هنر کتاب نخواندن

از قول ابوالفضل بیهقی نقل کرده‌اند که هیچ کتابی نیست که به یک بار خواندن نیارزد؛ یا هر کتابی به یک بار خواندن می‌ارزد. حال آن که این قول از مشهورات بی‌اساس است. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هنر کتاب نخواندن

از قول ابوالفضل بیهقی نقل کرده‌اند که هیچ کتابی نیست که به یک بار خواندن نیارزد؛ یا هر کتابی به یک بار خواندن می‌ارزد. (1) حال آن که این قول از مشهورات بی‌اساس است. همه ما به تجربه دریافته‌ایم که بسیاری کتابها به یک بار خواندن نمی‌ارزند و بسیاری کتابهاست که ارزش ورق زدن جدی هم ندارد. و برعکس بعضی کتابهاست که مادام‌العمر می‌توان و می‌بایدشان خواند (برای ما مثل قرآن کریم، احادیث نبوی، بسیاری ادعیه، مثنوی معنوی، دیوان حافظ و سعدی و نظایر آنها). طراوت این کتابها با تکرار خواندن، اگر افزوده نشود، کاسته نمی‌شود.

باری داشتم برخلاف سخن بیهقی می‌گفتم که کمتر کتابی است که به یک‌بار خواندن بیارزد. مراد این است که همه کتابها را همگان می‌خوانند، نه اینکه کسی یا کسانی بخواهند یا بتوانند فی‌المثل همه کتابهای منتشره یک سال را بخوانند. خوشبختانه تفاوت بینشها و نگرشها و سلیقه‌ها و تخصصها به داد کتابخوانان می‌رسد و انتخاب اولیه را انجام می‌دهد. به طوری که یک عده فقط کتاب علمی، غالباً در یک رشته، می‌خوانند و یک عده در تمام عمرشان از کنار چنین کتابهایی نمی‌گذرند.

یک شانس دیگر هم که ما آورده‌ایم این است که در قیاس کشورهای پیشرفته، سطح تولید کتاب در ایران چندان بالا نیست.! اگر تعداد عناوین منتشره سالانه در ایران در حدود 1500 باشد کسی که یک بیستم این میزان را (بخرد و) بخواند کتابخوان فعالی است. می‌شود هفتاد و پنج عنوان، یعنی تقریباً هرپنج روزی یک کتاب. اما یک انگلیسی یا فرانسوی اگر بخواهد یک بیستم انتشارات سالانه کشورش را (که تقریباً بالغ بر 40000 عنوان در سال است) بخواند باید سالی 2000 عنوان کتاب بخواند یعنی هفته‌ای چهل کتاب که امکان عملی ندارد.

اگر تعداد عناوین منتشره سالانه در ایران در حدود 1500 باشد کسی که یک بیستم این میزان را (بخرد و) بخواند کتابخوان فعالی است. می‌شود هفتاد و پنج عنوان، یعنی تقریباً هرپنج روزی یک کتاب. اما یک انگلیسی یا فرانسوی اگر بخواهد یک بیستم انتشارات سالانه کشورش را (که تقریباً بالغ بر 40000 عنوان در سال است) بخواند باید سالی 2000 عنوان کتاب بخواند یعنی هفته‌ای چهل کتاب که امکان عملی ندارد.

کتابخانه ها

اما کتابخانه‌های ملی و عمومی هم در ایران به اندازه اروپا فعال و وارد زندگی و پاسخگوی نیاز کتابخوانها نیستند. و فقط عده اندک‌شماری از محققان را به خود جلب می‌کنند. کتابخانه‌های عمومی بیشتر استراحتگاه و پناهگاه از سرما یا گرما هستند، و کمتر کتابخوان حرفه‌ای می‌پرورند یا کتابخوان حرفه‌ای را راضی نگه می‌دارند. در ایران فقط کتابخانه‌های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کارایی و پاسخگویی کافی دارند.

چه بخوانیم؟

هیچ معیار عینی برای اینکه به ما بگوید چه باید بخوانیم وجود ندارد. والحمدالله خوانندگان در محدوده کتابهای موجود در بازار یا در کتابخانه شخصی خود یا کتابخانه‌های عمومی احساس آزادی می‌کنند، چندانکه گاه از شدت آزادی سر درگم و ندانم کار می‌شوند. ولی عواملی برای رفع این سر درگمی وجود دارد. از جمله توصیه‌ها و اظهارنظرهای دوستان و آشنایان و نقد و نظرهای شفاهی و کتبی درباره کتابها. تکلیف تعدادی از کتابهای اساسی را هم که به آنها کلاسیک می‌گویند تاریخ، یعنی تاریخ ادبیات یا تاریخ هرعلم و فنی تعیین کرده است. یعنی فی‌المثل دانشجوی ادبیات فارسی، اگر هم به سائقه ذوق خویش شاهنامه فردوسی، یا تاریخ بیهقی یا کلیله و دمنه نخواند، به تشویق یا تکلیف رشته تحقیقی یا تحصیلی خود ناگزیر از خواندن چنین کلاسیکهایی است.

اما خریدن یا خواندن هرآنچه هم که در رشته تخصصی یا مورد علاقه یک شخص منتشر می‌گردد، و پا به پای انتشارات تازه پیش رفتن هم روش افراطی است؛ و تفریطش که همانا افتادن از آن سوی این بام است این است که فی‌المثل کسی که خورشیدشناس است، از تحقیقات چندساله اخیر (آنهم نه فقط به یک زبان) در این زمینه بی‌اطلاع باشد. در علم و تکنولوژی یک پژوهشگر علاقمند ناگزیر است از آخرین یافته‌ها و اخبار و اطلاعات و اظهارنظرها باخبر باشد. در ادبیات و هنر و فلسفه و دین –که چنین پیشرفت و تحول نو به نوی مطرح نیست- این همپای روز پیش رفتن، یا امروزین بودن (به تعبیر دیگر روزآمد=up to date بودن) چندان ضرورت ندارد. کسی که ذوق فلسفی دارد، به جای آنکه آخرین آثار ویتگنشتاین یا آثاری را که درباره اوست، یا آثار شاگردان او و فلاسفه بعد از او را که در حال حیات‌اند، بخواند، می‌تواند همچنان مکالمه‌های افلاطون را بخواند یا بازخوانی و بازاندیشی کند.

البته هشیاری و حساسیت نسبت به آثار منتشره در یک زمینه، و شم کتابشناسی داشتن، برای هرخواننده‌ای اعم از محقق و متفنن مفید است. در زمینه‌های تحقیقی و علمی –فنی کنترل‌داده‌های کتابشناختی و قرار دادن آخرین اطلاعات جزئی و تفصیلی در اختیار پژوهندگان، جزو نخستین وظایف کتابخانه‌های تخصصی و مراکز اسناد و مدارک علمی است.

چقدر و چگونه ، اصلا چرا بخوانیم؟

شاید این سؤالها برای کسانی مطرح باشد که بپرسند چقدر و چگونه باید کتاب خواند. پاسخ چقدر و چگونه را تجربه روشن می‌کند و به آن خواهیم پرداخت. اما شاید هنوز کسانی باشند که بپرسند چرا باید کتاب خواند؟ پاسخ این چرا خیلی روشن است. نخست آنکه ما فقط به مدد کتاب، می‌توانیم از پیشینه فرهنگی مکتوب بشر که بیش از 3-4 هزار سال سابقه دارد، آگاه شویم. دوم اینکه ما با همه معاصران خودمجاور یا از کار و بار و نتایج پژوهشهای آنان باخبر نیستیم. لذا دورافتادگی و جداماندگی تاریخی و جغرافیایی را به امداد این وسیله معجزه‌آسا جبران می‌کنیم. کتاب حافظه جمعی و کتبی بشر است. اگر بر اثر یک واقعه خارق‌العاده و غیرمنتظره، مرکب کتابهای موجود در جهان محو شود، بشریت به بدویت هزار سال پیش خود برمی‌گردد.

 در پاسخ به این سؤال که چقدر باید کتاب خواند؟ باید گفت به قدر کافی! همانطور که در پاسخ این سؤال که چقدر باید کار کرد؟ چقدر باید خوابید؟ چقدر باید خورد؟ هم می‌توان همین جواب را داد. پاسخ عملی‌تر و تجربی‌تر این است که در زندگی امروز این ما نیستیم که تعیین می‌کنیم چقدر باید کتاب خواند، بلکه باید دید پس از انجام کار روزمره و وظایف اجتماعی و خانگی و خانوادگی، چقدر وقت و دل و دماغ برای ماباقی می‌ماند، و از آن مقدار، چه مقدارش را می‌توان صرف کتاب کرد. به قول حافظ هروقت خوش که دست دهد مغتنم شمار.

مسأله «چه باید خواند» را چنانکه گفته شد، ذوق و تجربه و تخصص حل می‌کند. در برابر سیل انتشارات بیشتر مسأله چه نباید خواند مطرح است؛ هنری میلر نویسنده بزرگ معاصر امریکایی (که اتفاقاً منتقد بی‌محابای شیوه زندگی سر به هوا و پراسراف و مصرف امریکایی است) در کتابی که از تجربه‌های کتابخوانی و کتابشناسی خود نوشت است به هنر شگرفی اشاره می‌کند که همانا هنر کتاب نخواندن است. نه این هنر که نباید کتاب خواند –که خود ضایعه عظیمی است- بلکه این هنر که چه کتابهایی را نباید خواند.

هنر کتاب نخواندن

بسیاری کتابها را فقط از روی شکل و بو، و به اصطلاح «وجنات» آنها باید فهمید که خواندنی نیستند. خیلی‌ها به جای آنکه مجذوب یک کتاب باشند، مرعوب اهمیت کلاسیک یا شهرت افواهی آن‌اند، و با آنکه به ذائقه خود آن را ناگوار می‌یابند، گرفتار رودربایستی و ریای علمی –هنری یا اسنوبیسم می‌شوند، و بدون هیچ حظ روحی یا بهره علمی کتاب نامطبوع نامأکول را به زور فرو می‌دهند. فقط برای آنکه آن را خوانده باشند. برای هر کتاب علاوه بر پیشینه علمی و ادبی مناسب، سن مناسب، وقت مناسب، حال مناسب، خواننده مناسب هم وجود دارد. کتابی که با زور خوانده شود، هضم نشده و جذب نشده دفع می‌گردد. در زمانه‌ای که فراغت دیریاب و دشواریاب است و کتاب اعم از قدیم و جدید از کلاسیک تا مدرن، اینهمه فراوان است و از سر و کول ما بالا می‌رود، چرا باید به زور کتاب خواند؟

یکی دیگر از عوارض رودربایستی در کار و بار کتابخوانی این است که گاهی خواننده‌ای چندانکه در کتاب –کتاب نامفهوم و بی‌بار- پیش می‌رود و حاصلی نمی‌یابد، همچنان دست از کوفتن آهن سرد، یا آب در هاون، برنمی‌دارد. آقای ابوالحسن نجفی در بعضی از سخنرانیها و مقالات خود، به این پدیده نیمه شایع، به ویژه در مورد بعضی آثار ترجمه شده، اشاره کرده‌اند. و قریب به این مضمون را مطرح ساخته‌اند که بسیاری از خوانندگان این شبه کتابها و شبه ترجمه‌ها –که غالباً فقط ترجمه به خط فارسی است نه زبان فارسی!- خود بالصراحه در نمی‌یابند که چیزی از آنها در نمی‌یابند، و بدون حضور قلب، انجام وظیفه یا بهتر بگوییم رفع تکلیف می‌کنند.گویا فقط می‌خواهند آمار کتابهای خوانده شده خود را بالا ببرند.

کتاب خوانان 

کتابخوانان به طور کلی به دو دسته عمده تقسیم می‌شوند:

 1)ژرفارو

2)پهنارو.

ژرفاروها به کم و گزیده خواندن علاقه دارند و وحدت‌گرا هستند. پهناروها به بیشتر و گسترده‌تر خواندن و شیوه دایرةالمعارفی علاقه دارند و کثرت‌گرا هستند. و هرکدام از این دو گروه دلایل عدیده‌ای در دفاع از سیره خود دارند. نگارنده این سطور به امر بین‌الامرین عقیده دارد، و بر آن است که بهتر است هر کتابخوانی، با هر تخصصی که دارد، تا 30 سالگی پهنارو باشد، و هرچه به دستش می‌رسد و برایش دندانگیر است به ویژه ادبیات بخواند، ولی از آن پس برمبنای تجربه مطالعاتی که تا آن زمان می‌اندوزد، ژرفارو شود.

تند بخوان

آخرین بند این مقاله درباره ضرورت تندخوانی است. کمبود فراغت، فراوانی انتشارات و نامعلوم بودن ارزش کتابهای جدید (یا کتابهایی که قدیمی است ولی جدیداً به دست ما می‌رسد) و فراوان بودن کتابهایی که ارزش یک بار خواندن را فاقدند، برآنمان می‌دارد که هم محتاط باشیم و هم قاطع و هم چابک. اگر ناگزیر از پر خوانی باشیم، لامحاله ناگزیر از تندخوانی هم هستیم. وگرنه پرخوان کندخوان قرینه کوسه ریش پهن است و بهتر است از یکی از دو عادت خود –یا پرخوانی یا کندخوانی- دست بردارد.

عده بسیار معدودی از کتابها هستند که به بارها خواندن و آهسته خواندن و تأمل و تعمق می‌ارزند. بسیاری کتابها فقط به درد ورق زدن –که خود به کند و تند تقسیم می‌شود- می‌خورند. بعضی از کتابها را باید گزیده‌خوانی کرد (معمولاً آثار غیرادبی را، چرا که غالب آثار ادبی کلیت همبسته و یکپارچه‌ای دارند) و بخشها یا فصلهایی را که به علاقه یا تخصص یا گمشده تحقیقی ما مربوط می‌شود خواند. کتابخوان چابک و حرفه‌ای کسی است که به جای خواندن کلمات، سطور را می‌خواند. شاید بتوان گفت در هر نگاه یا حرکت چشم نیم‌سطر را. وگرنه فرقش با غلط‌گیر و نمونه‌خوان چاپخانه چیست؟

کتابهای نیم‌خورده و نیم‌خوانده هم از دردسرهای آشنای اهل کتاب است. به هرحال آدمیزاد کارها و طرحها و برنامه‌های ناتمام در اغلب حوزه‌های زندگی‌اش دارد. نیم خوانده ماندن کتابها همه‌اش از بوالهوسی و سربه هوایی و حواس‌پرتی کتابخوانان نیست، و چنانکه گفته شد یک مقدارش به طبیعت و موضوع و ماهیت کتابها مربوط می‌شود. خیلی از کتابهای نیم‌خوانده در واقع زبان حالشان این است که ما را نباید خواند! اینجاست که باید این‌گونه کتابها را به دو دسته تقسیم کرد. نخست آنهایی که بر اثر دخالت عوامل مزاحم بیرونی ناتمام مانده‌اند و شخص به ادامه مطالعه آنها علاقه‌مند است –که باید پیگیری کرد و به سرانجامشان رساند. دوم آنهایی که عیب ذاتی داشته‌اند و ناخوانا بوده‌اند که باید از نیمه ضرر برگشت. یعنی به همان حال رهایشان کرد.

اینها که گفته شد، قانون و قاعده مسلم و محرزی نیست بلکه اظهارنظر سلیقه‌ای و شخصی است وگرنه شیوه‌های کتابخوانی، و نیز چم و خم هنر کتاب‌نخوانی، به عدد انفس خلایق است.


پانوشت :

1-اصل قول بیهقی این است: «هیچ چیز نیست که به خواندن نیرزد». تاریخ بیهقی. تصنیف خواجه ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی دبیر. تصحیح دکتر علی‌اکبر فیاض (مشهد، دانشگاه، 1350) ص 11.

بهاءالدین خرمشاهی، سیر بی‌سلوک، همراه با تصرف و تلخیص

.

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت