کلماتی شیرین از دیار فارسی افغانستان
آیا جانِتان جور است؟
زبان یک هویت فرهنگی برای مردمان هر کشور و ملتی است که در جسم، روح و روان و وجود انسان اثرگذار است. نهتنها یک امر هویتساز که یک پدیده عاطفی نیز بهحساب میآید؛ افرادی که با آن تکلم میکنند نسبت به آن احساس تعصب دارند.
وقتی به کشوری خارجی سفر میکنید و زبان و لهجه مردم آنجا برایتان آشنا نیست خود را در غربت بیزبانها احساس میکنید. نه میتوانید حرف مشترکی بزنید و نه حتی یک کلمه مشترک را از زبان آنها متوجه میشوید. اما اگر به کشورهایی سفر کنید که معنای مکالماتشان را بفهمید، بتوانید بدون نگرانی با مردم آنجا حرف بزنید و مایحتاجی را برای خود بخرید، احساس غربت به شما دست نمیدهد چون هم زبان هایی را در کنار خود میبینید.
افغانها، تاجیک و ایرانیها هر سه کشور در یک گروه زبانی، پارسی (فارسی) قرار میگیرند. اگر سه نفر از این سه کشور در کنار هم مکالمه کنند بهطورقطع میتوانند حرف هم را بفهمند، زبان مشترک باهم داشته باشند بدون آنکه نیاز به مترجمی در کنارشان باشد. گرچه در چند دهه اخیر به علت سیاستهای دولتها، روحیه ناسیونالیستی و عصبیت این سه کشور هرکدام ادعای زبان مستقل را داشتهاند اما درمجموع همه آنها به زبان فارسی تکلم میکنند؛ مثلاً افغانها زبان خود را دری نام گذاشتهاند درحالیکه زبان دری و فارسی باوجود ریشههای مشترک دو زبان مجزا هستند. تاجیکها زبان خود را تاجیکی و ایرانیها هم فارسی مینامند. اما در واقع این سه کشور یکزبان مشترک با لهجههای مختلف دارند همانظور که در ایران لهجه شیرازی، تهرانی و مشهدی، در افغانستان لهجه کابلی، هراتی و هزارگی و در تاجیکستان لهجه سغدی، سمرقندی و بخارایی باهم متفاوت است. بنابراین تلفظ کلمات در هر کشور و حتی در مناطق مختلف یک کشور متفاوت گرچه همگی به زبان فارسی تلکم میکنند.
قند و نبات فارسی در افغانستان
به علت سیاستها، جنگ و شرایط در افغانستان در دو دهه اخیر شاهد حضور جمعیت زیادی از مردمان آنهات در ایران بودهایم. یکی از علتهای انتخاب ایران برای مهاجرت همزبانی آنها با همدیگر بوده است. شناخت مردم، فرهنگ، و زبان و ادبیات مردم افغان در ایران در یک جاده یکسویه قرار داشته است، جادهای که از ایران به سمت افغانستان بوده و اطلاعات و آگاهی مردم ایران نسبت به زبان مردم افغان ناشناختهتر است در حالی که بیشترین شباهتها را در به کار بردن لغات با مردمان این کشور فارسی زبان داریم.در ابتدا ممکن است احساس شود که لهجه و زبان مردم افغان هیچ جذابی که ندارد، درجاهایی حتی متأسفانه از سوی برخی مورد تمسخر هم قرار میگیرد. اما کافی است که نه با نگاه تعصبی به زبان فارسی ایرانی که با دید به مشترکات زبانی و اینکه در نقطهای دیگر مردمان یک کشور هم، همان زبانی را استفاده میکنند که در ایران استفاده میشود اما تلفظ و کاربردشان باهم متفاوت است برایتان جذاب شود. حتی در برخی از موارد در بکاربردن کلمات و لغات در مقابل معنای معادل افغانی آن دلنشین تر از ایرانی آن است. برخی از این اصطلاحات و کلمات علاوه بر خوش آوا بودن، به علت قرابت معنایی بیشتر با اصل کلمه مورد توجه ایرانیان زیادی از جمله علاقهمندان به ادبیات و حتی گردشگران شده است.
برخی از کلماتی که اکنون افغانها از آن استفاده میکنند، درگذشته ایرانیان نیز آن را به کار میبردند اما به علت التقاطهای زبانی معادل های جدید آنها در میان مردم بیشتر رایج است. واژگانی چون زردک که اکنون آن را بانام هویج میشناسیم، تنبان که به زیرشلواری گفته میشد و یا به صبحانه ناشتایی میگفتند. این واژگان هنوز در زبان افغان مورد استفاده است.
برخی لغات دیگر نیز برای ما غریب و بیگانه نیست فقط کاربردهای متفاوتی دارد، بهطور مثال در افغانستان به وعده غذایی ناهار چاشته میگویند درحالیکه در ایران بهویژه در مناطق روستایی که از صبح تا ظهر درگیر فعالیتهای کشاورزی هستند بین وعده صبحانه تا ناهار یک میان وعده برای کارگران و کشاورزان تهیه میشود که به آن میان وعده چاشته میگویند.
تعدادی از لغات فارسی در افغانستان، ازنظر معنایی قرابت کاملی با کلمه دارد و با به کار بردن آن نه احساس منفی که یک حس دلنشین در مخاطب به وجود میآورد. اسم بیمارستان بیشتر از آنکه احساس درمان به بیمار بدهد حس درد و رنج را بیشتر می کند، اما در مقابل معادل آن در زبان افغانی تحت عنوان شفاخانه یک امید به درمان را برای مخاطب به همراه دارد. حتی این احساس برای واژه بیمار نیز وجود دارد در حالی که معادل آن در افغانستان ناخوش است که حس درد را منتقل نمیکند. یا وقتی در قدردانی از زحمات میزبان در مهمانی به او می گویند «خانه تان آباد» که ظاهرن در این مورد برای مجردها معنایش این است که صاحب خانه و زندگی شوی و اگر فرد متاهل باشد به این معنی است که صاحب زندگی سالم و آرام شوی.
ازایندست لغات در زبان فارسی افغان کم نیستند که در ذیل به چند نمونه از آن اشاره خواهیم کرد:
بیمارستان = شفاخانه: بیمارستان متشکل از، «بی» به معنای بدون، «مار» به معنای صحت و سلامت و «ستان» به معنای محل سکونت که در مجموع به محلی که افراد فاقد سلامت در آنجا حضور دارند، گفته می شود. درحالی که شفا + خانه به محلی برای درمان بیماری اطلاق می شود. کاربرد درست این کلمه موجب شده است تا از سال 1391 معاون فنی نظام پرستاری با همکاری فرهنگستان زبان و ادب فارسی در پی تغییر نام بیمارستان باشند و کلمه «شفاخانه» را به این منظور در نظر گرفته اند. ازکاربرد کلمه «شفاخانه» در اشعار شعرای بزرگی چون حافظ و صائب نیز نباید غافل ماند.
دل ما را که ز مار سر زلف تو بخست
از لب خود به شفاخانه ٔ تریاک انداز (حافظ)
نقاش ساختمان= رنگ مال: نقاش به کسی گفته میشود که با استفاده از خطوط و رنگ یک اثر هنری بیافریند. بکار بردن آن برای نقاش ساختمان که رنگ را بر روی دیوار میمالد توصیف کننده دقیق آن نخواهد بود. از این رو در زبان فارسی افغانی به درستی به کسی که دیوار را رنگ میکند رنگ مال و نه نقاش میگویند.
کتری/قوری= چای جوش: ریشه یابی واژه کتری (کت+ار+ی) نشان میدهد که آن از ریشه سنسکریت به معنای جوشیدن و داغ شدن ساخته شده است. ریشه کلمه چای از جنوب چین که یک برگ برای جوشاندن در آب است گرفته شده و لغت جوش نیز در فرهنگ دهخدا به معنی جوشیدن، قلیان و فوران است. استفاده از چای جوش به عنوان یک ظرفی که چای را در آن دم میکنند توصیفکننده دقیقتری از واژه کتری یا قوری است بدون آنکه نیاز باشد ریشه کلمه شناسایی شود منظور را به طور کامل میرساند.
شغل = وظیفه: در تعریف وظیفه، لغت نامه دهخدا میگوید: آنچه اجرای آن شرعاً یا عرفاً بر عهده کسی باشد. از این رو وظیفه به شغل یا کار هر فرد میگویند که برعهده او است. در افغانستان کار و شغل چون بر عهده فرد است به عنوان وظیفه او تلقی میشود.
حال شما خوبه= جانتان جور است: در حال و احوال پرسی اولین کلماتی که بین افراد رد و بدل میشود، میتواند شدت صمیمت را بین آنها نشان دهد. جان تان جور است یک احوالپرسی دلنشین از دیار افغانستان است که در عین احوالپرسی حال شما را بر وفق مراد آرزو میکند.