکام را مستقیم می‌تواند کشف کند، می‌تواند قرینه هم باشد بر مطلقات؟ آری دلیل عقلی قرینه می‌شود؛ قرینه صارفه می‌شود، همان‌طورکه قرینه معینه می‌شود. وقتی در مجملی احتمالات مختلف هست، عقل می‌تواند قرینه معینه شود و بگوید که مقصود از این چند احتمال، آن احتمالش نیست یا این احتمالش هست. بنابراین، عقل همان‌طورکه فرمودید قرینه لبّی است. البته در فلسفه علم یا بحث از روش‌های آزمایشی و شبه‌آزمایشی، گفته‌اند که علوم تجربی یقینی نیست؛ هیچ شخص تجربه‌گری نمی‌تواند بگوید که تمام عوامل موجود در مورد تجربه را من شناخته‌ام و همه را یکی یکی بررسی کرده‌ام؛ چون اگر چنین ادعایی می‌کرد معنایش این بود که همه واقعیات را شناخته پس دنبال کشف چه چیزی است؟ همه علوم دنبال کشف بیش از آنی هستند که شناخته‌اند و این نشان دهنده این است که هیچ تجربه‌گری نمی‌تواند به تمام آنچه که در ظرف تجربه وجود دارد، احاطه داشته باشد.

بخش بعدی را اینجا ببینید

مرور بخشهای مقاله:

  ١٥    ١٤    ١٣    ١٢    ١١    ١٠    ٩    ٨    ٧    ٦    ٥    ٤    ٣    ٢    ١  

منبع: پایگاه اینترنتی مجمع عالی حکمت اسلامی

تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان