تنها در دل طبیعت

«127ساعت» فیلم تازه دنی بویل، اثری کاملا متفاوت و متمایز از «میلیونر زاغه‌نشین» و در عین حال همسو و همسان با آن است! در طرح داستانی و موقعیت‌ها، «127ساعت» تقریبا هیچ ربطی به «میلیونر زاغه‌نشین» ندارد ولی در اینجا دوربین بویل مانند حماسه عامه‌پسند هندی‌،
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تنها در دل طبيعت

 

سال 2003 آرون رالستون در يک کوهنوردي جسورانه در ايالت يوتا دچار سانحه شد و 127ساعت در صخره‌اي گرفتار بود. دني‌بويل، کارگردان «ميليونر زاغه‌نشين» در فيلم تازه‌اش اين ماجرا را به تصوير کشيده است.

 بويل که در فيلم قبلي از سوي برخي منتقدان به روياپردازي متهم شده بود اين‌بار با واقعيت صرف سروکار دارد. رمز موفقيت «127ساعت» را نيز بايد در لحن و بيان رئاليستي‌اش دانست. در بيشتر سکانس‌ها تماشاگر شاهد تنهايي و البته تلاش يک مرد تنهاست که در دل صخره‌اي گير افتاده است. برخلاف گفتار معروف ارنست همينگوي، دني بويل نشان مي‌دهد که گاهي اوقات يک مرد تنها هم مي‌تواند!

دني‌بويل پس از توفيق چشمگير

«ميليونر زاغه‌نشين»، در حالي فيلم بعدي‌اش را جلوي دوربين برد که خيلي‌ها دوست داشتند بدانند فيلم بعدي فاتح بلامنازع اسکار2009 درباره چيست. خيلي وقت‌ها پس از موفقيتي چشمگير، افتضاحي همه‌جانبه رقم مي‌خورد ولي در مورد دني‌بويل چنين اتفاقي نيفتاد.

«127ساعت» فيلم تازه او، اثري کاملا متفاوت و متمايز از «ميليونر زاغه‌نشين» و در عين حال همسو و همسان با آن است! در طرح داستاني و موقعيت‌ها، «127ساعت» تقريبا هيچ ربطي به «ميليونر زاغه‌نشين» ندارد ولي در اينجا دوربين بويل مانند حماسه عامه‌پسند هندي‌اش، پرتنش و نا‌آرام است و نکته کليدي‌تر جانمايه اصلي‌ اثر است. «127ساعت» مانند «ميليونر زاغه‌نشين» درباره پيروزي اراده انسان است. اين‌بار با قهرماني سروکار داريم که يک تنه در دل طبيعت گرفتار آمده است.

نام فيلم هم اشاره‌اي به 127ساعت مقاومت يک کوهنورد است. بويل فيلمش را براساس ماجرايي واقعي ساخته است و در بسياري از لحظات فيلم ،تنها با يک بازيگر سروکار داريم و به يمن تسلط چشمگير کارگردان در خلق هيجان و تسلط بر ريتم «127ساعت» کشش و جذابيت خود را تا انتها حفظ مي‌کند.

در اين ميان جيمز فرانکو را نيز نبايد فراموش کرد که با بازي فوق‌العاده‌اش، سهم زيادي در باورپذيرتر شدن فيلم داشته است.

نام فيلم هم اشاره‌اي به 127ساعت مقاومت يک کوهنورد است. بويل فيلمش را براساس ماجرايي واقعي ساخته است و در بسياري از لحظات فيلم ،تنها با يک بازيگر سروکار داريم و به يمن تسلط چشمگير کارگردان در خلق هيجان و تسلط بر ريتم «127ساعت» کشش و جذابيت خود را تا انتها حفظ مي‌کند.

«127ساعت» با ستايش منتقدان مواجه شد و حتي برخي آن را صاحب بخت براي تجديد موفقيت «ميليونر زاغه‌نشين» در مراسم اسکار دانسته‌اند؛ هرچند اين اتفاق در شرايط فعلي کمي بعيد به نظر مي‌رسد.

استيفن فيبر در هاليوودريپورتر به بهانه نمايش فيلم در جشنواره تلوريدا اينگونه مي‌نويسد: 2سال قبل بويل در جشنواره تلوريدا اولين جايزه فيلمش، «ميليونر زاغه‌نشين» را کسب کرد و بعد از آن را همه مي‌دانند. او حالا با فيلم «127ساعت» در جشنواره امسال شرکت کرده تا بار ديگر تحسين همگان را برانگيزد.

بويل به خوبي مي‌داند که پنجره‌‌هاي جهان بزرگ موفقيت، به رويش گشوده شده و حالا تصميم به ريسک‌کردن گرفته و سرگذشت آرون رالستون هنگامي که در سال2003 در ميان صخره‌ها به دام افتاده بود را به تصوير کشيده است. اين فيلم کمي نگران‌کننده است و تماشاگران را با چالش جديدي مواجه مي‌کند.

تقريبا در تمام فيلم تنها يک بازيگر حضور دارد؛ جيمز فرانکو. ولي بويل با استعداد ذاتي‌اش تمامي موانع را پشت سرگذاشته و در انتظار موفقيت تجاري فيلم و حتي جايزه اسکار است. در «127ساعت» بويل با بسياري از عوامل فيلم قبلي‌اش همکاري دارد؛ سناريست سايمون بيوفري، تدوينگر کريستين کالسون، آهنگساز آ. آر رحمان و فيلمبردار آنتوني واک منتل با همکاري انريکه کودياک. شايد استفاده از عواملي که با آنها احساس نزديکي مي‌کرده به او کمک کرده که راحت‌تر فيلم بسازد.

فيلم با صداي بلند شروع مي‌شود و افکت‌هاي تصويري از سفر آرون در پارک ملي يوتا. بويل تصاوير خيره‌کننده‌اي را در آثارش چون گودال کم‌عمق و ترنسياتنيگ به نمايش درآورده است.

آرون طي صخره‌نوردي در يوتا با 2 دختر برخورد مي‌کند و آنها را تشويق مي‌کند به بالا رفتن از لبه صخره و پرتاب خودشان به درياچه کريستال بلو. ما فشاري را که کاراکترها تحمل مي‌کند احساس مي‌کنيم و همين‌طور نزديک شدن يک خطر قريب‌الوقوع را. وقتي آرون دخترها را قال مي‌گذارد و شروع به پايين رفتن از صخره مي‌کند زمان مي‌ايستد. ناگهان دردي در بازويش احساس مي‌کند و در ميان تخته‌سنگي گير مي‌افتد. از اينجا، فيلم داخل يک صخره مي‌گذرد هرچند که با سرزدن به خاطرات و تخيلات آرون تعامل را در فيلم ايجاد مي‌کند.

حالات مختلفي که آرون تجربه مي‌کند به تدريج تم فيلم را عميق‌تر مي‌کند. «127ساعت» يک کنايه است، نقدي

دو لبه از مردانگي است. آرون آنقدر بي‌پروا بوده که به صخره‌نوردي برود بدون اينکه به کسي اين موضوع را بگويد و اين موضوع تکبر و از خودراضي بودن او را نشان مي‌دهد و اينکه او روحيه اين را دارد که براي زنده‌ماندن دست به اعمال غيرمعمول بزند. و سرانجام اين روحيه استقلال‌طلب وقتي خطر مرگ را احساس مي‌کند فرياد مي‌زند «من به کمک نياز دارم»؛ فريادي نشان‌دهنده هشياري ديرهنگام او از اين اعتمادبه‌نفس کاذب که بسياري از مردان را از پيشرفت باز داشته. فرانکو با بازي تحسين برانگيز اين صحنه را بسيار عاطفي درآورده است.

هرچند اين اتفاق 7سال پيش دنيا را متأثر کرد ولي هيچ تضميني وجود ندارد که فيلم به‌طور عادلانه با يک داستان واقعي دلسردکننده برخورد کند. همه پرسنل خلاق فيلم کمک کرده‌اند که فيلم سرشار از تنش و استرس و جويدن ناخن باشد تا لحظه غيرمنتظره پاياني. تدوين جان‌هريس بي‌همتاست، کار رحمان تحسين‌آميز است ولي در نهايت اين استعداد بويل و فرانکوست که فيلم را به اثري خاص تبديل مي‌کند.

پيتر بردسکاو منتقد گاردين، آخرين ساخته بويل را اينگونه ارزيابي مي‌کند: تا به حال چنين فيلمي نديدم که ناگهان همه تماشاگران را به جلو خم کند، در حالي که سرهاشان را با لبه لباس پوشانده‌اند. ما در 127ساعت داستان زندگي آرون رالستون، يک جوان بيست‌وچند ساله که در سال2003 در هنگام صخره‌نوردي در يوتا بازويش زير يک تخته‌سنگ گير کرد.

بعد از روزهايي مملو از آشفتگي و تقلاي بيهوده و غذا و آب نزديک به صفر، رالستون به چاقويي که همراه آورده توجه مي‌کند و تصميمي مي‌گيرد که هر کسي قادر به انجام آن نيست؛ کاري که بايد حالا صورت بگيرد.

جيمز فرانکو بازيگر اين نقش است و در بيشتر زمان فيلم به تنهايي بار آن را به دوش مي‌کشد و کاملا از حالات صورتش پيداست که در چه برزخي گرفتار شده و تغييرات روي کاراکتر را به خوبي مي‌رساند؛ از ابتداي فيلم که فردي از خودراضي است تا زماني که در حد يک پسربچه ترسيده با چيزي که مي‌تواند هر بالغي را بترساند. رشته ورزشي رالستون در حقيقت نه صخره‌نوردي است نه کوهنوردي بلکه در واقع چيزي است ميان اين دو که در آن شخص خود را در شکاف يک صخره قرار مي‌دهد و با طناب به داخل شکاف سقوطي کنترلي دارد.

اين به خودي خود براي من ترسناک است. در ارتفاعات خطرناک، رالستون دو خانم که اتفاقي به آنها برخورد کرده بود را دک مي‌کند تا به تنهايي به کار مورد علاقه‌اش بپردازد که تصادفي وحشتناک روي مي‌دهد؛ تکه‌اي از گوشت او محبوس مي‌شود در دل يک توده سنگي تريليون ساله. نکته جالب براي من علاقه‌ام به ديدن يک فيلم واقعي در مورد آرون رالستون است؛ مثل فيلمي به نام «چيزي شبيه لمس پوچي» از کوين مک دونالد که مستندي درباره کوهنوردان بدشانس در آند است.

هيچ شکي در مورد مهارت و استعداد دني‌بويل در به تصويرکشيدن آنچه بر رالستون گذشته نيست. عملکرد فرانکو تحسين‌برانگيز است و کار فيلمبرداري بسيار عالي و فوق‌العاده صورت گرفته است.بويل يک‌بار ديگر توانايي‌هاي خيره‌کننده خود را به رخ مي‌کشد.

يک زندگي کمتر معمولي

با کمدي سياه، متفاوت و نوگراي «گور کم‌عمق»(1994) مي‌شد فهميد که دني‌بويل يک استعداد نوظهور است؛ فيلمسازي انگليسي که اثري هيچکاکي با طعم و حال و هوايي متفاوت آفريده بود. دني‌بويل با «گور کم‌عمق» نشان داد که مي‌داند چگونه در لابه‌لاي داستاني که روايت مي‌کند، به لحني گزنده نيز دست يابد. اما استعداد دني‌بويل با «قطار بازي»(1996) بود که شکفته شد. بويل با اين فيلم پرتنش يک اثر معترض اجتماعي ساخت و منتقدان را شيفته خود کرد. «يک زندگي کمتر معمولي»(1997)، بويل را سرگردان و گيج نشان مي‌داد. «ساحل»(2000) بهتر از «يک زندگي کمتر معمولي» از کار درآمد اما انتظارها را از کسي که برخي منتقدان او را فيلمسازي نابغه خوانده بودند، برآورده نمي‌کرد. «28روز بعد»(2002) فيلمي سطحي و ضعيف بود و نشان از افول بويل داشت. اين فيلمساز با «ميليونر زاغه‌نشين» دوباره نام خود را بر سر زبان‌ها انداخت و موفق شد تقريبا تمام جوايز اسکار2009 را فتح کند. «127ساعت» آخرين ساخته او يک موفقيت ديگر است؛ فيلمي که گرچه افتخارات «ميليونر زاغه‌نشين» را تکرار نخواهد کرد اما از منظري نسبت به آن فيلم عميق‌تر و تأثيرگذارتر است.


ساناز مروتي / همشهري

تنظيم : سينما و تلويزيون تبيان /  مسعود عجمي

 

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت