«جرم»؛ سايه بلند کيميايي

سينماي مسعود کيميايي اساسا ماهيتي صفر و صدي دارد به اين معنا که تماشاگراني که با آن مواجه مي شوند از دو گروه موافقان مصمم و مخالفان سرسخت دنياي کيميايي تشکيل شده اند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

«جرم»؛ سايه بلند کيميايي


سينماي مسعود کيميايي اساسا ماهيتي صفر و صدي دارد به اين معنا که تماشاگراني که با آن مواجه مي شوند از دو گروه موافقان مصمم و مخالفان سرسخت دنياي کيميايي تشکيل شده اند

مخاطبان اين سينما يا مي توانند ديالوگ هاي کيميايي گونه و فضاي مردانه و قهرمان محور او را بپذيرند که در اين صورت اغراق و شعار و حرکات نه چندان واقع نما در کنار تصميمات فردگرايانه اي که سر آخر به مرگ قهرمان فيلم در راه تصميم آرمان خواهانه (با تعريف خودش) منجر مي شود را درک مي کنند يا نه آن را حاصل ذهني مشوش و فيلمفارسي زده تلقي مي کنند و با آن همراه نمي شوند.

اما ايستگاه "جرم". سينماي کيميايي به ظن اين قلم از سه مشخصه اصلي تشکيل شده است، اول قهرماني که يکه و تنها به دل تمام بدي ها و نامرادي ها و خيانت ها و تزويرها و نارفيقي ها مي زند و سر آخر در مسير رسيدن به آرماني که براي خودش تعريف کرده مي ميرد. قهرمان تنهاي فيلم هاي کيميايي مرگ در راه رسيدن به هدف را بر ننگ زندگي را تحمل کردن ترجيح مي دهد و البته تماشاگر مي پذيردش.

مشخصه ديگر سينماي کيميايي فضاسازي ادبي حاکم بر سينماي اوست که از علاقه وافر او به ادبيات و شعرو شاعري و نويسندگي نشات مي گيرد. فضايي که ديالوگ هاي کيميايي خلق مي کند در جهت همان حال و هوايي است که شمايل قهرمان فيلم را شکل مي دهد، ديالوگ هايي پيچيده با چاشني شاعرانگي هاي کيميايي گونه که هم جديت و صلابت را القا مي کند و هم غم و اندوه و تنهايي و در هم شکستگي قهرماني که دشنه در کمر دارد و راه به جايي جز انتحار نمي برد. فضاي ادبي حاکم در ديالوگ نويسي خاص کيميايي است که قهرمان فيلمش را قهرمان مي کند و فضاسازي لازم براي پذيرش دنياي کارگردان را؛ که در شرايط عادي غير واقع نما و بيش از حد شعاري به نظر مي آيد؛ فراهم مي کند.

خصوصيت ديگر آثار کيميايي اما نحوه کارگرداني و روايت تصويري در آثار اوست که به طرز انکار ناپذيري با دو خصوصيت قبلي تنيدگي دارد و تاييد کننده و مقوم آن است، در عين حال که از آن دو خصوصيت (از دل ديالوگ هاي کيميايي گونه و البته قهرماني کردن هاي قهرمان هاي دنياي کيميايي) جان مي گيرد. به بيان درستتر رابطه اي تقطيع ناپذير ميان اين سه ضلع مثلث سينماي کيميايي برقرار است. نتيجه مي شود فضا سازي متناسب با خاص بودن ديالوگ ها که سرشار است ازاغراق واستعاره و شعار ولي قابل قبول بدليل تنيدگي اش با دو مشخصه قبلي."جرم" اما نه قهرماني دارد که حس تماشاگر را برانگيزاند و نه کارگرداني و تصوير پردازي چشم گيري دارد ."جرم" از سينماي کيميايي تنها ديالوگ هايش را يدک مي کشد که خوب به تنهايي به متني ادبي مي ماند که تصاويري نه چندان مرتبط با آن را همراهي مي کند. در کارنامه کاري کيميايي بوده اند اثاري که ساختار کارگرداني چشم گيري نداشته اند ولي هميشه ديالوگ هاي بيادماندني فيلم هاي او که از زبان قهرمان پذيرفتني آثارش شنيده مي شد ماندني مي شدند و برخي سکانس هاي بياد ماندني اثر، تماشاگر را اقناع مي کرد که اگر کارگرداني آنچناني نديده حداقل چند خاطره سينمايي از جنس کيميايي به انبانش اضافه شده است.ولي داستان "جرم" داستان ديگري است قهرمان اين سال هاي آثار کيميايي پولاد کيميايي است.او جانشين قهرماناني مثل بهروز وثوق ، فرامرز قريبيان ، خسروشکيبايي ، فريبرز عرب نيا ، محمدرضا فروتن و ... شده قهرماناني که غالبا با کيميايي به سينما معرفي شدند و ماندند.خصوصيت اساسي اين قهرمان ها همخوان بودنشان با دنياي کيميايي به ذات بوده است.

فضايي که ديالوگ هاي کيميايي خلق مي کند در جهت همان حال و هوايي است که شمايل قهرمان فيلم را شکل مي دهد، ديالوگ هايي پيچيده با چاشني شاعرانگي هاي کيميايي گونه که هم جديت و صلابت را القا مي کند و هم غم و اندوه و تنهايي و در هم شکستگي قهرماني که دشنه در کمر دارد و راه به جايي جز انتحار نمي برد.

تمام اين قهرمان ها به ذات جنس دنياي کيميايي را حس مي کردند و از خودشان عبور مي دادند تا نتيجه بشود اينکه در دل دنيايي از جنس کيميايي حل شوند و حضورشان در فيلم در عين با اهميت بودن گل درشت به نظر نرسد.به بيان بهتر جنس بازي اين بازيگران لحن کلامشان، حرکات بدن و سر و ميميک صورتشان به ذات از جنس دنيايي بود که کيميايي سعي در ترسيم آن داشت. پولاد کيميايي اما از جنس دنيايي که کيميايي سعي در ترسيم آن دارد نيست در نتيجه تلاش بسياري به خرج مي دهد که لحن بيان و نحوه ارائه بازي اش با حرکات بدن و و صورت و نحوه نگاهش را به اين دنيا فضايي که ديالوگ هاي کيميايي خلق مي کند در جهت همان حال و هوايي است که شمايل قهرمان فيلم را شکل مي دهد، ديالوگ هايي پيچيده با چاشني شاعرانگي هاي کيميايي گونه که هم جديت و صلابت را القا مي کند و هم غم و اندوه و تنهايي و در هم شکستگي قهرماني که دشنه در کمر دارد و راه به جايي جز انتحار نمي برد.

که خب نشدني است و نتيجه مي شود غلو شدن در نحوه بازي و بيان ديالوگ آن هم نه از جنس فضاي آرماني کيميايي گون بلکه از جنس اغراق شدن هاي نامناسب براي سينما که در فيلم حل نشده و به قول معروف بيرون مي زند. پس يکي از ستون هاي خيمه کيميايي يعني شمايل قهرمان دوست داشتني فيلم هايش درست از آب در نيامده است.از ديگر سو تغيير در زمان وقوع داستان از دوره معاصر به دوره قبل از انقلاب در نحوه پرداخت تصاوير و راکورد هاي صحنه اختلال ايجاد کرده در عين اينکه در پرداخت برخي سکانس ها مثل سکانس آزاد شدن رضا از زندان و يا سکانس افتتاحيه فيلم که به داستان دستگيري رضا ختم مي شود و ... ردپايي ازيک استادي خسته و بي حوصله به چشم مي خورد.

اين مسئله باعث مي شود تا دومين ستون از خيمه سينماي کيميايي هم قوت هميشگي اش را نداشته باشد و باز تماشاگر به تک سکانس هاي به ياد ماندني فيلم دل خوش کند.با اين اوصاف از مثلث سينماي کيمياي فقط يک ضلع به درستي درجاي خودش قرار دارد و آن ديالوگ هاي است که خاص خود کيميايي و هنوز هم دل نشين است و بسياري را وفادار به کيميايي نگاه داشته ولي صد حيف که در دل ساختاري قدرتمند که ياداور خاطره "سلطان" ، "گوزن ها" و " سرب" باشد قرار نگرفته و قهرماني از جنس قهرمان هاي کيميايي را به تصوير نمي کشد.با اين همه "جرم" رنگ بوي دنياي کيميايي را دارد و اين فرصت را به تماشاگرش مي دهد تا در دنياي او چرخي بزند و از سکانس و ديالوگ هايي که بار نوستالژيک يافته اند ياد کند و سر آخر براي چهاردهه سينماي کيميايي کف بزنند.در سينماي بي قهرمان اين روزهاي ايران تلاش استاد براي زنده نگه داشتن قهرمان هاي سينمايي در خور توجه است.

بخش سينما و تلويزيون تبيان


منبع:سينماي ايران / محمد رضا مقدسيان

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت