«ویکتور هوگو»
هوگو
هوگو در 1820 به سبب سرودن «اود درباره مرگ دوک دوبری» Ode sur la mort du duc du Berry از طرف لویی هیجدهم، شاه فرانسه، عطیهای دریافت کرد. در 1821 مادر را از دست داد و پدرش کمی بعد ازدواج کرد. سال 1822 آغاز حقیقی زندگی خانوادگی و زندگی ادبی هوگو است. در هشتم ژوئن و در بیست سالگی اولین دیوان را به نام «اودها و اشعار گوناگون» Odes et Poesies diverses انتشار داد که موفقیت بسیار به دست آورد و در اکتبر همان سال با دوست دوره کودکی، «آدل فوشه» Adele Foucher که به سبب تهیدستی نویسنده و اختلاف خانوادگی، مدتها خواستگاریش بلاجواب مانده بود، ازدواج کرد.
پس از آن رمان «آن دیسلند» Hand’ Islande را در 1823 منتشر کرد که از نظر قالب و مبنا بیش از آثار گذشتهاش جنبه رمانتیک داشت. در 1824 «اودهای جدید» Nouvelles Odes انتشار یافت و چهارمین چاپ از اشعار او در سالهای 1825-1828 در سه جلد به عمل آمد که سومین جلد به نام «اودها و بالادها» Odes et Ballades شامل اشعار جدید و متنوع بود. این دیوانها هوگو را در نظر نسل جدید ادبی استاد انکارناپذیر سبک تازه شعر معرفی کرد.
در دیباچهای که هوگو به چاپهای متوالی اودها مینوشت و در آن جنبه زیباییشناسی را به صورتی گسترده مورد تفسیر قرار میداد، از تحولی در هنر شاعری و نویسندگی خبر میداد. نمایشنامه «کرامول» Cromwell (1827) با دیباچه مهمی منتشر شد. دیباچه، خود اعلامیهای بود درباره نهضت رمانتیسم که هوگو در آن تراژدی کلاسیک را به علت محدودیت فکر و بیان مورد انتقاد قرار داده و مرام نامه رمانتیسم را به وسیله آن عرضه کرده بود. از اینجا هوگو پیشرو مکتب رمانتیسم معرفی شد. در این سالها فرزندانش به دنیا آمدند و پدرش درگذشت. هوگو با دیوان «شرقیات» Orientales)1829) به سبب استادی و روشنی غیرقابل قیاس، ذوق و شیفتگی به شرق را در معاصران پدید آورد و در دیباچه آن به تخیل محض در شعر حق برتری داد و اعلام کرد که او خود خواسته است اثری با جنبه هنری محض خلق کند. قدرت توصیف مناظر خیالانگیز، روشنی رنگهای محلی، خاصه مهارت در علم بدیع به اشعار ادراکی متفاوت با گذشته داده و بر اثر الهام گرفتن از روشنی و درخشندگی شرق رنگ تازه یافته بود.
با همت هوگو، «لامارتین» و «وینیی» موفقیت رمانتیسم در قلمرو شعر غنایی، تثبیت گشت، اما هنوز سنت کلاسیک در قلمرو تئاتر خدشهناپذیر به نظر میآمد. رمان «آخرین روز یک محکوم» Dernier Jour d’un Condamne در همین سال که اعلامیهای انسانی بود درباره حذف شکنجه اعدام، بر افتخارهای هوگو افزود. از آن پس خانه شاعر در کوچه نوتردام دشان Notre-Dame-des-Champs مرکز تجمع دوستداران ادب شد و مکتب رمانتیسم در آن ظهور کرد. در قلمرو تئاتر، هوگو هنوز به شهرتی دست نیافته بود. نمایشنامه کرامول هنوز برای بازی مناسب نبود و در 1829 نمایش «ماریون دلورم» Marion Delorme از طرف اداره سانسور قدغن شد. در فوریه 1830 «ارنانی» Hernani در کمدی فرانسز Comedie-Francaise با اقبال عمومی بر صحنه آمد و افتخار هوگو مسلم و پیروزی رمانتیک بر کلاسیک قطعی شد. در همین سال دختر هوگو آدل Adele به دنیا آمد. سالهای 1830 تا 1843 دوران پرثمر قریحه و ذوق هوگو در همه نوع اثر ادبی به شمار میآید. در قلمرو رماننویسی، اولین رمان بزرگ او «نوتردام دو پاری» یا «گوژپشت نتردام» Notre-Dame de Paris در 1831 عرضه گشت، رمانی که رستاخیز درخشان قرون وسطا و در عین حال داستان غمانگیز سرنوشت بشر بود.
در قلمرو شعر چهار دیوان به این ترتیب انتشار داد: «برگهای پاییز» Les Feuilles d’Automne (1831)، «سرودهای سپیده دم» Les Chants du Crepuscule (1835)، «نداهای درونی» Les Voix interieures (1837) و «پرتوها و سایهها» Les Rayons et les Ombres (1840). هوگو در این دیوانها از احساسهای درونی، تفکرات وهیجانهای شخصی و اندیشههایش درباره تأثیر شاعر و سرنوشت بشر، تجسم و توصیف طبیعتی که خود تماشاگر آن بوده و عشق «ژولیت دروئه» Juliette Drouet که با وجود کار شدید و مداوم ادبی و سیاسی تا دم مرگ ادامه داشته و مانند آن سخن گفته است و بیان کلاسیک را با تخیلات رمانتیسم پیوند کرده که گاه با فصاحت فراوان نمودار شده و گاه با سادگی کامل.
در قلمرو تئاتر هوگو با نمایشنامه منظوم «شاه تفریح میکند» Le Roi s’ amuse (1832)، در پی اقبال عامه مردم بود و سه نمایشنامه منثور منتشر کرد از این قرار: «کوکرس بورژیا» Lucrece Borgia (1833)، «ماری تودور» Marie Tudor (1833)، «آنژلو، ستمگر پادوا» Angelo, tyran de Padoue (1835) و پس از آن نمایشنامه منظوم «روی بلاس» Ruy Blas (1838) که در درجهای عالیتر قرار داشت و به موقعیت سیاسی و اخلاقی هوگو بستگی مییافت و کینه او را به «سنت بوو» Sainte Beuve، منتقد نامدار که از لحاظ سیاسی و خانوادگی رقیب او به شمار میآمد، آشکار کرد، زیرا در این سالها مادام هوگو معشوقه سنت بوو شده بود! روی بلاس و ارنانی هردو از شاهکارهای نمایشی هوگو به شمار آمد. پس از سه بار شکست، هوگو در 1841 به عضویت آکادمی فرانسه درآمد و پس از رمان آخرین روز یک محکوم (1832) به فکر رمان تازهای افتاد درباره زندگی تیرهبختان که در آن بیعدالتی و قساوت قانون را درباره مقصران و داوری به سود پول و سرمایهداری را عرضه کند. در 1834 مدارک لازم را در اینباره فراهم آورد، اما انقلاب او را از نوشتن باز داشت و اتمام کتاب که نام «بینوایان» گرفت به تعویق افتاد. این دوره پرثمر و طولانی در آثار هوگو که وی را به درجه اول در شهرت و افتخار رساند، به شکستی ادبی و بدبختی ای خانوادگی منجر شد. نمایشنامه حماسی و تاریخی «بورگراوها» Les Burgraves که در مارس 1843 در تئاتر فرانسه برصحنه آمد با شکست روبرو شد، در نتیجه هوگو شوق خود را از دست داد، دنباله تئاتر را رها کرد و با ژولیت دروئه به نواحی پیرنه سفر کرد. در بازگشت خبر مرگ دخترش لئوپولدین Leopoldine را در روزنامه خواند که در رودخانه غرق شده است. هوگو برای سرگرمی و گریز از این مصیبت به فعالیت سیاسی پرداخت و عضویت شورای عالی شهر پاریس را پذیرفت و ده سال کار ادبی را کنار گذارد. در چهارم ژوئن 1848 به نمایندگی شهر پاریس در مجلس شورا انتخاب شد. در این هنگام روزنامه اونمان Evenement را تأسیس، که در آن از نامزدی لوئی ناپلئون بناپارت Louis Napoleon Bonaparte، برادرزاده ناپلئون بزرگ برای ریاست جمهوری حمایت میکرد، به گمان آنکه این شخص با اقتدار و نامی که از حیثیت فراوان برخوردار بود، بتواند بر هرج و مرج غلبه کند و سرنوشت ملت را به راه درست و مستدل بکشاند؛
اما به زودی دریافت که جاهطلبی و پولپرستی و طرز تفکر ارتجاعی لوئی ناپلئون برخلاف پیشبینی های او بوده است. پس به گروه مخالف پیوست و در هفدهم ژوئیه 1851 نطق شدیداللحنی برضد طرحهای مستبدانه او ایراد و با کودتای او مخالفت کرد و هنگامی که نقشهاش با شکست روبرو شد، به بلژیک گریخت. ناپلئون سوم نیز فرمان اخراج او را صادر کرد. دوره تبعید هوگو از دسامبر 1851 تا سپتامبر 1870 به طول انجامید. بیست سال تبعید موجب شد که هوگو مانند دوره جوانی به کار شدید پردازد و پربارترین دوران کار و عالیترین سالهای بروز نبوغ خود را طی کند. او خود مینویسد:
«تبعید من سودمند بود و از این جهت از سرنوشت سپاسگزارم.»
هوگو در سراسر روز در آرامش کار میکرد و از نظر سیاسی جمهوری خواه پرشوری گشت، چنانکه در 1859 فرمان عفو ناپلئون سوم را رد کرد و بدین طریق از حیثیت و آبروی جهانی برخوردار شد. این دوره اوج افتخار هوگو از نظر زندگی و آثار به شمار میآید. در 1852 کینهاش را نسبت به اقدامهای ناپلئون در کتاب «ناپلئون کوچک» Napoleon-Le-Petit ابراز کرد که نوشتهای هجوآمیز بود. پس از آن انتشار دیوان هجوآمیز «کیفرها» Les Chatiments در 1853 موجب ایجاد مبارزهای بر ضد غصب سلطنت گشت. این دیوان به سبب طنز شدید و القای روح والای انسانیت و تنوع موضوع و سبک بر همه آثار هجوآمیز سیاسی که در فرانسه منتشر شده، برتری یافت. در 1854 هوگو شعر «پایان کار شیطان» La Fin de Satan را انتشار داد و پس از نشر اشعار فراوانی که در دیوانهای متعدد فراهم آمد، به شعر غنایی و فلسفی روی آورد. دیوان «تأملات» Contemplations شامل اشعاری بود که در پاریس و بروکسل به سال 1859 سروده شد و از نظر مردم شاهکار شعر غنایی به شمار آمد. هوگو در منظومه «خدا» Dieu و پایان کار شیطان این اندیشه را عرضه کرده بود که سرانجام آزادی شر پایان میپذیرد. در این زمان ناشر هوگو را به اتمام کار رمان عظیم «بینوایان» Les Miserables برانگیخت و او پس از صرف وقت بسیار سرانجام رمانی را که سالها پیش نوشتنش را آغاز کرده بود، به پایان رساند. همچنین منظومهای داستانی را آغاز کرد که از حماسههای کوچک ساخته شده و با عنوان «افسانه قرون» La Legende des Siecles در 1859 منتشر شد. این حماسه به سبب ادراک دقیق هوگو از امور عینی، قدرت افسانهسرایی و مهارت در نقل، سادگی بینش و استادی در سبک و زبان، پیروزی درخشانی کسب کرد و شاهکار هوگو به شمار آمد. در این حماسه مبارزه نیکی وبدی، مبارزه بشر با خدا، مبارزه روح و ماده دیده میشود. هوگو در 1894 مقاله «ویلیام شکسپیر» William Shakespeare را انتشار داد و در 1865 «ترانههای کوچهها و جنگلها» Les Chansons des Rues et des Bois را. در این دیوان زندگی خانوادگی شاعر به صورتی بسیار پرجاذبه نمودار میشود و هنر با همه سادگی و لطف در اشعار آن ستایش برمیانگیزد. در 1866 رمان «کارگردان دریا» Les Travailleurs de la Mer و در 1869« مردی که میخندد» L’ Homme qui rit منتشر گشت. در 1868 همسر هوگو در بروکسل درگذشت. هوگو در پنج سپتامبر 1870 به پاریس بازگشت و به نمایندگی مجلس شورا انتخاب شد، اما استعفای خود را تقدیم داشت و بعدها در 1876 به سمت سناتوری پاریس برگزیده شد و هنگامی که از حکومت جدید نیز سرخوردگی یافت، به خانه خود در تبعیدگاه سابقش بازگشت. یک سال آنجا ماند، در سیاست کمتر دخالت کرد و وقت خود را بیشتر به نوشتن گذراند و آثاری را که در دوره تبعید ناتمام گذارده بود، به پایان رساند. آثار این دوره عبارت است از «سال وحشتزا» L’Annee Terrible (1872)، «نود و سه» Ouatre-Vingt-Treize (1874)، آخرین سلسله از افسانه قرون (1877-1883)، «هنر پدربزرگ بودن »L’Art d’etre grand-pere (1877)، شامل اشعاری که از وجود دو نوادهاش ژورژ و ژان الهام گرفته است که در آخرین سالهای زندگی موجب تسکین خاطر شاعر در برابر مصیبت از دست دادن فرزندانش بودهاند، «داستان یک جنایت» Histoire d’un crime (1878)، ادعانامهای بر ضد ناپلئون سوم، «ادیان و دین» Religions et Religion (1880)، «الاغ» L’Ane (1880) و مانند آن. در منظومه ادیان و دین هوگو خداپرستی عرفانی را که در بشر وجود دارد، در برابر تعبیر و تفسیرهای خاصی که تمدنهای گوناگون از دین به عمل میآورد، قرار داده و در منظومه الاغ با حدت و حرارت فراوان از روشهای مختلف فلسفی انتقاد کرده است. در 1881 «چهار نفخه روح» Les Quarre Vents de l’Esprit منتشر شد. دیوان مهمی شامل چهار کتاب، از این قرار: «هجایی» Satirique، «نمایشی» Dramatique، «غنایی» Lyrique، «حماسی» Epique. از هوگو پس از مرگ نسخههای خطی بیشمار باقی ماند که به
تدریج انتشار یافت. مانند: «تئاتر در آزادی» Theatre en liberte، «سالهای شوم» Les Annees Funestes و مانند آن.
ویکتور هوگو محبوبترین نویسندگان زمان خود به شمار میآمد. این محبوبیت تا حدی به سبب تبعید وی که رنگی افسانهای به خود گرفته بود و به سبب وضع سیاسی او به هنگام جمهوری سوم بود که او را مظهر حکومت تازه معرفی میکرد، همچنین به سبب حساسیت و ادراک او در برابر احساسهای بشری که بیشتر با محرومیتها و ناکامیهای بشر ارتباط مییافت و به سبب فصاحت بیان که در عین حال از سادگی برخوردار بود و به سبب نبوغ پرثمر و تنوع استعداد. در اشعار خود همه موضوعها را به کار گرفته و از همه لحنها وهمه صورتها استفاده کرده است، از حماسی تا هجو، از مرثیه تا غزل. در آثار هوگو تضاد شب و روز، تضاد روشنی و تاریکی، تضاد نیکی و بدی، تضاد وجدان و بیوجدانی پیوسته به چشم میخورد. در نظر هوگو مسأله بزرگ، مسأله وجود بدی است که در چشم وی به صورت بیعدالتیهای اجتماعی ظاهر میشود. به عقیده او تنها چاره چه در تاریخ، چه در زندگی فردی ریشهکن کردن بدی است و تبدیل اهریمن به یزدان.
زندگی ویکتورهوگو به رغم ماتمها و بدبختیهای خانوادگی و به رغم تبعیدها زندگی موفقی بود، برخوردار از سرنوشتی استثنائی، با مفاخر فوقالعاده. هوگو مظهر درخشان ملت جمهوری خواه بود. خطابههایش در موارد مختلف انعکاس وسیعی به همراه داشت و هرروز بر افتخار او افزوده میگشت. پاریس سالروز هشتاد سالگی او را به طور رسمی جشن گرفت.
هوگو در بیست و دوم ماه مه 1885 درگذشت و دولت، اول ژوئن را عزای ملی اعلام کرد. تابوتش در زیر طاق نصرت پاریس برای ادای احترام ملت گذارده شد و پساز آن در «پانتئون» Pantheon، مقبره بزرگان به خاک سپرده شد.زهرا خانلری. فرهنگ ادبیات جهان. خوارزمی.
تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی