زندگی را دریاب در درخت اندیشه ها

مقاله حاضر به مقایسه افکار و تحلیل محتوای اشعار پروین اعتصامی ‌و ویکتور هوگو، شاعرانی که در سرزمین خویش به عنوان بزرگترین شاعر شناخته شده‌اند و دارای مشخصه‌های مشترک شعری هستند که به حوادث سیاسی و اجتماعی زمانشان برمی‌گردد، می‌پردازد. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زندگي را درياب در درخت انديشه ها

سيري در افکار و اشعار ويکتور هوگو و پروين اعتصامي

 

زندگي يعني تعهد

مقاله حاضر به مقايسه افکار و تحليل محتواي اشعار پروين اعتصامي ‌و ويکتور هوگو، شاعراني که در سرزمين خويش به عنوان بزرگترين شاعر شناخته شده‌اند و داراي مشخصه‌هاي مشترک شعري هستند که به حوادث سياسي و اجتماعي زمانشان برمي‌گردد، مي‌پردازد.

   

پروين اعتصامي‌

(1320-1285) در بسياري جهات مرشد و معلم همه زنان و مردان بعد از خودش مي‌باشد. او نه تنها در برابر تراژدي غم بار که سرنوشت برايش رقم زده بود تسليم نشد ...

رفتي به چمن ليک قفس گشت نصيبت/غير از قفس اي مرغ گرفتار چه ديدي؟

بلکه با اراده استوار و قدرت پايداري خويش، پوچي و «ابتذال را به زانو در آورد و نشان داد که قادر است با بردباري و مقاومت دست جامعه خويش را بگيرد و به کوي فضيلت رهنمون شود و از مصاديق راستين «خيرالناس انفعهم للناس» آيد. و به همگان بياموزد:

ديوانگي است قصه تقدير و بخت نيست/از بام سرنگون شدن و گفتن اين قضاست

ويکتور هوگو (1885-1802) نويسنده شاعر و نمايشنامه نويس و پيشتاز مکتب رومانتيک در فرانسه، درکشور ما بيشتر به عنوان داستان پرداز شهرت دارد. و اشعارش به ندرت به زبان فارسي ترجمه شده است. اما درکشور فرانسه؛ از او به عنوان شاعري بلند پايه نام مي‌برند. هوگو به منزله سياستمدار و نيز يک شاعر چه در زمان حيات و چه پس از مرگ - بارها مورد انتقاد، عيب جويي، تنگ نظري و تمسخر قرار گرفته است. شايد به اين دليل که يک مبارز بود و يا به اين علت که به قول مولانا:

«هرکه داد او حسن خود را درمزاد
صد قضاي بد سوي او رونهاد
اشکها و خشمها و رشکها
برسرش ريزد چو آب از مشکها
دشمنان او را زغيرت مي‌درند
دوستان هم روزگارش مي‌برند.»

هوگو معتقد بود: «شاعر بايد وقايع سياسي عصر خود را، هرگاه شايسته باشند، مانند حوادثي تاريخي ارزش و اعتبار بخشد؛ بايد با نگاهي آرام و بي تشويش، مانند يک مورخ، به معاصرينش بنگرد.»

چون توانستي بداني عشق چيست/مرگ را تسليم گشتن هيچ نيست

خدايش چون دهد روح و دل و جان/ به سوي آتيه پرشور و شادان

همان انسان فاني در پي کشف/روان گردد بکاود ورطه ژرف

من نه آنم که طلبکار خوشي باشم و بس /اوج جان در گرو ميل شهادت باشد

 

پروين اعتصامي‌ از کنار مردم و زمانه و جامعه خويش بي اعتنا عبور نمي‌کند. ستم ستيزي و درگيري با بيداد، شاخصه وجه اجتماعي شعر اوست. تقارن زندگي پروين اعتصامي‌ با دوران اختناق، باعث شده بود که او اين وجوه را به شکلي پوشيده و پنهان ارائه کند. گاه او آشکارا بر ظلم و ظالمان مي‌تازد؛ اما با استفاده از داستانهاي تاريخي، به ظاهر اين فرياد را متوجه گذشته مي‌کند و در واقع خويشتن را از هجوم دستگاه سانسور حکومت مصون نگاه مي‌دارد. قطعات «اشک يتيم»، «مست و هشيار»، «شکايت پيرزن»، «نامه به انوشيروان» و «دزد خانه» از اين گونه اشعار به شمار مي‌روند. گاه نيز با استمداد از تمثيل‌هاي کليله و دمنه وار و به کارگيري شخصيتهايي از ميان حيوانات و اشياء از ستم وجور سخن مي‌گويد و وضع حاکم بر اجتماع خويش را به شيوه اي غير مستقيم نقد مي‌کند. آري پروين شاعري است که باغ و بهارش هم دلي با محرومان و مستمندان جامعه است. هدفش ترميم دلهاي شکسته و کاهش دادن خلقيات ناپسند مرسوم است.

ويکتور هوگو ، اولين شاعر فرانسوي است که درباره سيه روزيها، عصيانها و حقوق کارگران و زحمتکشان شعر مي‌سرايد.

 

 تهيدستان دزد سينه چرکين
بسي آلوده از نسل ديرين

 همي‌نوشند خون ملتي را

رگش بگرفته بر دندان پيشين

پليداني که قلب از سنگ دارند

نه يک چهره به واقع بلکه چندين

بخندد و به سخره بازگويند

که شاعر بي خيال درد مسکين

مسيان ابرهاي وهم خويش است

نشسته غرقه در اوهام خودبين

چنين گويند: اما در دل ابر

بسان او نشيند رعد پرکين

او چند صفت را از چند کس، زشت و نابخشودني برمي‌شمارد: بي رحمي‌و ظلم را از حاکمان و مسئولان جامعه، حرص و آزمندي را از قاضيان و دين داران، کاهلي و تن پروري را از جوانان که اميدهاي جامعه به شمار مي‌روند، رعنايي و خودپسندي را از پيران که در جامعه به مثابه پدري مي‌باشند و ستيزه رويي و غفلت و ناپاکي را از زنان که در حکم مادران جامعه مي‌باشند.

هوگو در سالهاي کودتاي ناپلئون، ملت فرانسه را در بهتي طغيان زده فرو برد؛ خود آئينه انقلاب سرکوب شده و نداي وجدان بيدار ملت است. او نه تنها به خاطر تبعيديان، کمر همت مي‌بندد، بلکه آشکارا اعلام مي‌دارد که در کنار مردم و همراه و همرزم آنهاست. و براي رهايي تمام ملتهاي ستمديده مي‌جنگد. صداقت و رقت قلب او از خلال تمام اشعارش بارز به نظر مي‌رسد. بودلر درباره او مي‌نويسد: «انسان توانا احساس مي‌کند که ديگر انسانهاي توانا برادران او هستند، اما کساني را که احتياج به تسکين و حمايت دارند، فرزندان خود مي‌داند. جوهر دادگري و نيکوکاري از همين توانايي و اعتماد ناشي از آن سرچشمه مي‌گيرد.»

پروين در روزگار محدوديت شديد زنان مي‌زيست در آن زمان نه تنها زنان از عرصه فعاليتهاي اجتماعي دور بودند؛ بلکه فرصتي براي کسب علوم و هنرها نيز در اختيارشان نبود. زمانه پروين، زمانه فقر فرهنگي زنان و انزواي کامل اين نيمه جامعه بود. با اين همه مهمترين موضوع مورد بحث او، فقر و نيازمنديهاي زيستي انساني است که همچون ويکتور هوگو در بينوايان، ثابت مي‌کند انسان گرسنه و محروم از حداقل شرايط زيستي، نه تنها ايمان ندارد بلکه از عهده هيچ کار مفيدي در جامعه بر نمي‌آيد... در قطعه «کودک يتيم» بازتاب‌هاي فقر و نداري را در بي قراري‌هاي کودکي که کوزه اي شکسته است، مي‌نماياند.

 چه کنم اوستا اگر پرسد /خجلت و شرم کم زمردن نيست... چيزها ديده و نخواسته ام /دل من دل است آهن نيست...

درس‌هايم نخوانده ماند تمام چه کنم

در چراغ روغن نيست؟...

 

در کنار اين تيره روزيها آنچه به زعم وي، تلخي فقر را در کام جان بي پناهان جامعه زهرآگين تر مي‌کند، اختلاف طبقاتي و مصائب ناشي از آن همچون: بي عدالتي‌هاي اجتماعي، قانون شکني‌هاي بي‌شرمانه، رشوه خواري‌هاي آشکار و دروغ پردازي‌هاي وقيحانه... است. پروين رنجبران را مخاطب قرار مي‌دهد:

تا به کي جان کندن اندر آفتاب اي رنجبر؟/ريختن از بهر نان از چهره آب اي رنجبر؟!

و از آنان مي‌خواهد به خود آيند و از حقوق پايمال شده خودشان پرسش کنند، آنگاه با خشم و خروش بر آنان بانگ مي‌زند که:

گر اطفال تو بي شامند شب‌ها باک نيست/خواجه هر شب مي‌کند تيهو کباب اي رنجبر

 

ويکتور هوگو مردمان عصر خويش را کودکاني مي‌داند که هنوز به تکامل فکري نرسيده اند و بايد در آموزش و تربيت آنها کوشيد. او با نگارش کيفرها در تحقق اين آرزو تلاش مي‌کند. سپس به نگارش «افسانه قرون» مي‌پردازد. اين اثر قبل از هرچيز حماسه بشريت است. بشريتي که همواره با مشقت و دشواري به سوي آينده اي روشن تر گام برمي‌دارد و با خرافات، ستمگري و فساد، که سد راه تحول و پيشروي است مي‌ستيزد. وي در اين اثر حماسي مي‌کوشد تا شکوفايي ابناء بشر را قرن به قرن و شکفتگي آرام و متعالي آزادي را شرح دهد و اعلام کند که «شاهنشاهي و استبداد» مانع تحول است.

 

شهرياري همه گرداب مصيبت باشد /تاج بر فرق نهادن چو جنايت باشد

و بيان مي‌کند انقلاب، ضرورت پيشرفت است.

 بنيان همه کار فلک طغيان است/ پيدايش بهبود، پس از بحران است

 

پروين معتقد بود هر کس در هر سطحي از معرفت باشد مسئول ستيزه با ناپاکي‌هاست زيرا بدون اخلاق و ملکات فاضله هيچ يک از فنون و صنايع نمي‌توانند ملتي را از انحطاط و فساد برهاند... و ايمان داشت که در طبيعت و اخلاق آدميان هيچ ضعف و انحرافي نيست که با تعليم مناسب اصلاح نشود...

پروين مي‌گويد: کاستي‌هاي اخلاقي افراد جامعه، پيشاهنگ تباهي و انحطاط کل جامعه خواهد بود، زيرا رودخانه‌هاي عظيم نيروي خود را به جويبارهاي کوچک مديونند. او چند صفت را از چند کس، زشت و نابخشودني برمي‌شمارد: بي رحمي‌و ظلم را از حاکمان و مسئولان جامعه، حرص و آزمندي را از قاضيان و دين داران، کاهلي و تن پروري را از جوانان که اميدهاي جامعه به شمار مي‌روند، رعنايي و خودپسندي را از پيران که در جامعه به مثابه پدري مي‌باشند و ستيزه رويي و غفلت و ناپاکي را از زنان که در حکم مادران جامعه مي‌باشند.

 

ويکتور هوگو مي‌گويد: «هرگاه ذهن به کار افتد، انسان درمي‌يابد که بي تفاوت ماندن بي معني است، تفکر يک ذهن سالم و هوشيار، سرانجام حس مسئوليت را بيدار مي‌کند، زندگي يعني تعهد.»

«وقتي شاعر سبب نگراني بيدادگران مي‌شود، ستمديدگان آرامش و تسلي مي‌گيرند، شکوه و جلال شاعر در آن است که خواب جلادان را پريشان کند.»

 

ظريف ترين روشي که پروين اعتصامي ‌در چند قطعه موثر خود براي تغيير و يا تصحيح رفتار مسئولان جامعه به کار گرفته است طنز مي‌باشد. اين محرک ادبي- اجتماعي، آزاردهنده و ويرانگر نيز هست که در شعر او حال و هوايي خاص دارد. در قطعه «مست و هشيار»، محتسب که با پرخاش مست، دست وپاي خود را گم کرده است گناه وي را به رخش مي‌کشد که مستي ... و به همين سبب، افتان و خيزان مي‌روي. مست با تجاهل، گناه را متوجه ناهمواري راه مي‌سازد که مسئوليتش با او نيست و با کساني است که محتسب را بر او گمارده اند. اين پاسخ دندان شکن موجب مي‌شود که او را به قاضي و والي بيم دهد. مست، قاضي را خفته اي بي خبر و والي را باده پرستي مقيم خانه خمار مي‌خواند...

 

در قطعه «پيرزن و قباد»، پروين همه حکمرانان و فرمانروايي را که گستاخانه سخن رسول اکرم(ص) را از ياد مي‌برند «حاجه الناس اليکم رحمه من الله عليکم» به مکافات و انتقام الهي بيم مي‌دهد.

 سختي کشي ز دهر چو سختي دهي به خلق/ در کيفر فلک غلط و اشتباه نيست

اين دو شاعر تا آخرين دقايق زندگي، وکلاي مستضعفان، مبارزاني سرسخت، عامل پيشرفت و مظهر آزادي باقي ماندند و در عين حال مونس قلبهاي شکسته و افکار پريشان، تسلي بخش و همراز دلدادگان و دلشدگان و حتي دوست و همدم نوباوگان و جوانان بودند و از خلال بسياري از آثارشان اين اصل به روشني پيداست.

شعري از هوگو

...اميدوارم سگي را نوازش کني

 به پرنده اي دانه بدهي، و به آواز يک سهره گوش کني

وقتي که آواي سحرگاهيش را سر مي‌دهد.

چرا که به اين طريق

احساس زيبائي خواهي يافت، به رايگان.

   

اميدوارم که دانه اي هم بر خاک بفشاني

 هرچند خرد بوده باشد

 و با روئيدنش همراه شوي

تا دريابي چقدر زندگي در يک درخت وجود دارد...

مطالب مرتبط:(پروين اعتصامي)

پروين اعتصامي و نازک الملائکه

يک شاخه نسيم روح پرور

بر سنگ مزارم بنويسيد

يادي از پروين اعتصامي

مهندس عنکبوت!

اي مرغک!

 

مطالب مرتبط: (ويکتور هوگو )

عارف تبريزي و کشيش فرانسوي

شهرهاوآدم‌ها

ادبيات دختر کلفت ها

آرزوي ويکتور هوگو

سنگر خونين

ا ي س م هاي ادبي

 

منبع: magiran.com

تهيه و تنظيم براي تبيان : زهره سميعي - بخش ادبيات تبيان

 

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت