خوشبختی ،واقعیت یا خیال ؟
خوشبختى ، واقعيت يا خيال ؟
هدف از خلقت هستى و به دنبال آن خلقت انسان ، رساندن انسان به نقطه كمال و وصول او به بالاترين رتبه انسانى ، يعنى مقام قرب و عبوديت است . از اين رو انسان فطرتا موجودى كمال جو و سعادت طلب است و همواره در پى رشد و پرورش استعدادهاى درونى و فطرى خويش است .بديهى است كه مسئله سعادت و خوشبختى و انديشيدن در راه هاى رسيدن به آن ، از مباحثى است كه ذهن هر انسان پويا و طالب رشد و تعالى را آرام ننهاده و همچون آبى گوارا ، سرشت تشنه او را به سوى خود فرا مى خواند.
استاد شهيد آيت الله مرتضى مطهرى در كتاب خود مي آورد:
واتوا البيوت من اءبوابها و اتقوا الله لعلكم تفلحون (1)
پسنديده آن است كه به خانه ها از درها وارد شويد و از خدا بترسيد ، تا رستگار شويد.
اين دستورالعمل در آغاز بسيار ساده به نظر مى رسد ، چرا كه هر عاقلى مى داند براى ورود به خانه بايد از راه ورودى آن استفاده نمود ، اما آيه در صدد بيان مطلبى شيرين تر است ، و آن اين كه تنها خانه نيست كه در مخصوص داشته ، بلكه زندگى ، خوشبختى و حيات طيب نيز در مخصوص به خود را دارد.
بسيارى از افراد ، تمام عمر را در پس ديوار زندگى گذرانده و در سعى و تلاش براى رسيدن به محوطه خوشبختى ، آب در هاون مى كوبند و سرانجام ، دچار همين تزلزل اعتقادى شده و وجود گوهر سعادت را منكراند ، در حالى كه خداوند سبحان در دو جمله ، مدخل خوشبختى و برخوردارى از حيات طيب را نشان داده است ، آنجا كه مى فرمايد:
الذين امنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم و حسن ماب (2)
كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح و نيكو انجام مى دهند ، (يعنى از در مخصوص زندگى وارد مى شوند) خوشا زندگي شان و نيكو باد فرجام شان .
رابطه خوشبختى و لذت :
برخى ، كاميابى از امكانات موجود و رسيدن به لذت هاى ظاهرى و باطنى انسان را خوشبختى دانسته و محروم بودن از آنها را رنج و شقاوت بر شمرده اند. حتى بسيارى از كسانى كه باورهاى دينى دارند و با همين باورها زندگى مى كنند نيز دچار اين اشتباه شده و دست يافتن به اين لذت ها را اوج خوشى خود مى دانند ، حال آن كه پس از مدتى و گاه پس از رسيدن به اين لذت هاى ناپايدار ، دچار پشيمانى شده و راه را از چاه تشخيص مى دهند. در حالى كه انسان خوشبخت كسى است كه هرگز از رسيدن به سعادت ، دچار پشيمانى نشده و حسرت ايام گذشته را به دل راه نمى دهد.
لذت ، مقارن با خوشبختى است و هر مرحله اى از سعادت و خوشى زندگى ، لذتى را به همراه دارد ، اما نيل به هر گونه لذتى خوشبختى نيست . چه بسا لذت هايى كه مانع از لذت شيرين تر شده و يا مقدمه اى براى رنجى دردناك تراند.
رابطه خوشبختى و آرزو:
جمعى ديگر چنين پنداشته اند كه سعادت و خوشبختى انسان در تحقق يافتن آرزوهاى اوست ، چنان كه بيشتر مردم در بيان خوشبختى خود ، آرزوها و نيل به آنها را بيان مى كنند و سعادت كامل را براى كسى مى دانند كه به تمام آرزوهاى خود رسيده است و اگر به بخشى از آنها رسيده باشد به همان اندازه آن شخص را خوشبخت مى دانند و كسى را كه به هيچ يك از آرزوهاى خود دست نيافته باشد ، بدبخت و بيچاره مى دانند.
در پاسخ به چنين پندارى بايد گفت كه آرزو با خوشبختى در ارتباط است ولى نيل به آرزوها ضامن سعادت انسان نيست . اميد و آرزو سبب تحرك و تلاش انسان مى شود. انسان در آرزوى سعادت و براى رسيدن به آن ، به سختي هاى روحى و جسمى تن در مى دهد اما با اين همه ، اسلام از يك سو به محدود كردن آرزوها دستور داده ، و از سوى ديگر عميق كردن آنها را سفارش نموده است .
امام على (عليه السلام ) - آگاه ترين مرد عالم اسلام پس از ورود رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم - در بيان معيارهاى خوشبختى انسان ، به كوتاهى آرزوها اشاره نموده و مى فرمايد:
طوبى لمن قصر اءمله و اغتنم مهله (3)
خوشا به حال كسى كه آرزوهاى خود را كوتاه كند و فرصت هايش را غنيمت شمارد.
همچنين آرزوى آدمى ، تابع ميزان فهم و علم اوست . انسان همواره در آرزوى چيزهايى است كه آنها را سودآور مى بيند و بسيارى از راه هاى خوشبختى را آرزو نمى كند ، چرا كه آنها را نمى شناسد يا آنها را به ضرر خود مى پندارد و اين دو مسئله ناشى از جهل انسان و فقر معنوى اوست .
قرآن كريم با تكيه بر اين مطلب مى فرمايد:
عسى اءن تكرهوا شيئا و هو خير لكم و عسى اءن تحبوا شيئا و هو شر لكم و الله يعلم و اءنتم لا تعلمون
(4)
بسا چيزى را ناخوش بداريد و آن براى شما خوب است و بسا چيزى را دوست مى داريد و آن براي تان بد است . خدا مى داند و شما نمى دانيد.
رابطه خوشبختى و رضايت :
دسته سوم خوشبختى هر فرد را، رضايت و خشنودى او از وضع موجودش مى دانند. بر اين اساس ، رضايت ، يعنى خشنودى از حال و مرتبه اى كه در آن هستيم . مرحله اى كه پس از تحقق يافتن آرزو قرار دارد.
در حالت رضايت ، پشيمانى راه ندارد ، چرا كه فرض ما بر اين استوار است كه شخص از وضع موجود راضى است .
رابطه خوشبختى و نبود رنج :
در تمام موارد قبل ، خوشبختى و سعادت را يك امر وجودى دانسته و درباره ي آن بحث نموديم ، اما اگر سعادت را امرى عدمى معنا كنيم يعنى ، سعادت را معادل با نبودن رنج و درد بيان كنيم - چنانچه اين فكر در بين بيشتر مردم رايج است - آيا به تعريف درستى از سعادت دست يافته ايم ؟
واقعيت اين است كه اين ديدگاه ، ناشى از جهل و عدم آشنايى انسان با حكم الهى است .
چه دردها و بيماري هايى كه خود درمان و سدى در برابر دردهاى بى درمان در انسان خواهد بود ، چرا كه سبب اختراع ابزار و امكاناتى شده است كه به وسيله آن ابزار، از دردها و امراض ناگوارتر جلوگيرى به عمل مى آيد.
رابطه خوشبختى و كمال :
سعادت ارتباطى نزديك و همسان با كمال دارد و به گفته ابن سينا (كه استاد شهيد مرتضى مطهرى نيز بر آن صحه نهاده است ) (5):
سعادت ، عبارت از به فعليت رسيدن استعدادهاى انسان به طور يكنواخت و هماهنگ است ، كه موجب كمال انسان مى شود. يعنى فعليت يافتن استعدادهاى روحى در مراحل عبادى ، سلامت نفس در مسائل اقتصادى ، رام نمودن هواى نفس در بعد اخلاقى و به دوش كشيدن وظايف اجتماعى ، كه شرع ، عقل و وجدان بر عهده ي او نهاده است . خوشى زندگى ، يعنى وصول به حد اعلاى اين مراتب كه همواره با لذت ، رضايت ، سرور و خوشحالى روحى همراه باشد.
پي نوشت ها :
1- سوره بقره : آيه 189.
2- سوره رعد: آيه 29.
3- غررالحكم : 4/240/5948.
4- سوره بقره : آيه 216.
5- نقدى بر ماركسيسم : 278.
منبع : تلخيص شده از كتاب " سيماى خوشبختى " – نويسنده : حميد رسائى
مقالات مرتبط :