خنده و طنز در آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی، شاعر اواخر قرن هفتم هجری است. زمانه ی او، زمانه ی حکومت خاندان های کوچکی است که نسبتشان به چنگیز مغول می رسد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خنده و طنز در آثار خواجوي کرماني

لبخند بر تلخ کامي ها!

خواجوي کرماني، شاعر اواخر قرن هفتم هجري است. زمانه ي او، زمانه ي حکومت خاندان هاي کوچکي است که نسبتشان به چنگيز مغول مي رسد. براي ايرانيان، ناگوار آن بود که حمله ي مغول با مرگ چنگيز به پايان نرسيد؛ بلکه پس از او، فرزندانشان و نيز ايلخانان به ستمگري ادامه دادند و با گرفتن باج هاي گوناگون، شيره ي جان مردم را مکيدند و جامعه اي محروم، بلاديده و ضعيف بر جاي گذاشتند.

خودتان را جاي خواجو بگذاريد؛ در زمانه اي به سر مي بريد که شهرها دائماً دست به دست مي شوند و حوادث پيش بيني نشده ي زيادي رخ مي دهد.

خواجو درباره ي يکي از مردان آن زمان، به نام صدرالدين يحيي، سخن گفته و در پايان به اين نتيجه رسيده که او جاي خود را از «سلطاني» به «سگباني» داده و ملک «سليماني» او به ملک «شيطاني» تبديل شده است

شاهان و وزيران کشته مي شوند، هجوم هاي بنيان کن رخ مي دهد، آتش جنگ و جدل ها به بهانه ي مذهب و نبردهاي قومي جريان دارد، سلاطين پيوسته به يکديگر خيانت مي کنند و مخفيانه نقشه ي قتل ديگري را مي کشند. فرض کنيد در اين وضعيت، شما روحيه ي شاعرانه داريد و مي خواهيد احساس خود را درباره ي محيط اطراف به شعر بيان کنيد. بديهي است که حس لطيف شاعرانه در برخورد با اين هرج و مرج اجتماعي و حاکميت ستم، آزار خواهد ديد. همين حس در اشعار خواجوي کرماني نيز به چشم مي خورد. او بارها در اشعار خود يادآوري کرده است که جهان، هرچند زيباست، ولي سايه ي مرگ، آن را بي صفا کرده است:

 

از گنج دهر، بهره به جز زخم مار نيست

وز گلبن زمانه به جز نوک خار نيست

بگذر ز مي که مجلسيان وجود را

حاصل ز جام دهر برون از خمار نيست

 

و اگرچه در اطراف خود و در نگاه مردم يکسره نا اميدي مي بيند، اما از آن جا که فدا شدن در راه دوست را پذيرفته مي داند، بنابراين از کنار نا اميدي با ظرافت و دلگرمي مي گذرد و آن را پشت سر مي گذارد؛

 

ز بس که مي بارد از چشم من

دلم را خرابي ز بارندگي است

چو خواجو گر اهل دلي جان بباز

که مردن بر دوستان زندگي است

 

چنين شاعري آگاه و درد آشنايي که بنا به رسالت شاعري اش نمي تواند از کنار مشکلات بي تفاوت بگذرد، چاره اي نمي بيند جز آن که نامردمي ها و ستم ها را بيان کند، اما به زبان طنز و سخن رمزآلود.

خواجو در اشعار ارزشمند خود، انديشه هاي انسان دوستانه و خردمندانه اي را با زبان شيرين بيان کرده است که خواندن و بهره بردن از آن، افتخار پارسي زبانان است

اين نوع طنز، براي تفنن و سرگرم سازي نيست. اين نوع طنز، چون نيشتري، دمل چرکين نابساماني ها را مي شکافد تا خوانندگان را به هوش آورد؛

 

تا چه ديوند که آزار سليمان طلبند

تا چه گيرند که آزار سليمان طلبند

خلق ديوانه و از محنت ديوان دربند

وين عجب تر که ز ديوان، زر ديوان طلبند

هر کجا سوخته اي بي سر و سامان يابند

وجه سيم، سره زان بي سر و سامان طلبند

خوک شکل اند و حديث از خر عيسي رانند

ديو طبع اند و همه ملک سليمان طلبند!

تا در آفاق زنند آتش بيداد ز تيغ

آتش از چشمه ي خورشيد درخشان طلبند

 

خواجو درباره ي اميران زمان خود سخنان طنزآميز بسياري دارد که حقيقت حال و فرومايگي آن ها را به خوبي نشان مي دهد؛

گفت با من يکي ز فيروزان

که چه بودت ز آمدن مقصود

شهر بگذاشتي و بگذشتي

از مقامي که بود معدن جود

و آمدي سوي محنت آبايد

که نباشد در او کرم موجود

اين زمان با وجود حاکم ما

جود را نيست در زمانه وجود!

 

يا در قطعه اي ديگر، خواجو درباره ي يکي از مردان آن زمان، به نام صدرالدين يحيي، سخن گفته و در پايان به اين نتيجه رسيده که او جاي خود را از «سلطاني» به «سگباني» داده و ملک «سليماني» او به ملک «شيطاني» تبديل شده است.

در پس نگاه شوخ خواجو، جوشش خون ها، فريب دردمندان، غضب پادشاهان و سيه روزي مردمان محروم زمانه ي او نمايان است. اين است رسالتي که طنز تلخ بر عهده دارد؛ طنزي که در جاي جاي منظومه «هماي و همايون»، «گل و نوروز»، «کمال نامه» و ديگر آثار خواجوي کرماني به چشم مي خورد.

در هر حال، اين نوع که نقادي اجتماعي است، قهقهه ايجاد نمي کند؛ فقط تلخ خندي بر لب ها مي آورد و خواننده را به فکر وا مي دارد.

خواجو در يکي از قصيده هايش، وجه رايج آن زمان را که « دينار » بود، به گونه اي به تصوير مي کشد که در عين واقعيت، نوعي طنز تلخ را به خواننده انتقال مي دهد؛

 

حکايتي به جناب تو عرضه مي دارم

ز بنده گوش کن و رخ متاب از آن، زنهار!

غلامکي همياني است، نام او « دينار»

عظيم کافي و مسکين نواز و مردم دوست

قوي مدبر و تربيت ساز و کارگزار!

به هر کجا که رود صد کسش به دل مشتاق

به هر کجا که بود، صد کسش به جان غمخوار

گزيده و سره و سکه دار و روي شناس

درست روي نگارين او چو روي نگار

مدام منزل او در دکان صرافان

ولي مصاحبت او هميشه با تجار

هر آن دقيقه که در حل مشکلات بود

ازو کنند ملوک زمان استفسار!

 

مي شود گفت که گويي خواجو اين شعر را در وصف پول و براي همه ي زمانه گفته است که انسان هاي طماع و آزمند، يکسره براي حل مشکلات از او استفسار و چاره جويي مي کنند!

خواجوي کرماني، شاعر اواخر قرن هفتم هجري است. زمانه ي او، زمانه ي حکومت خاندان هاي کوچکي است که نسبتشان به چنگيز مغول مي رسد

خواجو در اشعار ارزشمند خود، انديشه هاي انسان دوستانه و خردمندانه اي را با زبان شيرين بيان کرده است که خواندن و بهره بردن از آن، افتخار پارسي زبانان است. در پس نگاه شوخ خواجو، جوشش خون ها، فريب دردمندان، غضب پادشاهان و سيه روزي مردمان محروم زمانه ي او نمايان است. اين است رسالتي که طنز تلخ بر عهده دارد؛ طنزي که در جاي جاي منظومه «هماي و همايون»، «گل و نوروز»، «کمال نامه» و ديگر آثار خواجوي کرماني به چشم مي خورد.

 

برگرفته از: رشد نوجوان

 

 *****************************

مطالب مرتبط

شيخ اشراق 

از قيصر امين پور چه مي دانيم؟  

از سلمان هراتي چه مي دانيد؟  

افلاطون 

زندگي مولانا جلال الدين محمد بلخي 

يک فيلسوف يک انديشه، اگوستينوس

حکيم ابوالقاسم فردوسي

هانس کريستين اندرسن

حاج ملا هادي سبزواري

در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت