جشنواره فجر از مسیر حرفه‌ای خارج شده است

رضا میرکریمی بعد از دو سال دوری از جشنواره فیلم فجر با ساخته کنجکاوی‌برانگیزش «یه حبه قند» راهی بیست و نهمین جشنواره فجر شده است. رضا میرکریمی تقریباً هر سالی که فیلم تازه‌ای ساخته با کام شیرین جشنواره فیلم فجر را ترک کرده‌است؛‌ او و عوامل فیلمش بر بال سی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جشنواره فجر از مسير حرفه‌اي خارج شده است

گفت‌وگو با رضا ميرکريمي، کارگردان فيلم «يه حبه قند»


رضا ميرکريمي بعد از دو سال دوري از جشنواره فيلم فجر با ساخته کنجکاوي‌برانگيزش «يه حبه قند» راهي بيست و نهمين جشنواره فجر شده است.


 رضا ميرکريمي تقريباً هر سالي که فيلم تازه‌اي ساخته با کام شيرين جشنواره فيلم فجر را ترک کرده‌است؛‌ او و عوامل فيلمش بر بال سيمرغ‌ها سوار جشنواره ترک کرده‌اند. اين کارگردان امسال «يه حبه قند» فيلمي که در ساختار به نوآوري رسيده و در داستان با ديگر فيلم‌هاي ميرکريمي متفاوت به نظر مي‌رسد را به جشنواره فجر ارائه داده است. ميرکريمي ديدگاه خود را به اين دوره از جشنواره فجر و جريان توليد تازه‌ترين اثر سينمايي‌اش را روايت مي‌کند.

براي نگارش فيلمنامه دوباره سراغ همکار قديمي‌تان محمدرضا گوهري رفتيد که قبلا با او در «خيلي دور، خيلي نزديک» کار کرده بوديد. با توجه به اينکه طرح اوليه به شما و شادمهر راستين تعلق داشت، چرا با خود آقاي راستين کار نکرديد؟

طرح اوليه‌اي که با شادمهر نوشتيم مربوط به سه سال پيش بود، به دلايلي آن زمان از ساخت فيلم منصرف شدم. سال گذشته که دوباره تصميم به ساخت فيلم گفتم، شادمهر درگير پروژه‌هاي ديگري بود و من براي اينکه کار را پيش ببرم، با گوهري وارد مذاکره شدم و او براي نوشتن فيلمنامه به کمکم آمد.

اين فيلم با آثار قبلي‌تان تفاوت دارد، کار در يک لوکيشن محدود با قصه‌اي شلوغ و پرماجرا و پرسوناژهاي زياد. تجربه ساختن چنين فيلمي چطور بود؟

تشابهي که اين فيلم با کارهاي قبلي‌ام دارد بيشتر در زمينه نوع نگاهم به زندگي است و تفاوتش اين است که در فرم، ساختار و نوع روايت دست به تجربه جديدي زدم، چون در اين کار شخصيت اصلي داستان ناپيدا و گم است. من که قبلا با يک شخصيت کار کرده بودم، اين بار با يک خانواده به عنوان شخصيت اصلي روبرو بودم و چنين چيزي برايم تجربه تازه‌اي بود.

به نظرم مهم‌ترين شاخصه آثار شما حس زندگي جاري در لحظات فيلم است، خيلي خوب مي‌توانيد موقعيت‌هاي باورپذير انساني را خلق کنيد که روح زندگي در آن جريان داشته باشد. وقتي خلاصه داستان را شنيدم احساس کردم شما يکي از بهترين گزينه‌ها براي ساخت چنين داستاني هستيد. چطور فضاي دلنشيني توام با زندگي در فيلم‌هايتان ايجاد مي‌کنيد؟

رضا ميرکريمي تقريباً هر سالي که فيلم تازه‌اي ساخته با کام شيرين جشنواره فيلم فجر را ترک کرده‌است؛‌ او و عوامل فيلمش بر بال سيمرغ‌ها سوار جشنواره ترک کرده‌اند. اين کارگردان امسال «يه حبه قند» فيلمي که در ساختار به نوآوري رسيده و در داستان با ديگر فيلم‌هاي ميرکريمي متفاوت به نظر مي‌رسد را به جشنواره فجر ارائه داده است.

واقعيت اين است که اگر «يه حبه قند» موقعيتي را به دست بياورد، از سوي همين ناحيه است که يک برش واقعي از زندگي يک خانواده ايراني است. من خيلي به جزئيات اهميت مي‌دهم و هميشه موقع نگارش فيلمنامه قبل از اينکه با يک تم يا حادثه قصه‌ را شروع کنم، از پيوند زدن مجموعه‌اي از جزئيات نامرتبط آغاز مي‌کنم و داستانم را شکل مي‌دهم. مخصوصا از زماني که به تدريج عامل حادثه را در فيلم‌هايم کمرنگ کردم و ترجيح دادم به جاي اينکه حادثه قصه را پيش ببرد، فضا و اتمسفر که جزئيات در ايجاد آن تاثير زيادي دارد، با مخاطب ارتباط برقرار کند.

بنابراين طبيعي است که وقتي حادثه خاصي نداريم بايد موقعيت‌هاي ريز و ميني‌مال قصه را کاملاً واقعي خلق کنيم، چون تنها چيزي که تماشاگر را نگه مي‌دارد و فيلم را برايش جذاب مي‌کند، همين واقعي شدن قصه است.

با توجه به اينکه قصه درباره جمع شدن اعضاي يک خانواده به بهانه عروسي خواهر کوچکتر است، آيا قرار است از پس اين روابط و مناسبات روزمره و عادي به نوعي آسيب‌شناسي اخلاقي جامعه برسيم؟

دقيقا همين طور است، به بهانه تماشاي زندگي يک خانواده ايراني مي‌خواهيم لايه‌هاي مختلفي از فضاي سنتي اجتماعمان را بررسي کنيم و به مسائلي بپردازيم که به ناخوداگاه جمعي‌مان مربوط مي‌شود. همان چيزهايي که شالوده فرهنگي‌مان را مي‌سازند مثل زودباوري‌ها، خوش‌بيني‌ها، تعارف‌ها، غم و شادي‌ها و جاذبه و دافعه نسبت به مدرنيته.

البته فيلم ادعايي درباره پرداختن به اين مسائل ندارد و براي مخاطبي که به اين جور موضوعات علاقه‌اي ندارد، مي‌تواند صرفا قصه‌اي از يادآوري خاطرات شيرين گذشته باشد.

غالبا از طنز به خوبي در فيلم‌هايتان استفاده مي‌کنيد. در اين فيلم هم با رگه‌هاي طنز روبرو هستيم؟

بله، به نظرم تعداد لحظات طنز و يا به تعبير خودم بامزه و شيرين در اين فيلم بيشتر از کارهاي قبلي‌ام است، بخاطر اينکه تعداد شخصيت‌ها زيادتر و ريتم فيلم تندتر است.

در اين فيلم با تنوع بازيگران از لحاط سن و سال، لهجه، خاستگاه و روحيات روبرو هستيم، فيلمي با چنين ترکيب شخصيت‌هاي ناهمگون نيازمند هدايتي دقيق و حساب‌شده از سوي کارگردان است.

وقتي دنبال سوژه جديدي مي‌روم اولين چيزي که مرا مصمم به ساختن آن مي‌کند، اين است که ببينم چقدر نسبت به ميزان توانايي‌ام براي آن دچار نگراني هستم. وقتي حس نگراني‌ام بالا مي رود، احساس مي‌کنم با تجربه‌اي سرو کار دارم که هنوز مثل فيلم اولم مي‌تواند برايم هيجان و کنجکاوي داشته باشد و به اين شکل نسبت به کار راغب‌تر مي‌شوم.

«يه حبه قند» از اين جنس بود و من نگران بودم که چطور اين تعداد آدم را با تفاوت‌هاي آشکار با هم متوازن کنم و سهم مساوي به هر يک از آنها بدهم و در محاوره ميان آنها که لحن‌هاي مختلفي از کودکانه تا جدي دارد، تعادل برقرار کنم تا فيلم لحني يکدست داشته باشد.

اساسا قصه‌هاي شخصيت‌محور مزايا و معايبي دارند. وقتي يا يک شخصيت اصلي کار مي‌کنيم مزيتش اين است که مي‌توانيم به اندازه کافي برايش وقت بگذاريم و آن قدر درباره‌اش تحقيق کنيم که او را خيلي خوب بشناسيم، اما عيبش هم اين است که بايد برايش وقت زيادي گذاشت و همه چيز را درباره زواياي مختلف شخصيتي‌اش دانست.

وقتي هم در فيلمي با پرسوناژهاي زيادي روبرو هستيم مزيتش اين است که چون تعداد شخصيت‌ها زياد است و ما فرصت نداريم به همه آنها خيلي عميق بپردازيم، هر جايي که دچار ضعف درباره بخشي از وجوه شخصيتي آنها مي‌شويم مي‌توانيم قصه را به سمت شخصيت ديگري ببريم و مخاطب هم انتظار ندارد همه چيز را درباره همه کاراکترها بداند.

ولي عيبش اين است که ما مجبوريم با تعداد بيشتري از آدم‌هاي جامعه آشنا شويم، هرچند اين آشنايي عميق نباشد؛ مهم‌تر اينکه هارموني خوبي ميان اين آدم‌ها برقرار کنيم تا جامعه‌اي که در فيلم مي‌سازيم باورپذير باشد و مخاطب احساس کند همه شخصيت‌ها را به يک اندازه مي‌شناسد. اين موضوع از دشواري‌هاي فيلم «يه حبه قند» بود که فکر مي‌کنم خوشبختانه به خوبي از عهده آن برآمديم و مشکلي در لحن فيلم به وجود نيامده است.

شنيده‌ام سرصحنه از تجربه‌اي با عنوان بازيگرـ تمرين استفاده کرديد و افشين هاشمي هم مشاور بازي‌ها بود.

براي جلوگيري از هر نوع شلختگي در کار نيازمند ميزانسن‌هاي دقيق و حساب‌شده‌اي بوديم. در فيلم‌هاي قبلي‌ام اغلب تجربه ميزانسن‌هاي تک نفره يا دو سه نفره داشتم .

همه بازيگران فيلم ريشه تئاتري داشتند و اساسا بازيگران تئاتر اين سخت‌کوشي را براي تمرين‌هاي زياد دارند و تمرينات پي در پي بازي‌شان را خراب نمي‌کند، ولي با اين وجود وقت زيادي لازم داشتم تا با آزمون و خطا ميزانسن‌هاي خوبي پيدا کنم.

اين ميزانسن بايد چيدمان دقيقي از واقعيت و بداهه از آب درمي‌آمد و براين اساس تصميم گرفتم از بازيگر تمرين استفاده کنم. اين پيشنهاد را افشين هاشمي داد و جمعي از هنرجويان رشته بازيگري را انتخاب کرديم و در لوکيشن صحنه‌هاي واقعي را با آنها تمرين کرديم، ميزانسن‌ها را پيدا کرديم و بعد با دوربين‌هاي ساده اچ دي فيلمبرداري و سپس تدوين کرديم، درواقع صحنه‌هاي شلوغ و مهم فيلم را قبل از اجراي نهايي به صورت مونتاژ شده ديديم. اين کار اعتماد به نفس زيادي سر صحنه به ما داد، چون پارامترهاي مشکلساز را کم مي‌کرد و اجازه مي‌داد که انرژي بيشتري روي حس بازيگران بگذاريم.

به نظر مي‌رسد طراح صحنه مشکلي داشتيد، ظاهرا يک باغ خالي و قديمي در تهران را به صورت يک خانه سنتي حوالي يزد درآورديد. محسن شاه ابراهيمي به عنوان طراح صحنه از چه تمهيداتي استفاده کرد که اين خانه حس و حال جايي را داشته باشد که سال‌ها زندگي در آن جريان داشته است.

دوست داشتم در محيط واقعي کار کنم، سفرهاي زيادي هم به کاشان، يزد و گلپايگان رفتم و دوستان ديگر هم خيلي گشتند ولي خانه‌اي با مختصات مورد نظرمان کم بود و يا نياز به بازسازي داشت که هزينه‌اش زياد بود و يا ميراث فرهنگي آن را بازسازي کرده بود که ديگر از صورت واقعي خارج شده و حالت توريستي پيدا کرده بود.

محسن شاه ابراهيمي بي‌اعتمادي من نسبت به دکور را مي‌دانست و از من خواست که به او اعتماد کنم و گفت دکوري مي‌سازم که عين واقعيت باشد و اصلا در آن احساس بيگانگي نکني. به سختي اعتماد کردم ولي اعتماد خوبي بود.

ما باغي در شهران پيدا کرديم که هيچ بنايي در آن نبود و تنها چيزي که داشت درخت بود، ناچار شديم چند تا از آنها را جابجا کنيم تا بتوانيم بنايمان را بسازيم. ابتدا بنا را ترسيم کرديم، بعد در فضاي سه بعدي طراحي کرديم و بعد از اصلاحات نهايي که ديگر مطمئن شديم فضاي ساختمان با روابط و موقعيت‌هاي قصه تناسب دارد، آن را ساختيم و به خوبي کهنه کاري شد تا جايي که بخشي از وسايل آن مثل در و پنجره‌ها از خانه‌هاي واقعي اردکان و ميبد آورده شد.

در کارهاي قبلي‌تان نشان داديد استفاده درستي از ظرفيت‌ها و امکانات لوکيشن مي‌کنيد.

درباره فيلمي که 90 درصد آن در يک خانه مي‌گذشت نگران بودم. با اينکه خودم در مسير طراحي خانه حضور داشتم و همه چيز را بر اساس فيلمنامه طراحي کرده بوديم ولي نگران زواياي تکراري بودم که از کيفيت فيلم بکاهد. روزهاي آخر فيلمبرداري که حدود سه ماه طول کشيد، وقتي آخرين پلان‌هاي فيلم را گرفتيم به يکي از دستيارانم گفتم که فکر نمي‌کنم هيچ زاويه‌اي در اين خانه باقي مانده باشد که ما از آن استفاده نکرده باشيم. يعني از همه زوايا، جزئيات و آکسسواري که لوکيشن در اختيارم مي‌گذاشت استفاده کردم و خوشبختانه ظرفيت خانه به اندازه کار ما بود.

از دوربين سوپر 16 استفاده کرديد که براي اولين بار در سينماي ايران با آن کار مي‌شود. مزايا و امکاناتي که اين دوربين در اختيارتان گذاشت چه چيزهايي بود؟

در «به همين سادگي» دوربين روي دست را با محمد آلادپوش تجربه کردم که خيلي خوب بود، ولي ميزانسن‌هاي آنجا از يک نوع سادگي برخوردار بود. من هميشه سوداي اين را داشتم که چطورمي‌توان يک دوربين سبک‌تر و سيال‌تر داشت تا بتوانيم فضاي واقعي‌تري را به دست بياوريم.

با حميد خضوعي‌ابيانه مشورت کردم. علاقمند بوديم که دوربين سوپر 16 را به دست بياوريم. چند ماه تحقيق و تلاش کرديم تا يک دوربين توسط حوزه هنري خريداري شد. اين دوربين بسيار سبک و ارزان است و اگر نبود بخشي از کيفيت بصري فيلم از دست مي‌رفت و اين ميزان واقعيتي که الان در فيلم است دست يافتني نبود.

چون اولين بار بود که از آن استفاده مي‌شد، طبيعي است مشکلاتي براي فيلمبرداري سوپر 16 وجود داشت ولي خوشبختانه اسکنر خوبي به ايران وارد شده بود که خيال ما را از پروسه پس از توليد راحت مي‌کرد. استوديو فيلمساز هم همکاري خوبي براي شستن نگاتيوها کرد، چون هيچ لابراتواري قبول نمي‌کرد. خوشبختانه تصويري که روي پرده خواهيد ديد از کيفيت خوبي برخوردار است.

انگار در زمينه نورپردازي هم کارهاي جديدي کرديد.

کار جديدي نکرديم، از امکاناتي که وجود داشت به خوبي استفاده کرديم. از بالن نوري که عروج فيلم براي پروژه «فرزند صبح» خريداري کرده بود به دليل هزينه زياد براي نصب و راه اندازي‌اش زياد استفاده نمي‌شود. شاه ابراهيمي ايده‌اي داد و دو دکل داربست را طراحي کرد که با يک سيم بکسل به هم وصل مي‌شد و اين چراغ روي آن آويزان بود و مي‌توانست در ارتفاعات و مسيرهاي مختلف حرکت کند و کل صحنه‌هاي شب فيلم نورپردازي شود. اين کار باعث شد که هزينه آن کاهش پيدا کند و امکان استفاده از آن ميسر شود.

فيلم‌هاي شما هميشه در جشنواره‌هاي گذشته مورد تحسين واقع شده است. امسال چقدر براي دريافت سيمرغ اميدواريد؟

بدون تعارف انگيزه‌ام را براي شرکت در بخش مسابقه جشنواره از دست دادم، نه به خاطر اينکه دوست ندارم جايزه بگيرم. چون به هر حال هر هنرمندي دوست دارد مورد تشويق قرار بگيرد و مورد توجه واقع شدن نيروي خوبي براي ادامه مسير فراهم مي‌کند، ولي امسال متاسفانه جشنواره از مسير حرفه‌اي‌اش خارج شده است و نوع انتخاب فله‌اي فيلم‌ها براي بخش مسابقه و انتخاب هيئت داوران يک نوع نخبه‌ستيزي به عنوان سياست اصلي جشنواره را نشان مي‌دهد که در ارکان آن رسوخ کرده است و انگيزه حضور در رقابت را از فيلمسازان گرفته است. بنابراين خيلي برايم مهم نيست که از چنين جشنواره‌اي جايزه بگيرم.

اگر فرصت کنيد در روزهاي جشنواره به ديدن کدام يک از فيلم‌هاي همکاران‌تان مي‌رويد؟

من اميدوار بودم که امسال برخلاف سال‌هاي گذشته که جشنواره با تک ستاره‌ها مي‌درخشيد، شاهد فيلم‌هاي بيشتري باشيم. اگر اين فيلم‌ها به نمايش درآيند علاقمندم که فيلم‌هاي کيانوش عياري، عليرضا داودنژاد، رسول صدرعاملي، اصغر فرهادي و محمدعلي طالبي را حتما ببينم.

سينما و تلويزيون تبيان


سينماي ما

 

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت