زیر بال مادر

صبح یک روز قشنگ بامقوا ساختم...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زیر بال مادر



صبح یک روز قشنگ
با مقوا ساختم
جوجه ای زبر و زرنگ
خانه ی ما پرشد از

نغمه های جیک و جیک
هرکجا دنبال من
می دوید او تیک و تیک
با تکان دست من


زود بالا می پرد
روی دست مادر و
پای بابا می پرد
 شب که شد او گریه کرد


 چشم هایش را نبست
 گفت: مادرجای او
 زیر بال مادر است
 با مقوا مرغکی

 
 
ساختم فردای آن
 مرغ من با جوجه اش
 بود خیلی مهربان


koodak@tebyan.net
شهرزد فراهانی -شاعر:منیره هاشمی
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت