چاقو دیگر نمی برد

با وجود تمام حرف و حديث‎ها كه در سال‌هاي اخير درباره سينماي مسعود كيميايي به‎ويژه فيلم‌هاي متاخر او بوده، از بي‎حوصلگي‎هاي او گرفته تا عدم‌شناخت از زمانه و نسل‎جوان و يا فاصله گرفتن از جامعه‎‎اي كه روزگاري پا به پاي آن مي‎آمد، اما امروز از آن عقب مانده و.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چاقو ديگر نمي‎برد

با وجود تمام حرف و حديث‎ها كه در سال‌هاي اخير درباره سينماي مسعود كيميايي به‎ويژه فيلم‌هاي متاخر او بوده، از بي‎حوصلگي‎هاي او گرفته تا عدم‌شناخت از زمانه و نسل‎جوان و يا فاصله گرفتن از جامعه‎‎اي كه روزگاري پا به پاي آن مي‎آمد، اما امروز از آن عقب مانده و...،

اما مسعود كيميايي همچنان جزو انگشت‎شمار فيلمسازان مهم و تاثيرگذاري است كه حرفش‎ نه‎تنها گوش شنوا كه خريدار هم دارد. نگاهي گذرا به حجم بحث و بررسي‌هايي كه هر فيلم تازه او حتي (در اين سال‌ها) به‌دنبال داشته گواهي گويا بر اين مهم است، حال چه از منظر رد باشد و چه تاييد و مقبوليت، كه هرچه هست نشان از  اهميت سوژه و صاحب سوژه دارد.

خاصه آنكه وقتي اثري قابل بحث نباشد و كم مايه، جماعت را نيازي بر رد يا تاييد آن نيست. اگر بگوييم اين بذل توجه به‌دليل اهميت صاحب اثر است، نه خود اثر، بايد پرسيد اين چه ميزان اهميت و اعتباري است كه با وجود اين همه ناكامي به زعم ايشان هنوز آنقدر هست كه به اندازه بهترين توليدات سينماي ايران بدان بذل توجه شود و شايد هم سينماي ايران را بضاعت در حدي است كه كيميايي خسته و بي‎حوصله، حتي در زمانه‎اي كه از اوج خود دورمانده، كماكان سازنده آثار قابل بحث و بررسي اين روزگار است و طرفه آنكه با وجود موضوع جاماندگي از زمانه و جامعه و عدم‌شناخت جوانان، اكثريت قريب به اتفاق دوستداران سينماي كيميايي را جوانان همين زمانه و جامعه مي‎سازند.

با اين وصف نمي‎توان از اين واقعيت صرف‌نظر كرد كه كيميايي در پاره‎اي از آثار متاخر خود در اوج خود نبوده و اگرچه هر فيلم او به هرحال فصل يا سكانسي داشته كه علاقه‌مندانش را به شوق بياورد، اما انتظارات از او بسيار بيش از اين است، همان‌گونه كه برخي از همين آثار كه كيميايي را در آنها ناكام مي‎پنداريم، مي‎توانند بهترين آثار كارنامه ديگر فيلمسازان باشد كه چهره‌هاي كم و بيش با اعتباري نيز در سينماي ايران به حساب مي‎آيند و در عين حال به‌نظر مي‎رسد آنچه برخي عدم‌شناخت كيميايي از جوانان و جامعه مي‎نامند، بيشتر در كم‌حوصلگي و عدم‌توفيق او در ارائه پرداختي پذيرفتني از دستمايه فيلم‌هايش بوده، چه در فصلي همانند بحث دانشجويان در اعتراض و چه در كليت يك فيلم همانند آنچه در بسياري از فصول سربازهاي جمعه شاهد بوديم. بديهي‎ است كه هيچ فيلمسازي براي پذيرفتني ساختن فيلمش الزامي براي وفاداري به واقعيت ندارد، از قضا آن بحثي كه در فيلم اعتراض ميان دانشجويان جريان دارد، از جمله بحث‎هايي است كه همان زمان در دنياي واقعي بسيار هم رواج داشت و اگر در اعتراض توي ذوق مي‎زند ناشي از نحوه پرداخت و اجراست، تا خود متن.

در غيراين صورت مگر نه‎اينكه كيميايي قهرمان خود را در تهران امروز سوار بر اسب و زخم‌خورده به نمايش ‎گذاشت و تماشاگر هم آن را در دنياي فيلم و منطق دروني فيلم ردپاي‎گرگ مي‎پذيرد؟ از سوي ديگر كيميايي لا‎اقل در چند فيلم اخير خود دنيايي بسيار سينمايي را برگزيده، دنيايي كه در مؤلفه‎هاي بيروني‎اش بسيار با دنياي واقعي متفاوت است، دنيايي كه خلق منطق قابل پذيرش در آن بسيار دشوار است و با برگزيدن چنين دنيايي كوچك‌ترين كم حوصلگي و صرف‌نظر از جزئيات به ‎سادگي مي‎تواند به واكنش‎هايي ختم شود كه نظير آن را در مواجهه با رئيس و تا اندازه‎اي حكم شاهد بوديم. البته در اين بين لااقل حكم فيلمي ناموفق در كارنامه كيميايي نبود و اگر با كم لطفي برخي علاقه‌مندان سينماي كيميايي روبه‎رو شد بيش از هرچيز به‌دليل رويكرد متفاوت كيميايي و شكستن برخي سنت‎هايي بود كه علاقه‌مندان كيميايي بدان عادت كرده بودند.

محاكمه در خيابان را مي‎توان حاصل آميختن مؤلفه‎هاي آثار متاخر و برخي شاخص‎هاي آثار قديمي كيميايي به حساب آورد، از منظرهاي گوناگون، از ويژگي‎هاي درون متني آن بگيريم تا در جنبه‌هاي بصري و حتي فني آن؛ او براي نخستين‌بار از تكنولوژي ديجيتال در فيلمبرداري فيلم خود استفاده كرده است كه ناموفق هم نبوده، استفاده از شيوه سياه و سفيد در فيلمبرداري كه ويژگي فيلم‎هاي قديمي او محسوب مي‎شود و در اينجا باعث شكل‌گيري تصاوير سياه و سفيد تيره‌‎اي شده است كه با جانمايه فيلم و فضاي مورد نظر او بسيار متناسب به‌نظر مي‌رسد.

اما اگر محاكمه در خيابان بيش از ساخته‎هاي اخير كيميايي موفق به‌نظر مي‎رسد در نگاه نخست به‌دليل برگزيدن دستمايه و فضايي است كه لااقل از پاره‎اي جهات نسبت واقعيت در دنياي فيلم به واقعيت در خود زندگي نزديك است، تاكيد مي‎كنم از پاره‌اي جهات و در مقام قياس با آن دو فيلم، چه بسا كه خود محاكمه در خيابان در قياس با فيلم‌هاي ديگر و حتي در كارنامه خود كيميايي داراي فضايي سينمايي‎تر و در نسبت كمتري با واقعيت در خود زندگي باشد. به هر صورت چنين نسبتي كم يا زياد، في‎النفسه واجد ارزش و امتيازي براي فيلم نيست، هرچند براي تماشاگران غيرحرفه‎اي آگاهانه يا ناخودآگاه معيار مقبوليت و قابل پذيرش بود آن است. اما صرف‌نظر از اين مسئله كيميايي در محاكمه در خيابان، اثري موفق را در پرداخت پذيرفتني دنياي فيلم ارائه كرده است، آنچنان كه رخداد‎هاي فيلم اغلب اغراق‌آميز و ناملموس به‌نظر نمي‎رسند.

محاكمه در خيابان را مي‎توان حاصل آميختن مؤلفه‎هاي آثار متاخر و برخي شاخص‎هاي آثار قديمي كيميايي به حساب آورد، از منظرهاي گوناگون، از ويژگي‎هاي درون متني آن بگيريم تا در جنبه‌هاي بصري و حتي فني آن؛ او براي نخستين‌بار از تكنولوژي ديجيتال در فيلمبرداري فيلم خود استفاده كرده است كه ناموفق هم نبوده، استفاده از شيوه سياه و سفيد در فيلمبرداري كه ويژگي فيلم‎هاي قديمي او محسوب مي‎شود و در اينجا باعث شكل‌گيري تصاوير سياه و سفيد تيره‌‎اي شده است كه با جانمايه فيلم و فضاي مورد نظر او بسيار متناسب به‌نظر مي‌رسد.

او حتي ميان داستانگويي‎هاي قديم خود و پرهيز از داستانگويي در آثار اخير خود روشي ميانه را برگزيده، داستان مي‎گويد اما در ميانه فيلم پاساژ‎هايي قرار مي‎دهد تا قصه به سوي آدم‌هايي ديگر برود اما در مجموع اين خطوط در يك انتها به هم مي‎رسند و در تقويت و برجسته ساختن بار معنايي مورد نظر او به خدمت گرفته مي‎شوند. و اتفاقا اين دوشاخه نيز يكي قصه‌اي كاملا امروزي دارد ولي ديگري آن‌گونه كه از شمايل قهرمانش برمي‎آيد آدمي‎است كه گويي از گذشته آمده، دو قهرمان زخم‌خورده از زن، يكي از ديروز و يكي از امروز، قهرمان ديروز در برابر چنين زخمي ترجيح مي‎دهد جوري كلكش كنده شود، حتي تمهيدات بصري ديگري نيز و جود دارد كه بر اين تعلق به گذشته ارجاع مي‎دهد، چه باك كه ابزار ويدئو پروجكشن و تكنولوژي روز باشد اما مهم كاركردي است كه از آن گرفته مي‎شود.

صحنه درگيري در برابر پرده را به خاطر بياوريد كه به رضا موتوري ارجاع مي‎دهد. اما قهرمان امروز با تمام ‌هاي‌وهويي كه به راه مي‎اندازد گويي منتظر بهانه‎اي ‎است كه دروغ را باور كند (اين خاصيت بسياري از ما در اين روزگار نيست؟) و به سوي عشقش باز گردد هرچند كه قرار باشد بقيه راه زندگي با زخمي كه التيام نمي‎يابد طي شود. حبيب هم در كسوت رفيق قهرماني‎است كه از گذشته مي‎آيد و به دوستش نهيب مي‎زند كه حقيقت را دريابد، فرض كنيم اگر حبيب در برابر اين واقعيت قرار گرفته بود آن وقت بعيد به‌نظر مي‎رسيد كه همان راهي را طي كند كه امير پشت سر مي‎گذارد. او فيلمي خياباني ساخته با مؤلفه‎هايي آشنا و كليدي در سينماي خود همچون رفاقت، عشق، زخم، غيرت و چاقو اما اين مؤلفه‎ها به دنياي امروز آمده و كيميايي به باز توليد معنايي آنها مي‎پردازد.

هر چند كه به‌نظر نمي‎رسد چندان خوش بينانه به مناسبات اين زمانه نگاه كند و معنايي كه از اين مؤلفه‌ها در اين روزگار به ذهن متبادر مي‎شود، شايد تنها رفاقت است كه همچنان بتوان نمونه‎اي چرك نشده از آن را يافت. در غير اين صورت نه به صداقت در عشق مي‌توان دل بست، نه زخم، زخم التيام‌پذيري ‎است و نه اينكه با چاقو مي‎توان به قلب اين ميدان رفت، چرا كه چاقوي امير برخلاف قيصر كه پهلوي نامردان را در دفاع از ناموس مي‎شكافت، عملا مي‎بينيم كه به كاري نمي‎آيد نه در شكافتن پهلوي عبد كه نامردي كرده كه حتي در خراش انداختن هم كارگر نيست، گذشته از اين حتي به درد ترساندن هم نمي‎خورد، چرا كه عملا مي‎بينيم عبد راستش را هم در نهايت به او نمي‎گويد و كيميايي با آن پايان غافلگير‌كننده ما را از سالن بيرون مي‎فرستد، در حالي‎كه همه دريافت‌هاي ما را از فيلم زير و رو كرده و ذهن را تا مدتي درگير خود مي‎كند.

كيميايي در محاكمه در خيابان نشان مي‎دهد اگر قدري حوصله به خرج دهد، ايستادن در اوج براي او چندان دشوار به‌نظر نمي‎رسد، همين كه در اجراي برخي صحنه‎ها خسته نشده و تا آنچه بايد به‌دست نيامده رضايت ندهد، حتي اگر بپذيريم كيميايي مي‎خواهد فرصتي به جوانان بدهد، بايد توجه داشت كه گاهي بيان و اجراي ضعيف يك ديالوگ در يك پلان كوتاه مي‎تواند حس تمام آن صحنه را از بين ببرد، نمونه‌اش آن چند پلان كوتاه كه دختر همكار فيلمبردار عروسي كه از بيان چند ديالوگ ساده عاجز است و به‌شدت توي ذوق مي‎زند و انتظار بيرون گذاشتن چنين نماهايي در فيلمي از مسعود كيميايي چندان زياد به‌نظر نمي‎رسد، درست برعكس بازيگر نقش مرجان كه در نخستين حضور خود جلوه‎اي پذيرفتني دارد. آثار متاخر كيميايي آميزه‎اي بوده‎اند از شوق و حسرت، شوق‎انگيز به‌دليل داشته‎هايي كه تنها در سينماي او مي‎توان سراغ گرفت، آنچه گاه در قالب يك نما، يك ديالوگ، يك صحنه يا سكانس، حضور شگفت‎انگيز يك بازيگر واجد حس و حالي بي‎مانند است كه مخاطب را سخت تحت‌تأثير قرار داده و دگرگون مي‎كند، احساسي كه در تماشاي فيلم‎هاي كيميايي مي‎توان تجربه كرد و در هر فيلم او نيز (ضعيف يا قوي) نمونه‌هايي يافت مي‌شود و حسرت بار به‌دليل فرصت‎هايي كه گاه كيميايي به سادگي از كنار آن مي‎گذرد در حالي كه برخي از آنها تا اندازه زيادي بر كيفيت كارش اثر مي‎گذارند، نمونه بارز آن در محاكمه در خيابان انتخاب پولاد كيميايي براي نقشي است كه حتي تماشاگران غيرحرفه‌اي فيلم هم مي‎توانند دريابند كه از هر نظر نه تنها برازنده حامد بهداد است، بلكه گويي از اساس براي او نوشته شده، اما كيميايي فيلم خود را فداي علاقه پدر فرزندي مي‌كند و نقشي را به پسرش مي‎دهد كه قرار است در برخي لحظات فيلم يك تنه بار آن را بدوش بكشد و چون از عهده آن برنمي‎آيد فيلم آشكارا افت مي‎كند و بدتر از آن قهرمان اصلي فيلم در ديگر لحظات فيلم كه روبه‌روي ديگر شخصيت‎ها هم قرار مي‌گيرد، به جاي آنكه جلوه كند تحت‌الشعاع ديگر بازيگران قرار گرفته و به چشم نمي‎آيد، اين مسئله حتي شامل بازيگر نقش مرجان كه نخستين حضور سينمايي‎اش را تجربه مي‎كند نيز مي‎شود.

محاكمه در خيابان، جمع و جور‌ترين و شسته رفته‌ترين فيلم كيميايي در سال‌هاي اخير است، هرچند كه حكم به لحاظ پرداخت سينمايي فيلم قوي‌تري به‌نظر مي‎رسيد اما محاكمه در خيابان از اين جهت كه فيلمي داستانگو است و فيلمساز در روايت داستان نيز زباني پيچيده را اختيار نكرده، به‌قاعده، اما راحت حرف مي‎زند و در ارتباط با مخاطب نيز موفق به‌نظر مي‎رسد. همچنين در محاكمه در خيابان كيميايي بيش از ديگر ساخته‎هاي اخير خود روي جزئيات متمركز شده‎ و ديالوگ‎ها سنجيده و بجا بر زبان شخصيت‎ها نشسته‎است.

به اين ترتيب نه تنها فيلم لطمه مي‎خورد بلكه خود پولاد كيميايي نيز در معرض انتقاد قرار مي‎گيرد، در حالي كه شايد تمام مهر كيميايي به پسرش مي‎توانست گرفتن نقشي كوتاه در فيلم را براي او توجيه پذير كند. و شك مي‎كنيم كه كيميايي كه اين همه بازيگر ريز درشت از زير دستش بيرون آمده آيا فراموش كرده اين نقشي نيست كه بازيگر را بزرگ مي‎كند، بازيگر بزرگ حتي در نقشي كوچك نيز مي‎تواند بدرخشد، آنچنان كه در آثار كيميايي چنين نمونه‎هايي فراوان بوده و در محاكمه در خيابان، لااقل درباره حامد بهداد و محمد رضا فروتن اين مسئله صادق است.

اما برخلاف آنچه در بالا آمد، كيميايي در استفاده از اصغر فرهادي در فيلمش هوشمندي به خرج مي‎دهد، او هنر فرهادي را همان‌گونه به خدمت مي‎گيرد كه في‎المثل از تورج منصوري استفاده كرده است؛ از همكاري و قابليت‎هاي چهره‎هايي توانا بهره مي‎گيرد تا فيلم خودش را خلق كند؛ نكته‎اي كه لااقل در سينماي كيميايي مصداق‎هاي فراوان دارد. سينما هنري گروهي است و هنر كارگردان در مديريت و رهبري گروهي كه در خدمت مي‎گيرد و تجربه در سينماي كيميايي( و ديگران هم) نشان مي‎دهد كه او زماني بهترين فيلم‎هايش را ساخته كه گروه خوبي را هم در كنار خود داشته است.

محاكمه در خيابان، جمع و جور‌ترين و شسته رفته‌ترين فيلم كيميايي در سال‌هاي اخير است، هرچند كه حكم به لحاظ پرداخت سينمايي فيلم قوي‌تري به‌نظر مي‎رسيد اما محاكمه در خيابان از اين جهت كه فيلمي داستانگو است و فيلمساز در روايت داستان نيز زباني پيچيده را اختيار نكرده، به‌قاعده، اما راحت حرف مي‎زند و در ارتباط با مخاطب نيز موفق به‌نظر مي‎رسد. همچنين در محاكمه در خيابان كيميايي بيش از ديگر ساخته‎هاي اخير خود روي جزئيات متمركز شده‎ و ديالوگ‎ها سنجيده و بجا بر زبان شخصيت‎ها نشسته‎است.

كيميايي حتي از كنار فيلم جشن تولد هم به سادگي نگذشته. نگاه شريك و ري‎اكشن زن از رازي پرده برمي‎دارد كه در لحظاتي بعد به اتفاقي مي‎انجامد كه به از پاي در آمدن يكي از قهرمان‌هاي فيلم مي‌انجامد. شخصيت عبد خوب از كار در آمده و حميدرضا افشار هم بازي قابل‌قبولي از خود نشان مي‎دهد(برخلاف همسرش) و در مسيري كه به فرودگاه مي‌انجامد، شاهد واكنش‎ها و ديالوگ‎هايي از او هستيم كه پختگي او را در برابر خامي امير پذيرفتني مي‎كند و تماشاگر را آماده مي‎كند تا شوك صحنه پاياني فيلم بر او مؤثر بيفتد.

كيميايي در محاكمه در خيابان خسته‎تر و دلزده‎تر از هرزمان ديگري به‌نظر مي‎رسد، اما نه فيلمساز خسته‎اي كه ساخت فيلمش را سهل و ساده مي‎گيرد، بلكه در هيأت فيلمساز خسته يك فيلم اجتماعي و خياباني كه جانمايه اثرش بازتاب‌دهنده ذهنيت و احساسي است كه كيميايي از دنياي پيرامون خود و در واقع جامعه و مناسبات آن دارد و صد البته خوشبينانه نيز به‌نظر نمي‎رسد. آدم‌هاي فيلم در فضايي پر از دروغ و خيانت نفس مي‎كشند. اگر عشق هست، چهره پركلكي از آن ترسيم مي‎شود، اگر رفاقت هست و رفيقي تلنگر مي‌زند كه «حواست به نامردي‌ها باشد» حضورش چنان نيست كه در نهايت به نجات و رهايي ختم شود و اگر زخم هست، زخمي‎است كه با فريب، مرهمي بر آن گذاشته مي‎شود و التيام‌پذير نيست.

فيلمبرداري سياه و سفيد و استادانه تورج منصوري به خوبي به مدد فيلم مي‎آيد تا فضاي تيره و چرك مورد نظر كيميايي از شهر به خوبي جلوه‎گر شود و اينجاست كه حركت ماشين عروس سفيد در تقابل با چنين فضايي كاركرد معناي خاصي يافته و در فضاي فيلم به خوبي جا مي‎افتد. اگر كيميايي در دوره جواني‎خود با قيصر مرثيه‎اي براي ارزش‎هاي از دست رفته مي‎سرايد، با محاكمه در خيابان فاتحه اين ارزش‎هاي از دست رفته را مي‎خواند، در سال و زمانه‎اي كه مد شدن برخي ارزش‌ها حكايت باور امير است و راستگويي مرجان. روزگار غريبي است...

تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي

 

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت