تبیان، دستیار زندگی
مهم ترین پرسش های نشست: دستاورد روش شناسی پژوهش در اصول برای علوم انسانی و تأثیر مبانی اصولی بر این علوم چیست؟ تناسب کدام نظریه ها و مکاتب اصولی با علوم انسانی و تأثیر کدام ابواب و مسائل اصول بر این علوم بیشتر است؟ آیا نیاز به تأسیس اصول جدیدی داریم؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ظرفیت‌شناسی علم اصول الفقه برای علوم انسانی (١٢)

گزارش کامل نشست دوم - ٥

مجمع عالی حکمت اسلامی

اصول ما در داد و ستد با فقه گسترش پیدا کرده است و روش‌شناسی انتزاعی نیست و اصول در نزد فقیهان ما همواره در تعامل با مسائل گوناگون رشد کرده است؛ البته در بخش‌هایی از اصول نیز بسیار انتزاعی عمل کردیم که آن‌ها نیز در جایگاه خود مناسب است

مرور بخشهای مقاله:

  ١٥    ١٤    ١٣    ١٢    ١١    ١٠    ٩    ٨    ٧    ٦    ٥    ٤    ٣    ٢    ١  

بخش قبلی را اینجا ببینید

اصول فقه، سرمایه‌ای برای تولید علم دینی

استاد رشاد:

اما اگر پرسیده شود که آیا سرمایه اصول فقه می‌ارزد و می‌تواند در خدمت تولید علوم انسانی قرار گیرد، در جواب می‌گوییم که علم اصول سرمایه بسیار عظیمی است و می‌تواند سهم فراوانی را در این زمینه داشته باشد. به رغم قوت کلام شیعی و حکمت اسلامی، علم اصول از همه غنی‌تر، قوی‌تر و قویم‌تر است. علم اصول سرمایه ثمین و میراث معرفتی عظیمی است که از نوابغ، بزرگان و اعاظم ما باقی مانده است. تدوین علم اصول بیش از هزار سال سابقه دارد؛ و پیش‌تر از آن نیز اصحاب ائمه و خود ائمه - علیهم السلام - در پیدایش این علم، نقش ایفا کرده‌اند.

این ثروت و سرمایه وجود دارد که قطعاً ثروت عظیمی است و اگر بخواهیم آن را در تولید علم دینی کنار بگذاریم، جایگزینی نداریم و بدون این سرمایه، تولید علم انسانی اسلامی ممکن نیست. در عین حال، اگر تصور کنیم که با همین اصول فقه موجود، سراغ تولید علوم انسانی برویم کار به سرانجام می‌رسد، اشتباه است. کما اینکه توقع نداریم که با همین اصول بتوانیم کلام و یا حتی علم اخلاق را به طور کامل تولید کنیم.

دکتر شیروانی:

از فرمایش‌های استاد رشاد من این‌گونه نتیجه‌گیری می‌کنم که علم اصول، الگویی موفق برای فراهم کردن قواعد و روش‌های مناسب برای استنباط احکام فقهیه از منابع دینی است. فقهای ما می‌خواستند احکام فرعی را از منابع استنباط کنند و ملاحظه کردند که برای این مهم به یک روش‌شناسی نیاز دارند و علمِ مناسبِ این روش‌شناسی را تولید کردند. ما در عرصه‌های علوم انسانی نیز همین مسیر را باید طی کنیم. اگر روان‌شناسی اسلامی می‌خواهیم، این علم باید در کنار سایر منابع معرفتی، بر آموزه‌هایی که در کتاب و سنت و همچنین عقل وجود دارد مبتنی باشد و برای استخراجِ مثلاً آموزه‌های روانشناختی از کتاب و سنت نیازمند قواعدی هستیم که همان نقش علم اصول را برای ما ایفا کند. مسیری که در حوزه فقه طی شده است در هر حوزه از علوم انسانی نیز باید طی شود. البته ما قواعد مشترکی داریم که اختصاص به حوزه خاصی ندارد و در عین حال هر حوزه از علوم انسانی نیز قواعد خاص خود را می‌طلبد. درواقع، کوشش ما باید به تأسیس و بنیان‌گذاری اصول مناسب، برای رشته‌های مختلف علوم انسانی معطوف شود. گرچه اصول فقهِ موجود از جهات مختلف می‌تواند در طی این مسیر به ما کمک کند. بعضی از قواعد اصول می‌تواند به همین صورت مورد استفاده قرار گیرد و بعضی نیز می‌تواند به عنوان ارائه الگو مد نظر باشد.

استاد اعرافی:

سوال این جلسه، یک سوال کلان است که عبارت است از اینکه علم اصول در قالب موجود که ساختار معطوف به فقه است و در قالب مطلوب در حوزه علوم انسانی، چه ظهور و بروزی می‌تواند داشته باشد؟ علاوه بر مطالبی که در بالا مطرح کردم، درباره این سوال، چند نکته دیگر را نیز مطرح کنم. تصویری که آیت الله جوادی آملی درباره علوم انسانی ـ اسلامی دارند علی‌رغم اینکه بسیار مورد بحث است؛ لکن درست است؛ اما در علوم انسانی ما به دنبال آن نیستیم؛ زیرا چنین تصویری علی‌رغم اینکه صحیح است ولی برای ما گره‌گشا نیست. البته این فرمایش را قبول دارم که ساخت و بافت اصول موجود ناظر به حوزه فقه است. حتی مسائلی که بین توصیفیات و تجویزیات مشترک است نیز معطوف به فقه است و من در بالا گفتم که این‌ها علی‌الاصول مشترک هستند.

آنچه که در بالا مطرح کردم این بود که علی‌رغم اینکه ساختار اصول فقه موجود، فقهی است؛ اما ظرفیت‌های آن بسیار فراتر از نگاه فقهی است و باید به اصول مطلوب تبدیل شود. اصول مطلوب باید در بخش اول به قواعد مشترکه‌ای بین توصیفیات و تجویزیات؛ در بخش دوم، قواعد ویژه توصیفیات؛ در بخش سوم، به قواعد ویژه اخلاقیات و در بخش چهارم، قواعد ویژه فقه تقسیم شود. ضمن این‌که در زیرشاخه اینها نیز نیاز به قواعد ویژه‌ای هست و در شاخه‌هایی مانند اقتصاد، تعلیم و تربیت، روان‌شناسی و... نیاز به قواعد ویژه است، که البته در حال حاضر، به دسترسی به این روش‌شناسی فاصله داریم. اما به نظر من چهارشاخه اصول مطلوب را می‌توان با برگزاری چند درس خارج، پایه‌گذاری کرد و دور از تصور نیست. البته کسانی که به این امر مهم می‌پردازند باید با علوم مختلف انسانی نیز آشنایی داشته باشند. اصول ما در داد و ستد با فقه گسترش پیدا کرده است و روش‌شناسی انتزاعی نیست و اصول در نزد فقیهان ما همواره در تعامل با مسائل گوناگون رشد کرده است؛ البته در بخش‌هایی از اصول نیز بسیار انتزاعی عمل کردیم که آن‌ها نیز در جایگاه خود مناسب است؛ اما اصول ما عمدتاً در تعامل با فقه گسترش پیدا کرده است و همین جلسه و تحولات سه چهار دهه گذشته نشان دهنده این مهم است که حوزه ما به برکت انقلاب وارد عرصه‌های جدیدی شده که این عرصه‌ها دائم به ما علامت می‌دهد که باید در اصول چاره‌اندیشی کنیم.

توجه به دو رویکرد متفاوت برای ایفای نقش اصول

نکته دیگر این‌که برای ایفای نقش اصول (موجود و یا مطلوب) در علوم انسانی باید دو رویکرد و نگاه را داشته باشیم: گاهی «علوم انسانیِ اسلامی» می‌گوییم که در اینجا اصول ما چه نقشی می‌تواند ایفا کند؟ گاهی هم می‌گوییم که بحث اسلامی نداریم و همین علوم انسانی موجود و متعارف چگونه می‌تواند از اصول بهره ببرد و آیا اصول، به‌طور بالقوه می‌تواند در این زمینه نقش ایفا کند یا خیر؟

دکتر شیروانی:

اگر صلاح بدانید درباره نکاتی که مطرح فرمودید عناوینی را به کار ببرم. در بخش اول بگوییم «آموزه‌های اسلام در حوزه علوم انسانی»، مثلاً در حوزه روان‌شناسی آموزه‌های اسلامی را تدوین کنیم و مشخص کنیم که در کتاب و سنت درباره مباحث روان‌شناسی چه آموزه‌هایی در اختیار داریم که این اطلاعات در اختیار دانشمندان علوم روان‌شناسی قرار می‌گیرد. بخش دوم این‌که از ابتدا یک علم روان‌شناسی اسلامی جدید را بنیان بگذاریم. بخش اول را می‌توان مثلاً «آموزه‌های روان‌شناختی، اقتصادی، مدیریتی اسلام» نامید که البته رقیب و بدیل علوم انسانی موجود نیست؛ بلکه منبعی برای اصلاح و پیشرفت در اختیار این علوم می‌گذارد بر خلاف بخش دوم که عنوان روان‌شناسی اسلامی، مدیریت اسلامی و مانند آن، بدیل و جایگزین علوم انسانی موجود است.

بخش بعدی را اینجا ببینید

مرور بخشهای مقاله:

  ١٥    ١٤    ١٣    ١٢    ١١    ١٠    ٩    ٨    ٧    ٦    ٥    ٤    ٣    ٢    ١  

منبع: پایگاه اینترنتی مجمع عالی حکمت اسلامی

تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان