تبیان، دستیار زندگی
نویسندگان صاحب ذوق در حوزه داستان و شاعرانى كه خلاقه توانسته اند در حوزه ادبیات خودشان را معرفى كنند، عموماً آدم هایى بوده اند كه در دوران هاى مختلف توانسته اند آرا و عقاید خود را آن گونه كه مى خواهند بیان كنند ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حیوانات در ادبیات پارسى

حیوانات در ادبیات پارسى

نویسندگان صاحب ذوق در حوزه داستان و شاعرانى كه خلاقه توانسته اند در حوزه ادبیات خودشان را معرفى كنند، عموماً آدم هایى بوده اند كه در دوران هاى مختلف توانسته اند آرا و عقاید خود را آن گونه كه مى خواهند بیان كنند، حال این بیان گاه به شكل هاى استعارى و پنهان بوده و گاه صورتى آشكار به خودگرفته است. اما در دوران هایى نویسندگان شخصیت هاى اثرشان را از حیوانات برگزیده اند. این انتخاب به چند دلیل انجام مى گرفته است. دلیل نخست این بوده كه در برخى دوران ها به دلایل فشار پادشاهان امكان مستقیم نویسى و یا از انسان ها و ظلم و جورى كه بر آنها مى رود نوشتن باعث دستگیرى و ایجاد مشكل براى نویسنده شده و او از خیر این كار مى گذشته است. اما وقتى حرف و سخن از زبان حیوانات باشد دیگر نمى شود خرده اى بر اتفاقات گرفت چرا كه شخصیت ها انسانى نیستند. دلیل دوم «جنگلى » بودن مسأله است. جنگل در معانى انسانى آن جداى از طبیعت و بكر بودن و سبزبودن و تمام اتفاقات و ویژگى هاى منحصر به فرد و خوب معنى دیگرى هم دارد و آن تداعى معنى هرج و مرج است. انسانها قانون جنگل را قانونى مى دانندكه مروج این است كه پرزور كم توان را مى كشد و هركس قوى تر است مى ماند. دراین فضا بیان هر مسأله اى راحت مى شود چرا كه به جز قاعده زورگویى قاعده دیگرى قابل بیان نیست. دلیل سوم ویژگى هاى انسان هایى است كه گاه از سر اشاره به حیوانات نزدیكند، مثلاً آدم هاى زبر و زرنگ به پلنگ، آدم هاى مرموز به روباه و مار، آدم هاى درنده خو به گرگ، پاك و آسمانى به كبوتر و... این ویژگى ها یكى دیگر از دلایلى است كه نویسنده شخصیت هایى انسانى اش را به حیوانات بدل كرده و آنها را در داستان هایش مى آورد.

فابل Fable :

فابل از ریشه لاتین Fabula به معنى بازگفتن است و بر روایت كردن تأكید دارد. این اصطلاح در دوران قرون وسطى و رنسانس اغلب هنگام سخن گفتن از طرح یك روایت به كار مى رفت. در كتاب «حكایت از زبان حیوانات» آمده است: « در اصطلاح ادبى فابل داستان كوتاه و ساده اى است كه معمولاً شخصیت هاى آن حیوانات هستند و هدف آن آموختن و تعلیم یك اصل و حقیقت اخلاقى یا معنوى است. البته «فابل» گاهى نیز براى داستان هاى مربوط به موجودات طبیعى و یا وقایع خارق العاده وافسانه ها و اسطوره هاى جهانى و داستان هاى دروغین و ساختگى به كار مى رود، شخصیت ها در «فابل» اغلب حیواناتند، اما گاهى اشیاى بى جان هم در آن حضور دارند».

در فرهنگ اصطلاحات ادبى جهان مى خوانیم در فابل حیوانات مطابق با طبیعت خود عمل مى كنند جز آن كه سخن مى گویند ، موضوعات و مایه هاى اصلى در «فابل» بى شمار است و بخشى از فرهنگ عوام و ابداعات اهل مغالطه است، دیدگاه «فابل» واقع گرا و كنایه آمیز است». این تعریف در عین كوتاهى جامع تر است. دكتر محمدتقوى معتقد است: «حكایت هاى موجود فارسى كه از زبان حیوان نقل شده اند، اغلب كوتاه ، ساده، اخلاقى یا متضمن تعلیم اخلاقى بویژه اخلاق اجتماعى هستند و از این رو در زمره «فابل»ها مى گنجند. بااین حال كم و بیش نمونه هایى از حكایت ها هستند كه داراى شخصیت هاى حیوانى اند، اما برخى ویژگى هاى «فابل» را ندارند و به آنها مى توان تمثیل رمزى یا «الگورى» گفت. (الگورى شیوه بیانى اى است كه در آن یك شخص ، یك عقیده مطلق یایك واقعه، هم نشان دهنده خودش است هم نشان دهنده دیگرى الگورى استعاره گسترده است) كه نمونه هاى آن بسیار اندكند و از آن مى توان به موش و گربه عبید زاكانى اشاره كرد، یا حكایت هایى هستند كه براى تبیین مفاهیم غیرقابل بیان و نگفتنى به كار گرفته شده اند (مانند منطق الطیر) كه در زمره داستان هاى رمزى قرار مى گیرند. از چندحكایت یا داستان انگشت شمار كه بگذریم، بیشتر حكایت ها طرح و ساختار مشابهى دارند و مضمون آنها از سوى داستان گویاى راوى به صراحت بیان شده است».

در واقع داستان هاى «فابل» كه با شخصیت هاى حیوانى نوشته مى شوند آنقدر توانستند تأثیرگذار باشند كه گاه در حوزه كودك هم حضورپیدا كردند، حضور آنها در حوزه كودك به این شكل بود كه كودكان علاقه مند بودند حیوانات با زبان كودكانه براى آنهاحرف بزنند، این حضور تا جایى پیش رفت كه شركتهاى بزرگ فیلمسازى دنیا بر آن شدند شخصیت هاى كارتونى آثارشان را از حیوانات انتخاب كنند، خرس، فیل، الاغ، خرگوش، سمور، زنبور عسل، ملخ، خوك، شیر، زرافه و خیلى از حیوانات دیگر پس از حضور موفق در نوشتار درهنرهاى بصرى هم حضور پیدا كردند و توانستند بسیار موفق جلوه كنند. حتى این موفقیت تا امروز هم ادامه داشته است، همان طور كه مى دانید كارتون شیرشاه و شرك جزو كارتون هاى پربیننده اى هستندكه در شخصیت هاى آنها حیوان هم هست. توجه كودكان به این آثار اگرچه از دلایلى كه در ابتداى اثر در موردآثار «فابل» نام بردم فاصله دارد اما مى توان مواردى را یافت كه مى شود با آن دلایل مطابقت هایى پیدا كرد.

حیوانات در ادبیات پارسى

پیشینه «فابل»:

شاید از همان زمانى كه انسان در رابطه با حیوان قرار گرفت تاریخ «فابل» رقم خورد و نمى شود تاریخ دقیقى را براى این مبحث مشخص كرد. در حكایت هاى حیوانات در ادب فارسى درباره این رابطه آمده است : «در این دوران انسان به حیوان همچون موجودى كه با او در حیات جسمى و روحى شریك است،مى نگریست و چه بسا گاهى به دلایل مختلف براى او نسبت به خود برترى قائل بود. بسیارى از حیوانات را قوى تر از خود مى یافت و آنها را مظهر قدرت مى شمرد، برخى را حیله گر مى یافت و برخى را شرور و این تجربه ها به شكل گرفتن اعتقادهاى خاصى درباره حیوانات منجر شد. تجسم یافتن كهن الگوها در هند، مصر و یونان و... در قالب حیوانات خاصى یا تركیبى از چند حیوان از این نگرش همراه با خضوع حكایت مى كند. بى شك این نگرش نخستین تا مدت ها باقى مانده است و حضور حیوان در مقدس ترین مكان ها به شكل نقاشى یا مجسمه هاى عظیم خود حكایت از مقام ومنزلت حیوان نزد انسان هاى بدوى دارد.

آثار ادب كهن فارسى درباره حیوانات

اگرچه «كلیله و دمنه» اثرى پارسى نیست اما تأثیر زیادى بر ادب پارسى گذاشته است. آنقدر كه بلعمى آن را به نثر و رودكى بخش هایى از آن را به شعر درآورده است. از تأثیرات این اثر بر ادب پارسى مى توان به «مرزبان نامه» اثر سعدالدین وراوینى اشاره كرد كه البته نه از روى كلیله و دمنه به تقلید بلكه از منابع مختلف هنرى و غیرهنرى به اضافه اثرى با همین نام از اسپهبد مرزبان ابن رستم بن شروین از ملوك طبرستان تألیف شده است. آثار دیگرى نیز در زبان فارسى داریم كه در آن به حیوانات اشاره شده است و از آن مى توان به «سندبادنامه» اشاره كرد. این اثر توسط ظهیرالدین سمرقندى در قرن ششم نوشته شده است. «جوامع الحكایات» محمد عوفى نیز از آثارى است كه در آن به حیوانات اشاراتى شده است. «به طور كلى حكایت هاى حیوانات در آثار فارسى اعم از نظم و نثر دو شكل كلى دارد. برخى آثار خود حكایت ها را موضوع كار قرار داده اند و باب ها یا فصولى از كتاب را به داستان هاى كم و بیش طولانى از حیوانات اختصاص داده اند، یعنى داستان هاى اصلى در آنها، با شخصیت هاى حیوانى شكل مى گیرد. این ویژگى در وهله اول در «كلیله و دمنه» سپس «مرزبان نامه» به چشم مى خورد و بعد در برخى بخش هاى «جواهرالاسمار» و «سندبادنامه» دیگر آثار اغلب در زمره آثار داستانى نیستند بلكه بیشتر شامل باب هایى در موضوعات متنوع اخلاقى و تعلیمى هستند كه به اقتضاى سخن از حكایت هاى حیوانات نیز در آن گنجانده شده است. مانند «جوامع الحكایات»، «فرائد السلوك»، «بهارستان» جامى كه فصل ها و باب هایى با عناوین مختلف چون در فضایل علم یا وجود یا قناعت و... دارند كه براى تأیید سخن در باب مسائل مختلف از آن حكایت ها بهره گرفته شده است.

بنابراین با توجه به تعاریفى كه از اصطلاحات مربوط به حكایت هاى حیوانات یا راجع به آنها ارائه شده اغلب حكایت هاى فارسى در تعریف «فابل» مى گنجد نه «الگورى» به معنى تمثیل رمزى و دو پهلویى كه یك سوى آن یا یك معنى آن به عمد مخفى نگه داشته شود، در حالى كه مقصود اصلى گوینده یا واضع داستان همان معناى مخفى است، تنها استثنا در ادبیات فارسى منظومه موش و گربه عبید زاكانى است كه در آن نویسنده با یك حكایت متعرض مسائل سیاسى شده و از جنگ قدرت سخن گفته است. گربه عابد در حكایت حاكمى به نام امیر مبارزالدین است كه بر سپاه شیخ ابواسحق حمله مى آورد و در نهایت او و تمام فرزندان و اطرافیانش (موش ها) در برابر قضات، حكام و امیرانى است كه حاكمیت را در اختیار دارند (گربه عابد) و با ظاهرى ریایى به جان و مال مردم چنگ انداخته اند.

شیوه نقل قصه در آثارى كه حیوانات شخصیت هاى اصلى آن هستند تفاوت چندانى با قصه ها و شخصیت انسانى ندارد، اما مسأله قابل توجه در این نوع قصه نویسى نوع روایت آن است. همان طور كه مى دانید این شیوه نگارش كه قصه در قصه است از هند وارد ایران شده و بسیار هم در این سرزمین مورد توجه واقع شده است. شاید یكى از نمونه هاى اعلاى آن كه البته شرقى است «الف لیل و لیل» هزار و یك شب باشد كه بسیار مشهور است.

در این اثر نیز ما قصه هاى مختلفى را مى خوانیم كه در هم تنیده شده اند. گفت وگو یكى دیگر از ویژگى هاى مهم در قصه است كه البته این ویژگى در «فابل»ها هم قابل تعمیم است. مانند حكایت هاى خفاش و طاعن او، سار و درخت چنار در«مصیبت نامه»، حكایت اشتر و ابله، دو روباه، بلبل و زاغ در حدیقة الحقیقه و... حتى در برخى آثار كل قصه جزیى از یك گفت وگو بین دو شخصیت است كه قصه یك دفعه با برشى از میان آن آغاز مى شود. در واقع این گونه مى توان پنداشت كه دیالوگ بین دو كاراكتر حیوانى كه شخصیت هاى یك قصه هستند مى توانند یك قصه مستقل را ایجاد كنند. پرداختن این موضوع مهم، بخش قابل توجهى از دریچه هاى ارتباطى را به روى ما مى گشاید.

چگونگى همذات پندارى با شخصیت هاى حیوانى در «فابل»ها این گونه نیست كه وقتى ما ویژگى هاى نادرست یك حیوان را همان گونه كه هست به نوشتار درمى آوریم (كه البته این ویژگى هاى نادرست از نگاه انسانى ما این گونه است، در حالى كه در قانون حیوانات این مسأله كاملاً تبیین شده است) و بعد به شخصیت او زبان انسان را اضافه مى كنیم. هر انسانى كه فكر كند ویژگى هاى رفتارى اش مانند آن حیوان است، به طور قطع درمى یابد كه دیگران به او چگونه مى نگرند، حتى ممكن است به لحاظ بیرونى این موضوع را نپذیرد اما در ضمیر خود به این مسأله به شدت، دقت مى كند. اخلاق گرگ و روباه كه درندگى و زیركى است مى تواند در چهره هاى حیوانى تأثیرات قابل توجهى را در رفتار انسان ها بگذارد. اگر به رام كردن حیوان درون بپردازیم، حیوانى كه در واقع در درون ماست بلكه ویژگى هاى ناپسند آن را به همراه داریم مى توانیم به یك موقعیت متناسب به لحاظ شخصیتى برسیم.

نمونه قصه از شخصیت هاى حیوانى

نمونه اى از حكایت «كلیله ودمنه» براى آشنایى با فضاى قصه به زبان حیوانات مى آوریم كه در آن بازتاب زندگى انسان نهفته است.

حكایت بط و ستارگان: (كلیله و دمنه)

«بطى در آب روشنایى مى دید، پنداشت كه ماهى ست، قصدى مى كرد تا بگیرد و هیچ نمى یافت، چون بارها بیازمود و حاصلى ندید، فرو گذاشت، دیگر روز هر گاه ماهى بدیدى، گمان بردى كه همان روشنایى است، قصدى نپیوستى و ثمرت این تجربت آن بود كه همه روز گرسنه بماند.»

در حكایت حیوانات در ادب فارسى درباره این نقل آمده است: «حكایت از زبان نشنزبه خطاب به دمنه نقل شده تا این نكته را تقریر كند كه چون شیر بد كردارى و خیانت را دیده و نابكارى آن ها را آزموده، آن را به دیگران تعمیم مى دهد و علت خطا را تجربه گذشته مى داند و در تعمیم آن به حكایت فوق مى گوید. این قصه یك شخصیت و قهرمان واحد دارد كه فریب پندار خود را مى خورد، راست نمایى حكایت هم جاى سؤال دارد، زیرا بط (مرغابى) ماهى نمى خورد، بهتر بود مثلاً مرغ ماهیخوار یا پرنده دیگرى این نقش را برعهده مى گرفت. علاوه بر آن یك نكته مهم و سؤال برانگیز باقى است و آن غفلت بط از این واقعه است كه روز دیگر ستاره اى در آسمان نیست تا عكس آن در آب بیفتد. تنها راه توجیه این مسأله، استناد آن به نادانى بط است. مورد دیگر كه در این حكایت مى توان براى زندگى انسانى آن را توشه گرفت این است كه یك اصل كلى و عام وجود دارد و آن این اصل است كه در جهان بسیار باطل هست كه حق مى نماید و بسیار حقى هست كه باطل مى نماید و برانسان صاحب خرد است كه به دیده بصیرت بنگرد و حق و باطل را از هم بازشناسد.»

درواقع همانگونه كه پیشتر ذكر آن آمد، انسان مى تواند از حوادث اطراف خود حتى اگر حوادث در رابطه با انسان با انسان دیگر نباشد درس بگیرد.

متونى كه در ادب پارسى به تفصیل از حیوانات به جاى انسان استفاده كرده و آنان را در موقعیت هاى انسانى قرار داده اند بسیارند و در تمام آن ها تعلیمى بودن ركن اساسى قصه قرار گرفته است. چرا كه تعلیم اساسى ترین مسأله در متون نوشتارى ادب پارسى از دیرباز تاكنون بوده است و همان گونه كه خوانده ایم «ادب تعلیمى» بخش قابل توجهى از تاریخ ادبیات ما را به خود اختصاص داده است كه «فابل» ها هم در كلان موضوع زیرمجموعه همین ادب تعلیمى قرار مى گیرند. شرایط زیست انسان معاصر اگرچه آن گونه نیست كه بتواند به این متون به طور عمومى و هر روزه مراجعه كند تا از میان آن این آثار درخشان را دریابد و بیاموزد اما مى بینیم مجریان بزرگ سینمایى دنیا در تلاشند این شخصیت هاى حیوانى را دوباره زنده كنند و آن ها را وارد زندگى مردم كنند، حتى این تأثیر آن قدر زیاد است كه مخاطب كارتون ها با شخصیت حیوانات بیش از آن كه كودك و نوجوان باشند، بزرگسالان هستند.

گویى انگار این آثار براى آن ها ساخته شده است. تجربه نشان داده تعالیم اخلاقى اگر استعارى تر و تلویحى باشد تأثیر مازادى خواهد گذاشت و یكى از دلایلى كه مى توان در ادامه سلسله دلایل قصه نویسى با شخصیت حیوانات برشمرد همین است كه وقتى به طور تلویحى و غیرانسانى (شخصیت هاى حیوانى) در اثرى حضور دارند و ایفاى نقش داستانى مى كنند تأثیرشان به مراتب كمتر از شخصیت هاى انسانى نیست. در حكایت بالا مى توانیم یك انسان را در جایگاه آن «بط» قرار دهیم كه برخى مواقع تلاش كرده و براثر بى دقتى به نتیجه نرسیده است، حالا دیگر به جاى این كه دقتش را در آن امر بیشتر كند، به طور كل آن تلاش را كه اتفاقاً به جان او نیز بسته است كنار مى گذارد. یعنى یك تجربه یا چند تجربه خطاآمیز، كل یك فرایند را حذف مى كند. همین مسأله مى تواند درس بزرگى براى انسان اندیشمند باشد.

مهدى طاهرى