موسسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان

همیشه آماده شنیدن صحبت ها و درد دل کردن همسرتان باشید اگر چه قادر به ارایه راه حل مناسبی برای حل مشکلش نباشید.

من تا 5 سالگی، از زبان فارسی تنها آواها را می شناختم و مفهوم کلمات را متوجه می شدم اما بلد نبودم فارسی صحبت کنم!

شاید تصور کنید که بازی نوستالوژیک «سنگ، کاغذ قیچی» به شانس بستگی دارد و هر چه خوش شانس تر، احتمال برنده شدن بیشتر. اما این طور نیست و بخش بزرگی از این بازی هم همانند دیگر بازی ها، به دانستن روش درست و ترفندهای آن وابسته است.

یك مادر، بزرگ ترین آرزویش در این مرحله كه اوج ناتوانی كودك است، بزرگ شدن اوست. به همین دلیل، برای من، دسته بندی سالمندان، بیماران قلبی و كودكان زیر 4سال كه برای مواجهه با آلودگی هوا ارائه می شود، دسته بندی رنج آوری است.

به قولی از آن دست آدم هایی بود كه عذاب وجدانش، حفظش می كرد. مادرش نصیحتش می كرد كه «مهرداد جان نماز را سبك نشمار».

از آنطرف خیابان دیده بودمشان. همیشه دوستی این دو نفر را دوست داشتم. رابطه آقای محجوب و بابا مصداق رفاقت بهتر از خویشاوندی است.

این را خودشان تعریف می كنند. می گویم: «من 18سال زیر بارون زندگی كردم. بارون برام خاطره انگیزه اما راستش اشباع شدم از خیسی».

از شما چه پنهان دوست داشتم بگویند چه كسی خرج خورد و خوراك خانه را می دهد؟ كدام شان اجاره می دهند؟ فرمول تقسیم دخل و خرج خانه شان چیست؟ چطوری به توافق رسیده اند كه پول هایشان را خرج كنند؟ و 15-10سؤال دیگر.

شاید یكی از سخت ترین سؤالات جامعه شناختی این باشد كه نقش بازی در زندگی آدم ها چیست؟

خانواده مان توی ماشین نشسته بودند و منتظر بودند من و همسرم پسرم را بیاوریم. گفتم: لباسشو عوض نكنیم؟ هنوز لباس بیمارستان تنش بود.

چمدان لباس های پاییزی كم كم از انبار بالا می آمد و مادرجان هم درز لباس ها را می گرفت.

سال ها پیش همسر خارجی اش را طلاق داده بود و در یك كشور اروپایی سال ها سخت كار كرده بود تا هزینه های زندگی خودش و تنها پسرش را كه با مادرش زندگی می كرد، بپردازد

آمده بودم بعد از یك روز طولانی و خسته كننده 5 دقیقه چشم هایم را روی هم بگذارم و كسی كه نمی دیدمش داشت انتقام همه دردهای دنیا را از دیوار بی زبان بین ما می گرفت.

هفته های اول پاییز، جنگل پر از درخت هایی است كه خبر را شنیده اند و تكه تكه لباس زرد و نارنجی به تن كرده اند و درخت های دیگری كه هنوز با بهت به اطراف می نگرند، بی آنكه بدانند پاییز آمده است.

گفتم پولش را خرج یك سفر خارجی كنیم. گفتم برویم مشهد زیارت و بعد هم شمال كنار دریا یا در كیش یك هفته رؤیایی بگذرانیم.

آقا رضا قرار بود امسال برود حج یا به قول خودش قرار بود «حاج برود» نشد. خودش می گوید: «مگر می شود ناراحت نباشم اما عزت خودم، عزت هموطنم، عزت كشورم به همین راه كه می روم، نزد خدا از حج مهم تر است

شهریور كه می شود اصلا دوست ندارم به سفر بروم، هر سال هم برای خودم برنامه ریزی می كنم كه مهرماه بروم سفر اما نمی دانم چه می شود كه هر سال اتفاقی می افتد و به ناچار در شهریور مسافر می شوم.

دو تا سرویس چینی، دو تا سرویس قابلمه تفلون، دو تا چرخ خیاطی شیر نشان و دو تا قوری و كتری استیل و یخچال و گاز

ترجیح می دهد جنس مورد نظرش را از نزدیك ببیند و لمس كند. این آدابِ خرید، درست مثل یك آیین درباره همه چیز به جا آورده می شود؛ از لوستر تا مبلمان هفت نفره كه باید روی تك تك صندلی هایش بنشیند تا دلش درباره میزان علاقه به آن آرام بگیرد.

فراموشی به عنصری در زندگی امروز تبدیل شده است. دیگر مانند گذشته تنها افراد مسن از فراموشی و نداشتن حافظه قوی شکایت ندارند بلکه تعداد زیادی از افراد که درگیر مشکلات روزمره، آلودگی هوا و استرس و اضطراب در دنیای مدرن هستند از این عارضه رنج می برند.