تبیان، دستیار زندگی

شعرا در فراق سردار دست به قلم شدند

غم نیست که قاسم سلیمانی رفت؛ ما را بکشید زنده‌تر می‌گردیم

در پی شهادت مظلومانه سردار رشید اسلام سپهبد قاسم سلیمانی جمعی از شعرای کشور در وصف این شهید عزیز اشعاری سرودند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
سردار سلیمانی
در پی شهادت سردار رشید اسلام سپهبد قاسم سلیمانی جمعی از شعرای کشور دست به قلم شده و اشعاری در وصف این شهید عزیز سرودند.

فاطمه رحمانی
هان، می‌شناسیدش؟ زیاران خراسانی‌ست
از نسل سلمان است اگر نامش سلیمانی‌ست

مردانِ حق، همپای او در جبهه‌ها ماندند
بدخواهِ او، تسلیم خواهش‌های شیطانی ست

در وقت میدان، او: اشداءُ علی الکفار
با دوستان، تفسیری از آیات رحمانی‌ست

شرحِ نگاهش با یلان کارزار قدس
توصیفِ او سنگینیِ اشعارِ خاقانی ست

در صبح رجعت خوب می‌دانم که او هم هست
در لشکری که جمع ایرانی و افغانی‌ست

در وصف او حتی قلم هم از نفس افتاد
راحت بگویم؛ آنچه می‌دانم و می‌دانی‌ست

ایوب پرندآور
این رجز را به غیرت ایران زمین، حاج قاسم سلیمانی تقدیم می‌کنم.
۲۰ میلیون قاسم
پای ما محکم بر این جاده است، آمریکا ببین
صف به صف این امت آماده است، آمریکا ببین
 
قدرت شیطان کجا و قدرت ایمان کجا
قوت ما را خدا داده است، آمریکا ببین

تکیه چون بر بیرق عباس دارد رهبرم
پرچم از دستش نیفتاده است، آمریکا ببین

سر اگر بر نی نباشد لایق معراج نیست
نام ما با کربلا زاده است، آمریکا ببین

کربلای دیگری را هم اگر بر پا کنی
بیست میلیون قاسم آماده است، آمریکا ببین

بد رقم در سینه‌اش بغض تو را پرورده است
در زمین هرکس که آزاده است، آمریکا ببین

امپراطوران عالم یک به یک زانو زدند
قرعه بر نام تو افتاده است، آمریکا ببین

نغمه مستشار نظامی
شهیدان غریبی پشت چشمان تو پنهانند
هزار آیینه در پلکت نماز صبح می‌خوانند

شب از شوق نگاهت سینه ریز از کهکشان دارد
به یادت اختران در هفت گردون مست و حیرانند

نگاه عاشقت از شاعران شهر دل برده
تبسم می‌کنی ابیات در تعبیر می‌مانند

سکوتت حرف‌ها دارد که در گفتن نمی‌آید
غزل‌هایم پر از آرامش اما قبل طوفانند

ببار ای ابر رحمت در دلم شوری ببار آور
کویرم، چشم‌های تشنه‌ام دلتنگ بارانند

تو سردار هزاران لشکر ملک سلیمانی
شهیدان در نگاه تو نماز عشق می‌خوانند

سیدمحمد میرهاشمی
شب می‌رود و عطر سحر می‌گردیم
در صبح ظهور یار بر می‌گردیم

غم نیست که قاسم سلیمانی رفت
ما را بکشید زنده‌تر می‌گردیم
 
محمدمهدی عبداللهی
در ظلمت این مسیر غوغا کردی
بی پرده بهار را هویدا کردی

همراه مدافعان دشت گل سرخ
امنیّت باغ را مهیا کردی

زهرا آراسته نیا
شده عطر شهادت باز احساس
شهادت میکشه ما رو به پرواز

شهادت انتهای راه هم نیست
مسیر مرگ ظلمت میشه آغاز

نگاهش قاسم حق و بدی بود
سلیمانی که قالیچه ش دل ماست

در اوج سادگی‌ها مقتدر بود
همونجوری که توو قاموس دریاست

برام آسودگی معنی نداره
من و دل هم قسم تا نور هستیم

تو عالم هرچی تاریک و سیاهه
برای محوشون مأمور هستیم

پر از اشکه پر از خونه دلامون
ولی آتیشه تو فریادهامون

نگامون موشکه تو قلب دشمن
همیشه منتقم بوده خدامون

برای انتقام خون عاشق
همه خوبای عالم پا به کارن

تمومه قصه سازش که دیگه
تموم کوچه هامون مرد دارن

تموم دشمنا اینو بدونن
که ققنوسی توی آتیش رفته

بمیرید از هجوم ترسهاتون
شجاعت توو رگامون پیش رفته

مسیر حق از اول پر خطر بود
گذشتن از سر اینجا رسم بوده

آگه ترسوی خائن هست اما
دل ما شعر بیداری سروده

مرضیه عاطفی
از دست خدا گرفت حاجت آخر
شد عاقبتش به خیر و برکت آخر

او مالک اشتر علی بود و رسید
در راه ولایت به شهادت آخر!

محمدجواد میری
*فتح خون*
غزل‌واره‌ای تقدیم به‌ساحت دو فاتح مرزهای جهاد و شهادت، قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس
جَزرِ این بغضِ فروخورده شبی مَد دارد
موج طوفان‌زده بسیار بسامد دارد

ما که دل‌دادهٔ داغیم؛ بگو با دشمن
مستیِ دشنهٔ بی‌شرم تو هم حد دارد

خصم را ریش نه... از ریشه بسوزیم اگر
قصدِ «شمعی که برافروخته ایزد» دارد

سفر عشق گُزیدیم و بلاها بردیم
تا که برگردد، هرکس به دلش بد دارد

«فتح خون» می‌دمد از بسمِل ما، بسم الله!
که برای همه این «فاتحه» آمد دارد!

ابرهای کدر آیینهٔ باران هستند
حمله ابرهه پیغام محمد دارد...

محمدعلی مؤدب
تو از فریادها، شمشیرهای صبح پیکاری
که در شبهای دهشت تا سحر با ماه بیداری

تو دهقان زاده از فضل پدر مهری ست در جانت
که می‌روید حیات از خاک، هر جا پای بگذاری

دم روح خدا آن سان وجودت را مسیحا کرد
که بالیدندند بر دستت کبوترهای بسیاری

چه خوش رم می‌کند از پیش چشمت لشکر پیلان
ابابیل است و سجیل است هر سنگی که برداری

دلت را سر به زیری‌ها، سرت را سربلندی‌هاست
خوش آن معنا که بخشیده است چشمانت به سرداری

ز ما در گریه‌های نیمه شب یاد آور ای همدرد
تو از شمشیرها، لبخندهای صبح دیداری

محمود تاری
می‌خروشد از داغش دیده‌های توفانی
ریزد از گلو بیرون ناله‌های زندانی

قاسم سلیمانی پر کشید و رفت اما
می‌جهد برون از دل خشم‌های ایمانی

خون او هزاران گل روی شاخه بنشانده
شد مکرّر ای یاران قاسم سلیمانی
 
دست حق برون آید با نشانی از قدرت
می‌رود که بر چیند لانه‌های شیطانی

پایگاه آمریکا، پایگاه اسرائیل
محو می‌شود هر دو در طلوع بحرانی

آسمان بود شاهد می‌رسند موشک‌ها
بر زمین نمی‌ماند این خبیث سُفیانی

غُرّش مسلمانان چون به جوش می‌آید
از عدو نمی‌ماند جز مسیرِ ویرانی

می‌چشد عدو یاران در خروش ناهنگام
ضربت عراقی‌ها، ضرب شصت ایرانی

سودابه امینی
صدای سایه‌های سرنگون از خاک می‌آید
که صدها ناله با طرز جنون از خاک می‌آید

شبی که نامه‌های کوفیان را دفن می‌کردم
شنیدم نامه‌ای برخط خون از خاک می‌آید

صف آیینه دارد کربلا در آسمان وقتی
به دشت لاله‌های واژگون از خاک می‌آید

کبوترهای عاشق بیقرار از مرگ برگشتند
شهید تازه‌ای بی چند و چون از خاک می‌آید

مگر تعبیر زخم است این شب تاری که می‌بینم
پرستاری به اشک لاله گون از خاک می‌آید

راشین گوهرشاهی
او را کشتید
چونان قاصدکی
که دم مرگ
هزار بذر در هزار سوی جهان
می‌پراکند!
چونان ققنوسی
که دم مرگ
هزار ققنوس تازه
ز جانش
برمی‌خیزد...
چه کسی می‌تواند
رودی را بکشد
که در دل کوهی مسکن دارد؟
او را
کشتید
اما ندانستید
که هزاران چشمه،
از هزار سوی این میهن
برمی‌خیزد...
سلام سردار!
سلام به خون تو
که برهوت مردانگی را
سیراب خواهد کرد!

مصطفی کارگر
تیغ با درد به قلب همه بستان پیوست
رود جاری شد و آرام به طوفان پیوست

دست ابلیس برون از شب تاریک آمد
کهکشانی به شهاب رخ تابان پیوست

تا ابد رونق بازار شهادت زیباست
مرد نستوه به فرمانده ایمان پیوست

فصل تفسیر شهود و سفر و لبخند است
عاشق نور به خورشید درخشان پیوست

راه باز است بر آنان که تبسم دارند
راه باز است بر آن کس که به سامان پیوست

مادرش منتظرش بود بیاید قاسم
پسر شیعه به مهمانی سلطان پیوست

ابرها اشک بریزید سلیمانی رفت
مالک اشتر حیدر به شهیدان پیوست

شوکت خشم و خروش علوی در سر داشت
خون پاکش به شهیدان مسلمان پیوست

حاج قاسم به سلامت! که شهادت یعنی
راوی فتح به آوینی رضوان پیوست
منبع: فارس