از دوری بهار
بهار خانم کجا بودی تا حالا؟
از ما چرا جدا بودی تا حالا
نمیدونی- چی سر کوچه آمد
چقدر بلا بر سرغنچه آمد
بهار خانم- وقتی شما نبودی
به گل مصنوعی میکرد حسودی!
پاییز اومد- شاخهها رو تکون داد
تابلوی خالی رو به ما نشون داد
دختر همسایه با غصه و غم
شعرهای مخملی میگفت پشت سر
انگار دلش تنگ شده بود حسابی
برای یک لحظه نگاه آبی
آخه هوای شهر ما سیاه بود
انگاری قحطی گل و گیاه بود
درخت پیر و خسته محله
چیزی نمونده بود بشه مجله
گلدون یاس رازقی تو ایوون
نشسته بود غمگین و درب و داغون
دفتر سرنوشت گل ورق خورد
دار و ندار خاک و خل ورق خورد
خاک دیگه پیراهن سبزه نداشت
تربچه و ترخون و مرزه نداشت
شمشاد سرسبز کنار پرچین
خم شده بود زیر فشار سنگین
دارو ندار باغ ما به باد رفت
کل دل و دماغ ما به باد رفت
شمعدونی با سرما غریبی میکرد
حتی با آدمها غریبی میکرد
بلبل بیچاره تو باغ نبودش!
شعرهای بیقافیه میسرودش
راستی! یادم نبود بگم براتون
از عاقبت به خیریهای ناودون
ناودونی که در آرزوی آب بود
از عطش دو قطره آب، کباب بود
ابر خسیس دو قطره بارون نداشت
اخبار خوبی واسه ناودون نداشت
تو غرب آسمون میزد رعد و برق
دو چیکه بارون میبارید سمت شرق
بارونی میپوشیدیم، آفتاب میشد
برف ننشسته رو زمین، آب میشد
آه که چه قلب بیقراری داشتیم
صبح تا غروب لحظهشماری داشتیم
بازار گلفروشیها کساد بود
به جاش گل پلاستیکی زیاد بود
تو گلخونه گلهای اسقاطی بود
صدای ناله قر و قاطی بود
تو قحطی چلچله و قناری
کلاغ میخونه شعر بدبیاری
قارقار خنده سر میداد با شادی
گاهی میزد قارقارای زیادی!
بهارخانم، چمن دلش خون میشد
بوته یاسمن دلش خون میشد
بهار خانم وقتی شما نبودی
شیشهها بود چرک و سیاه و دودی
پنجره، از پنجرهگی خسته بود
پنجره، از سوز هوا بسته بود
حوض حیاط یه دونه ماهی نداشت
احوال خوب و رو به راهی نداشت
سحر، به جای چه چه قناری
گوش میدادیم به آواز بخاری
بهار خانم نبودی و ندیدی
چه خوب به داد دانهها رسیدی
دانه اسیر خاک سفت و سخت بود
آرزوهاش به وسعت درخت بود
آرزو داشت درخت بشه به زودی
بهار خانم اگر شما نبودی...
راستی برات نگفتم از شاپرک
که سر به نیست گذاشت رفته، طفلک
همین روزا به خونه برمیگرده
میشینه روی غنچههای نرده
دست شما درد نکنه بهارجون
که قدرت رو گرفتی از زمستون
غصه رو از روی درخت تکوندی
شکوفه رو رو شاخهها نشوندی
پنجره رو دوباره باز کردهای
گلهای رازقی رو ناز کردهای
ابرها، به خاطر شما میبارند
ناودونها انگیزهی تازه دارند
به نسترنها طرح گل میزنی
به دیوار همسایه پل میزنی
خونه تکونی کردهای باغچه رو
با قلقلک میخندونی غنچه رو
بهار خانم سوغاتی آوردهای
چلچله رو مهمون باغ کردهای
به چشمهها گفتی که جاری باشند
افکت آواز قناری باشند.
وای چه هوای عالی و ماهیه
حوض حیاطمون پر از ماهیه
دختر همسایه مث فرشته
نشسته و کلی غزل نوشته
یه عالمه شعرهای عاشقونه
برای تو نوشته- بیبهونه!
نوشته که گل وا شده رو شاخه
درد و غمی نداره دیگه – آخه...
بقیهاش ریزه و نقطه چینه
فکر میکنم راز دلش همینه
بهار- بهار سبز و مهربونه
قول داده توی شهر ما بمونه
رودابه حمزهای
تنظیم: خرازی