عواقب تربيت استبدادي

چگونه بر اثر تربلت نادرست ،مشکلات هیجانی در کودکان ایجاد می شود و...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عواقب تربيت استبدادي

امکان دارد در مورد کودکاني که مشکلات برقراري ارتباط دارند، روش تربيت استبدادي يکي از دلايل مشکل آن ها باشد. هنگامي که دستور و ممنوعيت، نقش تنبيه هاي پشت سر هم را ايفا کند، کودکان خجالتي مي شوند و از ترس تنبيه، ديگر فعاليت هاي خود را گسترش نمي دهند. با اعمال چنين روشي، آنچه که والدين در حکم " ادب " و موفقيت در روش تربيتي خود مشاهده مي کنند، در حقيقت کم رويي است.

 

انتظارات بيش از اندازه، به رشد کودک آسيب مي رساند

 

داشتن توقع زيادي در تربيت موجب خجالت و کمرويي کودک مي شود. والديني که خواسته هاي بيش از اندازه اي از کودکشان دارند، باعث مي شوند که وقتي کودک ديگر نتواند از عهده آن کار برآيد، از شکست هاي کوچک و بزرگ رنج ببرد، از ترس سرزنش در خود فرو رود و فقط از از روي بي ميلي به تجربه هاي جديد دست بزند. ولي عکس آن هم صادق است و تربيتي دلسرد کننده هم به همين دليل به نتايج مشابه منجر مي شود. تشويق دائمي کودک به عملکرد فوق العاده نيز کار اشتباهي است. زيرا او دائم مورد انتقاد و ايراد قرار مي گيرد. به علاوه، تجارب موفقيت آميز براي رشد رواني کودک مهم است. بنابراين، تأييد و تشويق از اجزاي ضروري هر روش تربيتي است تا کودکان بتوانند از طريق آن ها اعتماد به نفس پيدا کنند و از خجالت و کم رويي بپرهيزند.

 

مشکلات برقراري ارتباط چگونه به وجود مي آيند؟

 

اگر روش تربيتي والدين بيش از حد مستبدانه، از روي ترس يا آمرانه باشد، کودک نمي تواند به قدر کافي اعتماد به نفس کسب کند، او مي ترسد که نتواند در مورد توانايي هاي شخصي خود قضاوت کند. در نتيجه، به دنبال تأييد مي گردد و همان ترس را هم از تأييد نکردن ديگران دارد. بي اعتمادي او باعث مي شود که رفتارهاي متفاوتي نشان دهد ( خجالت، مشکلات گرفتاري يا حتي شکل هاي گوناگون خشونت.)

 

کمک به رفع مشکلات ارتباطي

 

والدين، مربي ها و افراد وابسته به کودک، مي توانند کارهايي انجام دهند که به بچه هاي مشکل دار کمک کند به ديگران نزديک شوند.

• به بچه هاي بيش از اندازه خجالتي بايد فرصتي داد تا تجربه هاي شخصي به دست آورند؛ حتي اگر پيامد آن زخم هاي کوچک و خراشيدگي بدن باشد.

• البته بايد براي جنب و جوش هاي کودکانه مرزهايي قايل شد؛ با وجود اين تا جايي که ممکن است، نبايد اين محدوده را کوچک گرفت. کودک بايد در درون اين محدوده اجازه داشته باشد آزادانه شکوفا شود و فعاليت خود به خود او از بين نرود.

• والدين و مربي بايد با اعمال کودکانه او با علاقه برخورد کنند و دائم او را در قدم هايي که در راه استقلال خود برمي دارد، تقويت کنند.

• براي کودکان کمرو، صبر و تشويق بسيار مهم است. با تأييد هر کار، حتي عملکرد کوچک مثبت او، اعتماد به نفس کودک را تقويت کنند، زيرا با داشتن اعتماد به نفس، خجالت و کمرويي کمتر مي شود و مشکلات ارتباطي هم از بين مي روند.

 

نابهنجاري هاي هيجاني

 

پرخاشگري

 

معني اصلي پرخاش به هيچ وجه به اندازه اي منفي نيست که امروزه از اين کلمه استنباط مي شود. با توجه به ريشه اين کلمه   امروزه از کلمه پرخاش يا پرخاشگري رفتاري درک مي شود که به " حمله " به يک انسان و آسيب رساندن به او منجر مي شود.

 

پرخاش چگونه بروز مي کند؟

وقتي چنين رفتارهايي در رفتارهاي اجتماعي غير دوستانه مثل خشونت، ويرانگري، نزاع طلبي، نداشتن توانايي براي حل دعواها يا تشنج ناشي از خشم بي انگيزه آشکار مي شوند، انگيزه آن ها کاملاً در حوزه هيجاني است. بيشتر وقت ها، پرخاشگري آميخته با ترس است. اما گاهي اوقات از رفتار پرخاشگرانه ترس استنباط نمي شود، زيرا ترس در برابر رفتار پرخاشگرانه  يک کودک، تحت تأثير قرار مي گيرد و به اين ترتيب در پشت آن مخفي مي ماند. بنابراين اين نکته تقويت مي شود که بچه هاي پرخاشگر ناراحت کننده تر و از لحاظ اجتماعي غير عادي تر از کودکان ترسو هستند. بيشتر وقت ها والدين و مربيان فقط با پرخاشگري يک کودک کار دارند و به ندرت به ترس پنهان او پي مي برند.

 

دلايل رفتار پرخاشگرانه

پاسخ اين سؤال که آيا پرخاشگري فطري است يا حاصل تربيت، هنوز مانند گذشته براي دانشمندان و روان شناسان موضوعي مجادله آميز است. عده بسياري، دلايل پرخاشگري و آمادگي براي خشونت را در کودکان مهد کودکي، در حوزه خانواده مي دانند.

کمبود حمايت رواني و تأييد

وقتي کودکي بزرگ تر مي شود، بايد ياد بگيرد که ممکن است همه خواسته هايش برآورده نشود. بلکه او هم بايد به خواسته ها و علايق ديگران توجه کند. به عبارتي کودک بايد صرف نظر کردن را بياموزد. براي اين که پس از نااميدي کودک به تعادل برسد، مهم است که والدين و مربيان، به اندازه کافي به او محبت و او را تأييد کنند. کودک نبايد فرمان بزرگسالان را براي صرف نظر کردن از چيزي، به حساب بدجنسي آن ها بگذارد و اين احساس را پيدا کند که هميشه در برابر آن ها کم مي آورد.  چون وقتي کودک احساس کند که دوستش ندارند، تمايل دارد گرايش هاي پرخاشگرانه را در خود بپروراند.

 

محدود کردن و مانع شدن از فعاليت هاي کودکانه

تربيتي مستبدانه و جدي هم به راحتي باعث رفتارهاي پرخاشگرانه کودک مي شود. فرقي نمي کند که به چه دلايلي والدين کودک را در اجازه داشتن يا نداشتن محدود کنند. زيرا باز هم به او زور مي گويند و کودک مجبور مي شود که حرکات غير ارادي و نيازهاي حرکتي خود را سرکوب کند. اين کار سرانجام به تشنج ناشي از خشم و پرخاشگري منجر مي شود.

طبيعي است که با اين محدوديت ها، يک شيوه تربيتي به ويژه تنبيهي نيز همراه است و فرقي نمي کند که بدني باشد يا محروميت از عشق و علاقه. زيرا در هر دو حالت، کودک احساس مي کند که دوستش ندارند. امکان دارد رفتار دفاعي او در مقابل تنبيه دائمي به راحتي تغيير کند و پرخاشگرانه شود.

 

کمبود اعتماد به نفس

کمبود اعتماد به نفس و عواقب آن، که به احساس درماندگي منجر مي شود، پشت رفتار پرخاشگرانه کودک پنهان مي شود. بچه هايي که به خود اطمينان ندارند، براي اين که احساس حقارت خود را جبران کنند و در مقابل حملات احتمالي محافظ خود باشند، بيشتر وقت ها به پرخاشگري گرايش پيدا مي کنند.

 

تجارب خشونت شخصي

تجارتي که يک کودک در خانواده به دست مي آورد، تأثير پايدار و زيادي بر رشد او دارد. اين نکته تقريباً هميشه در مورد پرخاش و خشونت هم صادق است. وقتي بزرگسالي به يک کودک اخطار مي دهد که از او حرف شنوي داشته باشد، بيشتر وقت ها صدايش با لحن پرخاشگرانه اي تغيير مي کند. اين تغيير صدا نبايد از روي بدجنسي يا خشونت اتفاق بيفتد؛ بلکه بايد خيلي ساده به سبب بدخلقي، فشار رواني يا پريشاني باشد. وقتي کودکي نمي تواند دليل اين حمله والدين را درک کند و در معرض آن قرار بگيرد، به طور آشکار پرخاشي را که در آن وجود دارد، احساس مي کند. از يک طرف چنين رفتاري را مي آموزد و از طرف ديگر در برابر پرخاشگري والدين، با پرخاش متقابل واکنش نشان مي دهد. البته در اين جا تنها رفتار والدين در مقابل فرزند خود اهميت ندارد، بلکه رفتار آن ها با غريبه ها نيز مهم است. مثلا اگر يکي از والدين به طور کلي تندخو و پرخاشگر باشد، کودکي که به شدت با اين والد همانند سازي مي کند، مايل است همان شيوه رفتاري را نشان دهد و به همان ترتيب به راحتي پرخاشگر مي شود.

 

چگونه مي توان به کودکان پرخاشگر کمک کرد؟

 

براي درمان پرخاشگري يا خشونت کودکان دو چيز مهم است: يکي اين که والدين و مربيان کودک شرايطي فراهم آورند که از پرخاش هاي کودک بکاهند. کودک بايد از نيازهاي حرکتي خود لذت ببرد مثلاًاجازه داشته باشد بدود يا از درخت بالا برود يا فضايي در اختيار او قرار گيرد که در آن جا بدون ملاحظه ديگران هر وقت و هر چه قدر مي خواهد، بازي کند. بنابراين فضايي در اختيار کودک قرار دهيد که در آن جا کاملاً احساس آزادي کند و اجازه داشته باشد به دلخواه خود تحرک داشته باشد.

ديگر اين که شرايط محيطي بايد طوري براي کودک تغيير کند که بتواند بياموزد و فعاليت هاي مثبت خود را انجام دهد. بنابراين، بهتر است به موارد زير توجه کنيد.

 

• سرمشق هاي صحيحي در اختيار او قرار دهيد.

• او را تربيت کنيد که اعتماد به نفس پيدا کند.

• به کودک کمک کنيد پيامدهاي رفتارش را بشناسد و به آن توجه کند.

• به او فرصت دهيد که اعتماد به نفس و تأييد را تجربه کند.

• با او به کسب تجربه مشترک و تمرين بپردازيد تا بتواند با مشکلاتش دست و پنجه نرم کند.

در حالت هاي دشوار پرخاشگري، مثل رفتارهاي کينه جويي و بي رحمي يا آزار و شکنجه حيوانات، بردن کودک نزد رفتار درمانگر توصيه مي شود. زيرا در چنين موردي يک مربي در کودکستان معمولي، از عهده اين کار بر نمي آيد.

 

 

منبع

مجله رشد آموزش ابتدايي شماره 3

 سپيده خليلي

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت