تبیان، دستیار زندگی
مهم ترین پرسش های نشست: دستاورد روش شناسی پژوهش در اصول برای علوم انسانی و تأثیر مبانی اصولی بر این علوم چیست؟ تناسب کدام نظریه ها و مکاتب اصولی با علوم انسانی و تأثیر کدام ابواب و مسائل اصول بر این علوم بیشتر است؟ آیا نیاز به تأسیس اصول جدیدی داریم؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ظرفیت‌شناسی علم اصول الفقه برای علوم انسانی (١١)

گزارش کامل نشست دوم - ٤

استاد رشاد

مرور بخشهای مقاله:

  ١٥    ١٤    ١٣    ١٢    ١١    ١٠    ٩    ٨    ٧    ٦    ٥    ٤    ٣    ٢    ١  

بخش قبلی را اینجا ببینید

مولفه های دستگاه اکتشاف اصولی

استاد رشاد:

برای افزایش وضوح عرض می‌کنیم که ما روش را مرکب می‌دانیم از مجموعه‌ای از مولفه‌های رکنی و غیررکنی ده‌گانه. یک دستگاه روشگانی، عبارت است از مجموعه «مبادی ممتزجه» (و احیاناً «رویکردها»، «رهیافت‌ها»، «مناهج»)، «قواعد»، «ضوابط»، «اسلوب‌ها»، و «سنجه‌ها»ی سازوارِ به‌هم‌پیوسته‌ای که کاربست آنها در «فرآیندها»یی مشخص، فهم و کشف گزاره‌ها و آموزه‌ها از «منابع» را میسر ساخته، درستی کاربرد عناصر یادشده و صحت معرفت حاصل از آن را می‌سنجـد.

با توجه به تعریف پیشنهادی، دستگاه اکتشاف و استظهار اصولی هم مشتمل بر مولِّفه‌های رکنی و غیررکنی نه‌گانه است:

1.مبادی ممتزجه؛
2. رویکردها؛
3.رهیافت‌ها؛
4. مناهج؛
5. قـواعـد؛
6. ضـوابـط؛
7. فرآیندها؛
8. اسلوب‌ها؛
9. سنجه‌های درستی‌آزمایی.

به نظر ما مبادی به دو دسته تقسیم می‌شود: پاره‌ای از مبادی را «مبادی ممتزجه» می‌دانیم که یا به لحاظ معرفت‌شناختی و یا روش‌شناختی از مسائل علوم تفکیک‌پذیر نیستند و تفکیک آنها یا ممکن و یا مطلوب نیست و باید در داخل دانش بیایند. دسته‌ای دیگر نیز «مبادی غیرممتزجه» است که باید از اصول خارج شود. مبادی بعیده به نظر ما اصلاً مبادی به حساب نمی‌آیند تا جزء قلمداد شوند؛ بلکه مبادی بعیده جزء علوم دیگرند و مع‌الوسائط در تولید مسائل علم اصول کاربرد دارند. مثلاً گزاره «معرفت ممکن است» به عنوان یک مبدأ بعیده است که اگر آن را نپذیریم فهم کتاب را هم ممکن قلمداد نخواهیم کرد. این گزاره جزء مبادی علم اصول نیست که بگوییم علم اصول به ما چه می‌دهد؛ بلکه بحثی فلسفی و معرفت‌شناختی است و باید بگوییم فلسفه یا معرفت‌شناسی در تولید علوم انسانی چه دست‌آوردی دارد. بنابراین پاره‌ای از مبادی بعیده در واقع اصلاً مبادی علم اصول نیستند؛ بلکه مبادی عامه همه علم‌ها و معرفت‌ها قلمداد می‌شوند و فقط مبادی ممتزجه که از مبادی قریبه و بخشی از مبادی وسیطه تشکیل می‌شوند جزء مبادی علم اصول هستند.

مراد ما از رویکرد، همان مشرب/ اتجاه /approach است: گرایش و زاویه دید، مانند رویکردهای «مشائی» یا «اشراقی» در حکمت سنتی، یا «تاریخی‌نگری» و «تحلیلی‌گرایی» در فلسفه جدید.

رهیافت را نیز معادل موقِف و attitude قرار داده‌ایم؛ منظور پایگاه معرفتی است که از آن به مطالعه و تحقیق پرداخته می‌شود، ماننـد دانش‌های مضاف.

منظور از قواعد، موادّ و قضایای تشکیل دهنده قیاسات دانش روشی است.

ضوابط را به شروط و شرائط (بایدها و نبایدهای) تأمین کننده سلامت و صحت فرآیند و برآیند کاربرد قواعد اطلاق می‌کنیم.

منبع، در اصل حضرت ربوبی است. در تعبیر رایج، به مدرکات و مدارک مولد معرفت، که وسائط و وسائل تنزل معرفت از حضرت ربوبی به ساحت انسانی هستند، اطلاق می‌شود .

فرآیند استنباط، بسیار قابل مطالعه است. کسی را ندیده‌ایم که به طور خودآگاه گفته باشد که اصول چه فرآیندهایی را برای استنباط در اختیار ما قرار می‌دهد. در این خصوص من جستجو کردم و به نظر مشخصی از سوی اصولیون دست نیافتم؛ اما در دوره اول تدریس اصول، شش فرآیند را از تجربه کاربست قواعد اصول و رویه فقهاء استخراج کرده‌ام. هنگامی که قصد مواجهه با یک فرع فقهی و یا مسأله را داریم فرآیندهای گوناگونی هست که بر حسب مورد، یکی از آنها را طی می‌کنیم تا به استنباطِ فرع دست پیدا می‌کنیم. و در استنباط فروع مختلف فقهیه و مسائل، یک فرآیند را طی نمی‌کنیم، سیر و مسیرِ (مبدأ و مراحل و مقصد) استنباط در مسائل، یکسان و از یک نوع نیست. علم اصول به اقتضای نوع و سنخ مسأله، فرآیندهای گوناگونی را در اختیار ما قرار می‌دهد.

مراد از سنجـه‌های درستی‌آزمایی، ابزارهای بازشناسی صواب و ناصواب در عملیات استنباطی و استنتاجی نیز، بازشناخت معرفت صائب از غیرصائب است. نهمین عنصر از عناصر یک دستگاه روشگانی که اصول نیز در این زمره است، سنجه‌ها هستند؛ از کجا بفهمیم که قاعده را درست به کار برده‌ایم؟ ممکن است به ظاهر، دو فقیه از یک سنخ قواعد استفاده کنند؛ اما به نتیجه واحد نرسند. این نشان می‌دهد که یکی از دو نفر و گاه هر دو در کاربست قواعد استنباط خطا کرده‌اند. طرز بهره‌برداری از اجزاء روشگان مهم است و دقت و درستی یا عدم کاربرد درست قواعد را با سنجه‌هایی می‌آزماییم.

فراتر از این، سنجش معرفت تولید شده است. ما سنجه‌هایی داریم که باید با آن، معرفتِ تولیدشده را بسنجیم. ما باید بفهمیم که حتی اگر کاربست قواعد اصولیه درست و دقیق باشد احتمال خطا در نتیجه‌گیری منتفی نیست؛ لذا باید سراغ معرفت تولیدشده برویم و آن را با سنجه‌هایی بیازماییم و از صحت معرفت حاصل شده مطمئن شویم. مثلاً به رغم اینکه یک معرفت با قواعد حاصل می‌شود؛ در عین حال، آن را به عقل نیز عرضه کنیم که آیا با گزاره تولید شده، عقل سلیم و قواعد قطعی عقلی سازگار هست یا نه؟ و گرنه، معلوم می‌شود که در استنباط خطا راه یافته است. البته این مدعا مبتنی بر پیش‌فرض‌هایی است مانند این که خداوند متعال و مبدأ دین، حکیم است، وحی و آموزه‌های دینی حکیمانه است، انسان عاقل است، عقل حجت است، خدا با انسان تخاطب عقلانی کرده است. با توجه به این مبادی، گزاره‌ای که به دست می‌آید قهراً و قطعاً باید خردمندانه و یا دست کم خردتاب باشد.

همچنین امکان دارد که به رغم همه دقت‌هایی که داشته‌ایم مستنبطات ما انسجام لازم با بخش‌های دیگر دین و معرفت حاصل را نداشته باشد؛ مثلاً گزاره‌ای فقهی تولید کرده‌ایم که با گزاره‌های اخلاقی هماهنگ نیست. از این اشکال باید پی به این نکته ببریم که در جایی فهم ما به خطا رفته است؛ زیرا یک پیش فرض مهم در اختیار داریم که مجموعه دین، منسجم و متلائم است و یک دستگاه است و اجزای دین و معرفت صائب حاصل از استنباطات، یکدیگر را تأیید و تدارک می‌کنند.

خلاصه اینکه: به دلیل اینکه اصول، دستگاهی روشگانی است و مانند دیگر دستگاه‌های روشی از اجزاء مختلفی که هریک نیز دارای انواع مختلف است تشکیل می‌شود باید پرسش را در قالب جدول چند بعدی بسیار مبسوط طرح کنیم که بتوانیم به جواب‌هایی مشخص برسیم. این نکات مربوط به مقام ثبوت و نفس‌الامر علم اصول است.

علاوه بر مقام ثبوت اصول، در مقام اثبات آن، که مراد ما مقام معرفت اصولیان است نیز باید مشخص کنیم که بر اساس هر تلقی و مشرب اصولی، دانش اصول چه کاربردی دارد؟ مثلاً مرحوم محقق اصفهانی در رساله الاصول علی النهج الحدیث که ضمیمه و ضمن بحوث فی الأصول چاپ شده، طرح جدیدی برای ساختاربندی اصول پیشنهاد کرده ـ که البته به دلیل رحلت ایشان این رساله ناتمام و پس از او نیز ناشناخته باقی ماند ـ و بر خلاف نظر رایج می‌گوید: اصول عملیه، جزء علم اصول نیست. این نظر، بحثی مبنایی و بسیار جدی قلمداد می‌شود. اگر بپذیریم که این بخش که حدود یک سوم دانش اصول را تشکیل می‌دهد از آن جدا شود؛ در حالی که برای این بخش، کاربردی در تولید علوم انسانی قائل باشیم ـ معلوم نیست که اصول عملیه واقعاً در علوم انسانی کاربرد دارد و به چه میزان؟ مسأله خیلی متفاوت می‌شود. علاوه بر اینکه قضایای تولید شده با کاربست اصول عملیه به دست بیاید هرگز یقینی نخواهد بود. گرچه از جمله مشهورات بی‌مبنا درباره علوم انسانی این است که علوم انسانی نمی‌تواند یقینی باشد و هیچ قضیه یقینی در علوم انسانی وجود ندارد. ما این نظر را قبول نداریم.

در نتیجه اگر پرسش این باشد که آیا همین علم اصول برای تولید علوم انسانی کافی است؟ جواب، منفی است. علم اصول، علم تولید روش‌شناسی علوم انسانی نبوده و بنا هم نبوده که چنین باشد و کسی هم چنین ادعایی نکرده است. این دانش برای استنباط شریعت و تولید فقه تأسیس شده است و در تاریخ علم اصول نیز فقط دو برادر بزرگوار صاحب هدایة المسترشدین و صاحب فصول غیر از این را ادعا کرده‌اند. غیر از این دو بزرگوار هم کسی را ندیده‌ام که ادعا کند قلمروی کارکردی دانش اصول، فراتر از فقه است.

بخش بعدی را اینجا ببینید

مرور بخشهای مقاله:

  ١٥    ١٤    ١٣    ١٢    ١١    ١٠    ٩    ٨    ٧    ٦    ٥    ٤    ٣    ٢    ١  

منبع: پایگاه اینترنتی مجمع عالی حکمت اسلامی

تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان