خجالت نکشيد و اعتراف کنيد

شايد استراتژي آقاي اوباما اين باشد که تلاش کردن و باختن بهتر از هرگز تلاش نکردن است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خجالت نکشيد و اعتراف کنيد


شايد استراتژي آقاي اوباما اين باشد که تلاش کردن و باختن بهتر از هرگز تلاش نکردن است


باراک اوباما سوداي خاورميانه اي خوب را در سر داشت اما اين خيال خام چندان هم محقق نشد. سي ماه است که ما رئيس جمهوري را بر مسند قدرت داريم که با شعار تغيير روي کار آمد و البته شعارهاي بزرگ تر و طمع هاي بسيار در حوزه سياست خارجي. با اين همه نه از مذاکره خبري بود و نه از رابطه حسنه با نخست وزير رژيم صهيونيستي . نه از کشش با فلسطيني ها چيزي شنيديم و نه از استراتژي خاص براي برون رفت از اين بحران. حتي در ديدار با مردي گزافه گوي مانند بنيامين نتانياهو هم دو طرف به جاي آنکه دستاوردهاي بيشتر را در آغوش بکشند، از هم و البته از مسير صلح دور و دورتر شدند. اسراييلي ها و فلسطيني ها درست در مسيرهاي مخالف با هم حرکت مي کنند: محمود عباس به دنبال اعلام يکجانبه استقلال فلسطين در شوراي امنيت در ماه سپتامبر است و بي بي اعتقاد دارد که اسراييل براي مقابله با اين ماجرا به استراتژي چندان خاصي نياز ندارد.

جالب اينجاست که در هر دو طرف وسوسه اي عجيب وجود دارد براي اعطاي بيشترين سهم از مشکلات و مسئوليت ها از اين مناقشه به باراک اوباما. اما اين تقسيم تقصير هم اشتباه است ، هم ناصحيح و هم البته خارج از دايره انصاف . مشکل اينجاست که باراک اوباما با بهترين نيت هايي که در سر دارد همزمان بدترين تحليل ها را هم در چنته نگاه داشته و اوضاع پيچيده را پيچيده تر کرد. اما تقصير اصلي بر گردن اهلي هاي اين مذاکرات است که نه نيت خود را براي مصالحه مثبت کرده اند و نه علاقه اي به پيشبرد اين مذاکرات دارند .

بهتر است موضوع را شفاف تر توضيح دهم: شانس مصالحه ميان رژيم صهيونيستي و فلسطين بر سر چهار موضوع مورد اختلاف اصلي يعني مرزها، بيت المقدس ، امنيت و مسائل پناهندگان تقريبا صفر است. هر مذاکره اي که اين مسايل را در بر نگيرد نه براي دو طرف جذابيت دارد و نه از سوي طرفين جدي گرفته مي شود. فلسطيني ها به اين مساله فکر مي کنند که در پاي ميز مذاکرات حاضر شوند اما کاري غير از مذاکره انجام دهند و اسراييلي ها هم با اين پيش فرض مي آيند که ما نمي خواهيم مذاکره کنيم.

کشف ريشه هاي اين بن بست هم کار چندان سختي نيست .دو طرف در مسائل اساسي با هم اختلاف دارند . اين اختلاف حتي بر سر مرزها هم بسيار جدي است . اين مساله زماني عيان شد که باراک اوباما در خصوص بازگشت اسراييل به مرزهاي 1967 سخن گفت و اسراييلي ها به اين امر واکنش جدي نشان دادند. اين توهم که همه مي دانند راهکار خروج از اين بن بست چيست نيز تنها و تنها اعتماد به نفس کاذب ايجاد کرده است. رهبران ضعيف و يا حداقل رهبراني که زنداني سياست هاي انتخاباتي خود هستند بر حجم مشکلات مي افزايند. بي بي شايد سوداي رهبري قدرتمند بودن را در سر داشته باشد اما بحث دولت ائتلافي ، ايدئولوژي و ترس هاي شخصي وي کار را بر او سخت کرده است.

محمود عباس هم به دنبال مشروعيت قانوني است و درست است که با حماس دست آشتي داده اما به کشتي حضرت نوح مي ماند . از همه چيز دو مورد موجود است : سرويس هاي امنيتي ، مناصب دولتي و حتي فلسطين دوپاره. دو طرف راه بسياري دارند تا به دو روح در يک تن برسند. به يک تني که طرف مذاکرات باشد و البته که اين مساله امر حياتي در مذاکرات است.

برخي تحليل گران ادعا مي کنند که موج تغييراتي که در خاورميانه به راه افتاده در حقيقت شانس براي مصالحه ميان فلسطين و اسراييل را به صفر رسانده و البته منجر به فشار بر اين روند هم شده است. البته افکار عمومي در جهان عرب امروز بيشتر از گذشته پتانسيل تاثير گذاري را در خود جاي داده است و البته مي تواند راديکال تر از قبل هم باشد . بنابراين بهتر است عجله کرده و توافقنامه اي را دست و پا کنيم. برخي مانند باراک اوباما اين شرايط را دوست دارند و آن را شرايط ريسک پذيري مي دانند . برخي مانند بنيامين نتانياهو اين شرايط را پرخطر مي دانند و البته مذاکره را پر ريسک. حتي محمود عباس هم چندان به خود و روند مذاکرات مطمئن نيست. يکي از دلايل مصالحه با حماس هم بيم مذاکرات با دولتمردان فلسطيني بود که مشروعيت و محبوبيت عمومي نداشتند . دولت باراک اوباما شايد نيت هاي خوب بسياري در ذهن داشت اما استراتژي واقعي در چنته نداشته و شرايط را بدتر کرد.

وي ابتداي بازي را با اصرار بر تعليق شهرک سازي ها آغاز کرد و از اعراب در ازاي اين ماجرا تضميني براي اعتماد خواست . شکست در اين پرونده براي رئيس جمهور گران تمام مي شود چرا که هم طرف عربي و هم طرف اسراييلي بدون اندک تبعاتي " نه " را بر زبان جاري مي کنند.

پس از آن نوبت به سپتامبر سال 2010 ميلادي رسيد و تلاش هاي اوباما براي مذاکرات جدي و وادار کردن نتانياهو به پذيرش تعليق نود روزه. اين بار هم اعتبار باراک اوباما بيش از پيش مخدوش شد . اکنون باراک اوباما از يک سو تحت تاثير تغييراتي است که در جهان عرب به راه افتاده و از سوي ديگر هم از طرح اعلام استقلال فلسطين در ماه سپتامبر وحشت دارد. اين تناقض اوباما را بر آن داشت که در سخنراني از تلاش براي صلح سخن بگويد و دوستان اروپايي خود را تشويق به عدم امضاي طرح استقلال فلسطين در شوراي امنيت کند.

هيچ عمل خوبي بدون پاداش باقي نمي ماند. شما با بي بي وارد مجادله مي شويد، همان مردي که به او نياز داريد اما اندک رابطه حسنه اي نداريد . شما به فلسطيني ها پيغام مي دهيد که نگران طرح آنها در شوراي امنيت هستيد و از آنها مي خواهيد که اطمينان شما را بگيرند و در ازاي آن از طرح اين موضوع در شوراي امنيت بگذرند. شما در ملاعام از تاکتيک هاي مذاکره سخن مي گوييد و اين در حاليست که از هيچ مذاکره و مصالحه اي در دنياي واقعيت خبري نيست. شما جمعيت يهودي ها در آمريکا را بدون اندک هدفي ناراحت مي کنيد و به جمهوري خواهان هم بهانه خوبي براي کوبيدن خود مي دهيد. تمام اين هزينه ها را براي چه پرداخت مي کنيد؟ نه فلسطيني ها و نه اروپايي ها نشانه اي از کوتاه آمدن در موضع خود بروز نداده اند .

در نهايت تمام اين بازي ها بهترين کاري که باراک اوباما بايد انجام دهد اين نيست که بازي را همچنان زنده نگه دارد. کارهاي بسياري است که باراک اوباما براي انجام دادن دارد و اين مي تواند تنها يکي از آنها باشد . اين که اوباما استراتژي خاصي در چنته ندارد به اين معنا نيست که وي بايد به اين مسير ادامه داده و همچنان شرايط را بدتر از پيش کند.

البته شايد استراتژي آقاي اوباما اين باشد که تلاش کردن و باختن بهتر از هرگز تلاش نکردن است. اما اين شعار براي يک تيم فوتبال رده چندمي دبيرستاني خوب است و نه براي دستگاه ديپلماسي سياست خارجي يک کشور بر روي نقشه.

بخش سياست تبيان


منبع:خبرآنلاين

مطالب مرتبط مجموعه : مقالات و تحلیل ها
آخرین مطالب سایت