گفت و گویی صمیمی با رضا رویگری

چرا بازيگران مطرح ما بيشتر كشيده شده‌اند به بازي در سريال‌هاي تلويزيوني و اينكه چرا وضعيت سينماي ما اين شده است. اين‌طوري بود كه در يك جايي از مصاحبه آقاي رويگري گفت: كات. بسم‌الله الرحمن الرحيم. از اينجا مصاحبه ما شروع مي‌شود؛ قبل از آن را فراموش كن.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

 

گفت و گويي صميمي با رضا رويگري

بلد نيستند براي سن ما نقش بنويسند

 چرا بازيگران مطرح ما بيشتر كشيده شده‌اند به بازي در سريال‌هاي تلويزيوني و اينكه چرا وضعيت سينماي ما اين شده است.

 اين‌طوري بود كه در يك جايي از مصاحبه آقاي رويگري گفت: كات. بسم‌الله الرحمن الرحيم. از اينجا مصاحبه ما شروع مي‌شود؛ قبل از آن را فراموش كن. قبل از آن هم البته مصاحبه چندان توأم با مهرباني نبود اما بعد از آن همه‌اش گلايه است و نمي‌توان گفت كه گلايه از روي نامهرباني است. به هر حال دلسوختگان هم حرف‌هايي دارند.

• چند وقت پيش با يكي از بازيگران مهم سينما و تلويزيون گفت‌وگو مي‌كردم. به ايشان گفتم كه شما هر وقت در تلويزيون پررنگ مي‌شويد در سينما كم‌رنگ مي‌شويد؛ نگران نيستيد كه از جريان سينما حذف شويد؟

اين را از ايشان پرسيديد يا از من؟

• مي‌خواهم از شما بپرسم.

نه. نگران نيستم براي اينكه نقش‌‌هايي كه در سينما به ما مي‌دهند نقش‌هاي قابل تعمقي نيست بنابراين ترجيح مي‌دهم بيشتر در تلويزيون باشم. تلويزيون تماشاچي بيشتري دارد و نقش‌ها، نقش‌هاي جذابي است. در سينما بيشتر نقش‌‌هاي پدر و مادر و بقال براي ما نوشته مي‌شود. براي اين نقش‌ها دلم تنگ نمي‌شود. براي چه چيز اين سينما دلم بايد تنگ شود؟

• بعضي‌ها معتقدند كه كم توفيق بودن سينماي حال حاضر ما به خاطر عملكرد تلويزيون است.

به اين خاطر است كه سينماي ما از بس درجا زد، بنابراين نقش تلويزيون پررنگ شده است. همه آن آدم‌هايي كه بايد در سينما باشند رفتند تلويزيون را ساختند. اين يك واقعيت و به‌صورت يك معادله است. يك نفر مثل من وقتي مي‌بيند سينما برايش جذابيتي ندارد مي‌آيد تلويزيون. فلان كارگردان هم همين‌طور. سينماي ما شده است يك دختر و يك پسر و يك‌سري كاتاليزور هم كنارشان. دلمان خوش است كه سينما داريم. الان فيلم‌هايي كه در آنها بازي كرده‌ام و روي پرده است هنوز نديده‌ام براي اينكه برايم جذابيتي ندارد.

• سريال‌ها چطور؟

سريال‌ها را خيلي بيشتر دوست دارم. همين «خط‌شكن» كه پخش شد؛ از بازي‌ام بسيار راضي هستم همانطوري كه نقدهاي فوق‌العاده خوبي راجع به بازي‌ام نوشته شده. من كاري ندارم كار چيست. مهم برايم اين است كه كاري كه بايد مي‌كردم كردم و اين براي من جذابيت دارد و اينكه مردم مي‌بينند و خوشحال‌شان مي‌كند. اين برايم بهتر است تا اينكه حالا 10 دقيقه هم در يك فيلم سينمايي باشم و  يك نقش بي‌اثر داشته باشم. آنجا روي ميز را ببين.

چند تا فيلمنامه است. اين چه فيلمي است كه آدم برود در آن بازي كند؟ نقش يا بايد نقش باشد و يا نباشد.

• در اين سال‌هايي كه بازي مي‌كنيد نقشي بوده كه خودتان بازي نكرديد ولي نقش به قول شما نقش بود و دلتان مي‌خواست كه آن را بازي مي‌كرديد؟

نقش‌‌هايي كه در سينما به ما مي‌دهند نقش‌هاي قابل تعمقي نيست بنابراين ترجيح مي‌دهم بيشتر در تلويزيون باشم. تلويزيون تماشاچي بيشتري دارد و نقش‌ها، نقش‌هاي جذابي است. در سينما بيشتر نقش‌‌هاي پدر و مادر و بقال براي ما نوشته مي‌شود. براي اين نقش‌ها دلم تنگ نمي‌شود. براي چه چيز اين سينما دلم بايد تنگ شود؟

بله. خيلي نقش‌ها بود اما اجازه بده نگويم، چون ممكن است يكي فكر كند كه دلش مي‌خواست بازي كند. كسي به اين فكر نمي‌كند كه آدم مي‌خواهد اين حرف را به‌عنوان تحسين بگويد. نقش‌هاي متفاوتي كه جاي كار داشته باشد را دوست دارم.

• نقش‌هايي كه ساخته نشده از كاراكترهايي كه در قصه‌ها هستند چطور؟

بله. كتاب كليدر آقاي دولت‌آبادي 4-3 تا نقش دارد كه دلم مي‌خواهد آن نقش‌ها را من بازي كنم.

• مثلاً گل‌محمد؟

خيلي از آن نقش‌ها به من مي‌خورد. گل‌محمد مي‌خورد اما گل‌محمد جوان‌تر است. چند نفر ديگر هم هستند كه نقش آنها به من مي‌خورد.

•  جالب است كه تاكنون اكثر فيلم‌هايي كه براساس قصه‌هاي درست و حسابي ساخته شده‌اند موفق بوده‌اند اما اقتباس‌هاي سينمايي از داستان و ادبيات كمتر صورت مي‌گيرد. همين چند سال پيش بود كه داريوش مهرجويي «مهمان مامان» را براساس قصه‌اي از هوشنگ مرادي‌كرماني ساخت. مهرجويي آنقدر به بافت قصه و دغدغه‌هاي آدم‌هاي طبقه متوسط به پايين نزديك شده بود كه واقعاً رشك‌برانگيز بود...

آقاي مهرجويي واقعاً فيلمساز باشعوري است و دغدغه‌هايي دارد كه مثلاً مرحوم علي حاتمي هم داشت و خيلي‌هايمان داريم. اين دغدغه‌ها چيزهايي است كه ما در بچگي‌مان ديده‌ايم. آن سفره‌هاي رنگين قشنگ، آن اتحاد خانواده، آن دور هم جمع شدن‌ها، آن با هم بودن‌ها، آن همسايه‌هاي مهربان كه نگران همديگر هستند و به هم مي‌رسند و اين چيزها. در «مهمان مامان» همين‌طور است و در آن مهرجويي به يك نكته خيلي كوچك و ظريف اشاره كرده است. قصه يك شام دادن است با تمام ظرافت‌هايي كه آدم‌هاي آن طبقه دارند و اتحادشان. زيبايي‌هاي انداختن يك سفره شام كه يك گوشه‌اش در «اجاره‌نشين‌ها» بود.

• فكر مي‌كنم چيزي كه در فيلمسازان جوان نيست و شما قديمي‌ترها را گلايه‌مند مي‌كند هم همين نكات ظريف است. درست است؟

بنده‌هاي خدا، چيزي نديده‌اند و نمي‌شناسند. البته خيلي ربطي به اين چيزها ندارد. مثلاً حميد نعمت‌الله هم جوان است اما خيلي خوب مي‌بيند. او نشان داده كه اين فضا را مي‌شناسد و اين حال و هواها را مي‌شناسد. البته اينكه مي‌گويم نديده‌اند هم حرف دقيقي نيست چون مرحوم حاتمي هم دوره شعبان استخواني را نديده بود اما بسيار زيبا مطرحش مي‌كند.  مهم اين است كه كارگردانان امروزي دغدغه‌شان اين مسائل نيست. الان من نمي‌دانم چطور شده اما بيشتر ماجرا اين است كه يك چيزي ساخته شود، يك پولي برود توي جيب و يك كاري هم بيايد بيرون. اصلاً به اين فكر نمي‌كنند كه اين فيلم را بهتر بسازند، كمتر ببرند اما فردا بهتر مطرح شوند.

• البته فكر مي‌كنم اين مسائل بيشتر برمي‌گردد به تهيه‌كننده. يك موقعي تهيه‌كننده‌ها خودشان دغدغه ساخت فيلم خوب را داشتند؛ ضمن آنكه به بازگشت سرمايه هم فكر مي‌كردند كه تفكر درستي هم هست.

كسي كه مي‌خواهد فيلم خوب بسازد بايد ديدگاه خوبي هم داشته باشد. با همين بودجه‌اي كه دارد هم مي‌تواند نگاه بهتري داشته باشد اما متأسفانه آن ظرافت‌ها از بين رفته است. نه رنگ‌آميزي محل برايشان مهم است، نه لباس و نه آكسسوار آن خانه.

• فكر مي‌كنم اين البته نقطه عطف ديگري در فيلمسازي است. مثلاً در يك دوره‌اي ساخت سريالي مثل هزار دستان 10-15 سال طول كشيد اما حالا در تلويزيون تله‌فيلم‌ها 20روزه تمام مي‌شوند. فكر مي‌كنم اين يك جنبش جديد است و احتمالاً در درازمدت فيلمسازي و سريال‌سازي حرفه‌اي‌تر مي‌شود. زماني بود كه در سينما فيلم‌هاي خوبي ساخته مي‌شد اما سريال‌ها چيزي نداشت.

الان به سريال‌سازي اهميت مي‌دهند به خاطر اينكه اگر قرار است تلويزيون مخاطب داشته باشد بايد كار خوب هم به مردم ارائه كند. بنابراين تلويزيون دارد كارهايي مي‌كند كه تماشاچي را به طرف خودش بكشاند و اين سياست درستي است. اما در سينما اين‌طور نيست. قرار بود در يك فيلم سينمايي نقش پدر را بازي كنم. يك پسر خوش‌قيافه اين طرف گذاشته بودند و آن طرف هم يك دختر خوش‌قيافه و آن وسط به يك پدر هم احتياج بود. گفتم در اين فيلم بازي نمي‌كنم براي اينكه بايد بيايم خودم را تكه‌پاره كنم و بازي كنم تا اين بچه كه از سر راه برداشته‌ايد آورده‌ايد نقش اول را به او داده‌ايد مطرح شود. مهم اين است كه سينماگران بلد نيستند براي سن‌هاي ما نقش بنويسند.

خيلي دلم مي‌خواهد كه يك روز يعقوب ليث ساخته شود و نقش‌‌اش را بازي كنم. دلم مي‌خواهد قصه‌هاي شاهنامه درست ساخته شود با بودجه و پروداكشن خوب. سرخ‌جامگان، سياه‌جامگان، بابك خرمدين را دوست دارم.

فكر مي‌كنيد سن‌هاي ما يعني بابا، بقال و... در حالي كه در آن طرف كه برويد مي‌بينيد براي 70 ساله‌‌هايي مثل رابرت دنيرو و آل پاچينو نقش‌ها را مي‌نويسند و هنوز فيلم‌هايشان پرفروش است براي اينكه نمي‌گذارند بازيگرشان از دور بيفتد. شما فكر مي‌كنيد تا يك دانه مويش سفيد شد و يك چين افتاد درصورتش يعني بابا و ننه. براي همين است كه من نمي‌روم سينما براي بازي در آن نقش‌ها. اما  تلويزيون هميشه براي بازيگر جا دارد. من به نقش خوب اعتقاد دارم.

• نقشي كه ديده شود؟

بايد كاري بكنيد كه ديده شود. بايد بازي خوب بكنيد اما نقش بايد جايي براي بازي كردن داشته باشد تا بتوانيد بازي كنيد.

• يك موقعي در همين سينما يك نقش خوب مثل نقش‌هاي انتظامي در خانه خلوت نوشته مي‌شد كه...

مي‌بينيد چقدر نقش خوبي بود؟ آن فيلم كم فروخت؟ آيا آن فيلم، فيلم بدي بود؟ الان اگر بخواهند آن فيلم را بسازند لابد به جاي آقاي انتظامي يك جوان چشم زاغ 26-25 ساله را مي‌گذارند.

• از اين نقش‌ها شما باز هم يادتان مي‌آيد؟

در همين تلويزيون سريال «ميوه ممنوعه» ساخته شد كه كاراكتر اولش علي نصيريان بود. مي‌بينيد مردم چقدر پذيرفتند؟ براي آنكه آن نقش مال آن سن بود، خوب نوشته شده بود، خوب كار شده بود. من اصلاً اعتقادي به اين ندارم كه اگر يك فيلم مي‌خواهد خوب بفروشد حتماً بايد يك دختر و پسر جوان در آن باشند. آن موقع هم اعتقاد نداشتم هنوز هم ندارم. قصه بايد زيبا و جذاب باشد و نقش خوب نوشته شده باشد.

• يعني فيلمنامه‌نويس‌هاي ما بايد طور بهتري عمل كنند و بيشتر فكر كنند؟

 از يك جهت فيلمنامه‌نويس‌هاي ما چندان تقصيري ندارند چون آنها براي آنكه سناريوهايشان را بخرند مجبورند همان كاري را بكنند كه تهيه‌كننده مي‌گويد. تهيه‌كننده مي‌گويد يك پسر و دختر باشند در اين سن كه همديگر را بخواهند و قصه يك مقدار هم نمك داشته باشد. همه قصه‌ها همين است؛‌يك دختر و يك پسر و يك ريزه خوشمزگي.

• البته بازيگراني هستند كه شانس اين را دارند كه قصه‌هاي خوبي برايشان نوشته شود. مثلاً آقاي انتظامي در فيلم «روسري آبي» هم در نقش اصلي اين‌طوري بازي داشت.

 قصه وقتي خوب باشد اين است. نمي‌گويم كه همه نقش‌ها اين‌طوري باشد. مي‌تواند فيلم، دختر و پسر جوان هم داشته باشد ولي دليل نمي‌شود كه به كاراكترهاي ديگر پرداخته نشود. جالب است با اين شخصيت‌پردازي‌هاي ناقص دلشان مي‌خواهد مثلاً نقش بابا را يك هنرپيشه خوب هم بازي بكند.

•  يعني حتي بازيگران اصلي و محوري هم مي‌توانند همان دختر و پسر جوان باشند ولي نقش‌هاي مكمل هم پرداخت شده باشند؟

 بله. مگر در فيلم «بوتيك» دختر و پسر جوان نبودند؟ بودند اما آيا نقشي كه من بازي كردم نقش بدي بود؟ منظورم چنين چيزي است. يك كاراكتر قوي نوشته شده بود براي سن من. حتي صحنه‌اي كه آن كاراكتر نبود تأثير و رد پايش بود براي اينكه درست نوشته شده و خوب هم كار شده بود. منظورم اين نيست كه هي بيايند براي سن‌هاي ما نقش اول بنويسند بلكه منظورم اين است كه نقش را درست پرداخت كنند. مي‌خواهند نقش‌هاي بي‌اثر به ما بدهند. من اگر از گرسنگي بميرم اين كارها را نمي‌كنم. اگر هم تا حالا كرده باشم ديگر نمي‌كنم. فيلم‌ها ديگر جذابيت ندارد چون به تقابل نسل‌ها توجه نمي‌شود. به فيلم مادر يا هزاردستان نگاه كنيد.

• يا همين مهمان مامان كه حرفش را زديم.

بله. گلاب آدينه آنجا ديده نمي‌شود؟ خوب نوشتند، خوب بازي كرد مردم هم دوست دارند آن كار را ببينند در حالي كه نقش يك آدم ميانسال را بازي مي‌كند. نقش خوب بنويسيد، بدهيد به يك هنرپيشه خوب در كنارش دو تا جوان را هم بگذاريد،خوب از كار در مي‌آيد. الان همه فيلم‌ها يك جور است و يك طعم دارد؛‌ با يك كم تفاوت.

قديم‌ها مي‌گفتند اين‌طوري كار مي‌كنند براي جذب مخاطب ولي الان معلوم شده كه براي مخاطب هم نيست و مخاطب هم نمي‌رود اين فيلم‌ها را ببيند...  يادشان رفته است كه اگر يك فيلم خوب باشد و خوب ساخته شود چقدر مي‌تواند بفروشد.

•  به‌نظر شما راهكار بيرون رفتن از اين تسلسل چيست؟

 قصه خوب، قصه خوب، كاراكترهاي درست و سرجا، ديالوگ‌هاي زيبا و قشنگ با تمام حواشي درست و قرص و محكم با يك ساخت و بازي خوب.

• بهترين نقش‌هايي كه خودتان دوست داشتيد چه نقش‌هايي بود؟

من «اجاره‌نشين‌ها» را دوست داشتم، «خانه خلوت» را دوست داشتم، «بوتيك» را دوست داشتم، نقشم در همين سريال «خط‌شكن» را دوست دارم، نقشم در «عمليات 125» را دوست دارم. با اينكه نقش، نقش جذابي نيست ولي يك نوع بيان و بازي خوب در آن گذاشتم كه دوستش دارم و از بازي‌ام راضي هستم. در سريال «مختار» دارم كار مي‌كنم كه نقش كيان ايراني را دارم و خيلي دوستش دارم.

•  كدام كاراكتر تاريخي هست كه دلتان مي‌خواهد نقش‌اش را بازي كنيد؟

خيلي دلم مي‌خواهد كه يك روز يعقوب ليث ساخته شود و نقش‌‌اش را بازي كنم. دلم مي‌خواهد قصه‌هاي شاهنامه درست ساخته شود با بودجه و پروداكشن خوب. سرخ‌جامگان، سياه‌جامگان، بابك خرمدين را دوست دارم. غيراز نقش‌هاي مذهبي كه من خيلي‌هايش را – كوتاه و بلند – بازي كردم از نقش‌هاي تاريخي،  اين قصه‌هاست كه خيلي دلم مي‌خواهد كار كنم. قصه‌هاي مربوط به سال‌هاي 1280 تا 1300 مثل همين سريال هزاردستان را دوست دارم. دلم مي‌خواهد قصه‌هاي حول و حوش آن روزها را هم بازي كنم؛ تاريخ معاصر 90-80 سال پيش.

• كار موزيكال چطور؟

كار موزيكال اينجا جا نمي‌افتد. ما بلد نيستيم..

منبع : همشهري

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت