تبیان، دستیار زندگی
مهم ترین پرسش های نشست: دستاورد روش شناسی پژوهش در اصول برای علوم انسانی و تأثیر مبانی اصولی بر این علوم چیست؟ تناسب کدام نظریه ها و مکاتب اصولی با علوم انسانی و تأثیر کدام ابواب و مسائل اصول بر این علوم بیشتر است؟ آیا نیاز به تأسیس اصول جدیدی داریم؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ظرفیت‌شناسی علم اصول الفقه برای علوم انسانی (١٥)

گزارش کامل نشست دوم - ٨ (بخش پایانی)

مجمع عالی حکمت اسلامی

ما به یک منطق فهم کلان دین نیاز داریم که عهده‌دار طرح و تبیین کلیات و مشترکات همه حوزه‌های چهارگانه یا پنج‌گانه هندسه معرفتی دین باشد؛ ولی هریک از چهار یا پنج حوزه هندسه دین، منطق مستقل تخصصی خود را می‌طلبد. اینها چهار یا پنج منطقِ موضوعْ محور بخشی را پدید می‌آورند. به تبع منابعی که برای درک و دریافت دین در اختیار داریم، به تعدادی روشگان‌های مستقل اختصاصی مدرک‌محور بخشی نیز نیاز داریم؛ یعنی منطقی که قرآن و سنت را بفهمیم و عقل و فطرت را بکار ببندیم

مرور بخشهای مقاله:

  ١٥    ١٤    ١٣    ١٢    ١١    ١٠    ٩    ٨    ٧    ٦    ٥    ٤    ٣    ٢    ١  

بخش قبلی را اینجا ببینید

کارکردهای عقل در تولید معرفت دینی (ادامه)

استاد رشاد:

در هر حال اگر همین چهار ضلعِ (عقاید، احکام، اخلاق، علم دینی) هندسه معرفتی دین را بپذیریم، پاره‌ای از کارکردها مربوط به لایه‌ای از فهم دین می‌شود که با همه این چهار حوزه مرتبط و در پیوند است. از جمله:

1. اثبات اصل نیاز به دین، یک احساس عقلی و نیز فطری است (اگر فطرت را غیر از عقل قلمداد کنیم که در یک تلقی نیز همین گونه است و بنده نیز بر همین عقیده هستم) و با عقل می‌توان به ضرورت دین استدلال کرد. بنابراین نخستین کارکرد عقل در پیش‌انگاره‌های بایستگی دین است و نمی‌توان گفت که چون در روایتی آمده است که دین «باید» پس «دین باید».

2. کارکرد دوم از لایه کارکردهای عام و کلی، مبناسازی برای [امکان] درک حوزه‌های معرفتی دین است. عقل، سلسله‌ای از مبانی را به ما می‌دهد که براساس آن مبانی، مجاز می‌شویم که اقدام به درک دین کنیم. برای مثال عقل به ما می‌گوید که از مبانی بعیده، [این است که] معرفت، ممکن است و اگر عقل این را به ما نگفته باشد نباید سراغ فهم دین برویم و اگر عقل اثبات کرد که معرفت ممکن نیست، دیگر علم اصول و استنباط معنی ندارد و سراغ تولید معرفت دینی رفتن بیهوده است؛ زیرا معرفت ممکن نیست.

3. کارکرد سوم مبناسازی برای درک حوزه‌های معرفتی دین است.

4. مساهمت در هویت‌شناسی حوزه‌های معرفتی دین، نقش چهارم عقل است. تشخیص و فهم اینکه اضلاع اربعه هندسه معرفتی دین گزاره است یا آموزه و یا از جنس توصیفیات است و یا تجویزیات، مسأله‌ای عقلی است و عقل می‌فهمد که ماهیت این قضیه با ماهیت قضیه دیگر فرق می‌کند. تفکیک و طبقه‌بندی قضایای دینی از عقل برمی‌آید.

5. نقش پنجم عقل، مشارکت در تنسیق فهم دین است. اگر بخواهیم منطق فهم دین را طراحی کنیم، باید عقل به مدد ما بیاید.

اجازه بفرمایید برای پرهیز از اطاله کلام فقط به ارائه فهرست کارکردهای دیگر بسنده کنم:

6. ضابطه‌سازی و قاعده‌گذاری برای کشف و فهم دین.

7. اکتشاف و اثبات حجیت مدارک و دوالّ دینی.

8. قاعده‌گذاری و ضابطه‌پردازی برای احراز مدارک دینی.

9. نسبت‌سنجی میان دوالّ و مدارک معتبر.

10. استنطاق و معناگری و اِبراز معنای مدارک.

11. سنجش‌گری و بازشناخت صواب و ناصواب در معرفت دینی.

12. آسیب‌زدایی و علاج خطاهای معرفت دینی

13 . چاره‌جویی برای انواع تقابل‌ها میان ادله و احکام .

14. حکم به ضرورت التزام به مفاد قضایای دینی.

لایه دوم کارکردهای عقل، کارکردهای اختصاصی عقل در تحقیق و تحقق هر یک از حوزه‌های چهار یا پنج‌گانه هندسه دین است، که به اجمال و فهرست‌وار به آن‌ها هم اشاره می‌کنم:

15. ادراک استقلالی اصول عقاید

16. ادراک و اثبات گزاره‌های فرعی لاهوتی دین.

17. ادراک پاره‌ای از احکام عمده و امهات قضایا.

18. ادراک استقلالی پاره‌ای از علل و حِکَم احکام دینی.

19. مساهمت در تشخیص صغریات و مصادیق احکام کلی شرعی (حکم‌شناسی).

20. تشخیص موضوعات احکام (موضوع‌شناسی).

21. ادراک فلسفه احکام.

22. درک آثار مترتب بر اجرای احکام.

23. حکم به تأمین و یا ترخیص و بلکه حق تقنین، در موارد «مسکوتٌ عنها».

24. تعیین سازوکار تحقق احکام اجتماعی دین (برنامه، سازمان، روش).

25. ادراک مبانی اخلاق و علل و حِکَم قضایای اخلاقی.

26. ادراک استقلالی امهات قضایای اخلاقی.

27. تشخیص صغریات و مصادیق قضایای اخلاقی.

28. تشخیص مفاسد و مصالح مترتب بر اجرای احکام اخلاقی و درک اولویت‌ها و رفع تزاحم میان احکام اخلاقی با همدیگر و نیز احکام اخلاقی با احکام فقهی.

29. ترخیص یا جعل حکم اخلاقی در موارد خلأ.

30. تحریک به فعل و کسب فضایل و نیز تحریص به دفع و ترک رذایل.

31. تعیین سازوکار تحقق اخلاق دینی.

32. کارکردهای اختصاصی عقل در حوزه تربیت دینی و علم دینی.

و ...

این فهرست قابل توسعه و تکثیر است و نتیجه این که باید بپذیریم که عقل، کارکرد بسیار گسترده‌ای در تولید معرفت دینی و فهم دین دارد، اما مانند کتاب و سنت باید در چارچوب قواعد و ضوابط معینی از آن استفاده شود. وقتی بزرگانی چون علامه حلی - قدس سره - می‌فرمایند: «التکالیف السمعیة ألطاف فی التکالیف العقلیة» (کشف المراد، ص 375) دیگر به مثل بی‌بضاعتی چون من چه رسد که در کارآمدی و گستره کارکردهای عقل که حجتِ قویم خداوند حکیم و نعمت عظیم الهی و حد فاصل انسان و حیوان است، چند و چون کنیم!.

دکتر شیروانی:

آیا تعبیر منطق فهم دین تعبیر دیگری از همان اصول لازم برای تولید علوم انسانی اسلامی است؟

استاد رشاد:

خیر. منطقِ فهم، مختص فهم و کشف علوم انسانی نیست. من این اصطلاح را با الهام از شهید صدر به کار برده‌ام؛ ایشان فرموده‌اند: «اصول فقه، منطقِ فقه است». بنده منطق‌های فهم را به دو استوا و افق طبقه‌بندی می‌کنم و لایه و طبقه دوم را نیز به دو دسته تقسیم می‌کنم: چون ما به یک منطق فهم کلان دین نیاز داریم که عهده‌دار طرح و تبیین کلیات و مشترکات همه حوزه‌های چهارگانه یا پنج‌گانه هندسه معرفتی دین باشد؛ این سطح اول منطق فهم دین است، ولی هریک از چهار یا پنج حوزه هندسه دین، منطق مستقل تخصصی خود را می‌طلبد. اینها چهار یا پنج منطقِ موضوعْ‌محورِ بخشی را پدید می‌آورند و این دسته، بخشی از لایه دوم منطقهای فهم دین را تشکیل می‌دهند.

به تبع منابعی که برای درک و دریافت دین در اختیار داریم، به تعدادی روشگان‌های مستقل اختصاصی مدرک‌محور بخشی نیز نیاز داریم؛ یعنی منطقی که قرآن و سنت را بفهمیم و عقل و فطرت را بکار ببندیم. این دسته نیز بخش دیگر لایه دوم منطقهای کشف و کاربرد را تشکیل می‌دهند. بر اساس این تلقی، ما به ده منطق فهم دینی احتیاج پیدا می‌کنیم، بلکه ممکن است نتوانیم با منطق واحدی مجموعه علوم را استنباط کنیم و لازم باشد منطق علوم طبیعی و علوم انسانی (بالمعنی الأعم) از همدیگر تفکیک بشوند؛ زیرا هر یک از دو گروه کلان علوم، به جهت تفاوت‌های ماهوی بسیاری که از نظر مبادی، منابع، مسائل و کارکرد با هم دارند، منطق خاص خود را می‌طلبند؛ همان‌طور که شاخه‌های مختلف هر دسته از علوم نیز علاوه بر قواعد مشترک مربوط به حوزه معرفتی خویش، دارای قواعد اختصاصی خود خواهند بود. در پانزده سال گذشته پس از ارائه نظریه ابتنا، براساس آن بخش عمده‌ی این تلقی و تصور از دستگاه‌های منطق را طراحی کرده‌ایم؛ در کتاب منطق فهم دین، به سطح کلیات و مشترکات پرداختیم، واحدهایی از دو دسته افق دوم هم در حال تدوین است؛ وبه تدریج آماده عرضه می‌شود.

دکتر شیروانی:

بسیار متشکرم. از جناب استاد اعرافی تقاضا می‌کنیم که دیدگاه خود را درباره مطالب مطرح شده، بیان کنند.

رابطه اصول با علوم انسانی رایج

استاد اعرافی:

در اینجا مجال ورود به محور دومی که در بالا مطرح کردم نیست؛ اما درباره مطالب دیگری که در اینجا مطرح شد چند نکته را عرض می‌کنم.

اولین نکته درباره بحث اخباری و انشائی است. حداقل در علوم اجتماعی و رفتاری این نکته محل بحث است که این‌ها گزاره‌های تجویزی دارند و یا اینکه بافت و ساخت روان‌شناسی، اقتصاد، جامعه‌شناسی؟ یک دیدگاه این است که این‌ها ذاتاً اخباری است و اخبار از واقع است. تبدیل آن‌ها به تجویزها نیاز به مقدمات فلسفی و عقلی دارد. کاری که روان‌شناسیِ تعلیم و تربیت انجام می‌دهد، به این صورت است که برای مثال می‌گوید تشویق چنین تأثیری دارد، تنبیه این تأثیر را دارد و... اما بنا بر دیدگاه اگر علم را به معنای رایج آن یعنی Science درنظر بگیریم، این تجویز دیگر درون علم نیست و به این تجویز باید یک کبرای عقلی دیگری ضمیمه شود و یک سری مقدمات نظری دخیل می‌شود تا توصیف تبدیل به تجویز شود. البته ممکن است عده‌ای هم بگویند که تجویزیات در درون عمل قرار می‌گیرد. بنابراین این نکته قابل تأمل و مطالعه است. در هر حال باید بدانیم که تبدیل توصیفیات به تجویزیات همان بحث باید و هست است که سابقه دارد. من به این دلیل به این نکته اشاره کردم که بخشی از مباحث جدی ما با دانش‌های امروز و آنجاهایی که به تجویز می‌رسد، همین جا است. ما می‌گوییم منطق شما در تبدیل این توصیفیات به تجویزها دچار ضعف است.

نکته‌ای که جناب آقای رشاد درباره طبقه‌بندی چهار محوری اصول مطرح کردند کاملاً صحیح است و در زیر این طبقه‌بندی می‌توان طبقه‌بندی‌های ریزتری ارائه کرد. البته مشروط به اینکه حجم مسائل آن در حدی باشد که بتوان آن را یک دانش به شمار آورد؛ اما علی‌الاصول چنین ظرفیتی وجود دارد. اما اصول ما با نگاه منبعی نیز همین‌گونه است؛ یعنی یک اصول ناظر به تفسیر داریم، یک اصول ناظر به حدیث داریم، یک اصول ناظر به سیره‌ها، ارتکازات و احکام عقلائیه داریم، یک اصول ناظر به عقل داریم. این هم نکته‌ای است که بر آن تأکید دارم و در بعضی از گفته‌ها و یا سخنرانی‌ها مطرح کرده بودم.

ولی درباره عقل چون بحث مفصلی است اجازه بفرمایید که به [آن] نپردازم. آن عقل کاشف و عقل حاکم و احکام عقلائیه، سه باب هستند و احکام آن‌ها نیز متفاوت است.

مرور بخشهای مقاله:

  ١٥    ١٤    ١٣    ١٢    ١١    ١٠    ٩    ٨    ٧    ٦    ٥    ٤    ٣    ٢    ١  

منبع: پایگاه اینترنتی مجمع عالی حکمت اسلامی

تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان