نام خرمشهر کدام خاطره را زنده می‌کند؟

خرمشهر آزاد شد. این خبر، تیتر بسیاری از روزنامه‌های ایران در سوم خرداد ماه سال 1361 بود. تیتری به یادماندنی و هیجان‌آور که با هلهله مردم، صدای بوق ممتد اتومبیل‌ها، پخش شیرینی در معابر و چهارراه‌ها از سوی عابران پیاده و گلریزان مادران و کودکان در مدارس همر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نام خرمشهر کدام خاطره را زنده مي‌کند؟

مردم پاسخ مي‌دهند

خرمشهر آزاد شد. اين خبر، تيتر بسياري از روزنامه‌هاي ايران در سوم خرداد ماه سال 1361 بود. تيتري به يادماندني و هيجان‌آور که با هلهله مردم، صداي بوق ممتد اتومبيل‌ها، پخش شيريني در معابر و چهارراه‌ها از سوي عابران پياده و گلريزان مادران و کودکان در مدارس همراه شد. هنوز چندي از دستور امام خميني (ره) مبني بر آزادي خرمشهر نمي‌گذشت که خدا به وسيله سربازان اسلام اين شهر را آزاد کرد. خرمشهر نخستين و عزيزترين اسير آزاد شده ايران بود؛ کودکي گمگشته که با تلاش و جانفشاني تمامي مردم ايران به آغوش خانواده برگشت. اگر چه خرمشهر هنوز داغ تاول‌هاي نامردي نامردمان زمان را بر چهره جوانش دارد اما دل مهربانش همچنان با صداي ضربان قلب تمامي کساني که خالق حماسه شکستن حصر و آزادي خاکش هستند مي‌تپد. اگر امروز بسياري از قهرمانان آن دوران در ميان ما نيستند، ياد و خاطره حماسه‌شان در ذهن ما جاري است. به راستي نام خرمشهر تداعي کننده چه چيزي در ذهن شماست؟ لحظه‌اي که شنيديد خرمشهر آزاد شد کجا بوديد؟ و چه حسي پيدا کرديد؟ به ميان مردم رفتيم تا پاسخ اين سوال‌ها را از زبانشان بشنويم.

حسين قيصري مي‌گويد من آن روز در خيابان منتهي به بازار بودم که متوجه شدم ترافيک سنگيني از حرکت ماشين‌ها جلوگيري مي‌کند. مردم همديگر را در آغوش مي‌گيرند وعده‌اي هم مشغول پذيرايي از رهگذران با شيريني هستند. يادم مي‌آيد جواني سرش را از شيشه اتومبيل بيرون کرده بود و داد مي‌زد خرمشهر آزاد شد، خرمشهر آزاد شد، ... آن زمان چه حسي داشتيد؟

اين اتفاق تقريبا مربوط به 25 سال گذشته است، خواهرزاده من درست 3 روز قبل از آزادي خرمشهر به شهادت رسيد. قطعا آن زمان اين پيروزي تسکيني بر قلب شکسته و داغدار ما، بخصوص مادرش بود. خدا را شکر مي‌کنم که با معدوم شدن صدام، امسال خاطره اين پيروزي، شيريني مضاعفي براي ما در پي دارد.

با شنيدن نام خرمشهر به ياد چه‌چيز مي‌افتيد؟

به ياد تمام جواناني که مثل دسته گل براي آزادي مملکت اسلامي‌مان پرپر شدند. آن بنده‌هاي خدا براي حفظ شرف و ناموس‌مان به جبهه رفتند تا آنچه امروز دشمنان بر سر مردم افغانستان و عراق مي‌آورند بر سر زن و بچه‌هاي ما نياورند. من همين‌جا از نيروي انتظامي براي زنده نگه داشتن خواسته شهدا تشکر مي‌کنم.

محمد صالحي دولابي- راننده تاکسي- با شنيدن سوال‌هايم کمي مکث مي‌کند و بعد مي‌گويد انگار همين ديروز بود. من خيلي جوانتر از امروز بودم و در آژانس کار مي‌کردم. راديو روشن بود و همه بچه‌ها به آن گوش مي‌دادند چون چند روزي مي‌شد که بچه بسيجي‌ها در جبهه مشغول عمليات بودند و ما هر لحظه منتظر خبري از خط مقدم بوديم که يک دفعه گوينده راديو با خواندن متني حماسي گفت، سربازان اسلام، فرزندان ايران خرمشهر را آزاد کردند. يادم مي‌آيد ديگر هيچ نفهميدم. همه در آغوش هم بوديم و اين پيروزي را تبريک مي‌گفتيم. راستي راستي عيدي براي مردم ايران بود.

حالا با رسيدن به اين روز چه حسي داريد؟

دوست دارم که به آن دوران برگرديم. زماني که همه براي رسيدن به يک هدف از جان و مال خود مي‌گذشتند، آن دوران اگر کسي جانباز يا سربازي را مي‌ديد به زور هم که شده سوارش مي‌کرد و به مقصد مي‌رساند اما حالا اگر پيرزن يا فرد ناتواني را ببينند سعي مي‌کنند هر طوري که شده از کنارش بگذرند که انگار او را نديده‌اند؛ البته همدلي مردم براي دستيابي به انرژي هسته‌اي تا چند روز پيش حس شادي و غرور آزادي خرمشهر را براي من به وجود مي‌آورد.

فاطمه عزيزي- خانه‌دار- را در بانک مي‌بينم. او هم از آن روز خاطره شفاهي دارد. با اشاره به دخترش مي‌گويد: محبوبه خيلي کوچک بود، رفته بودم خريد که ديدم مردم آزادي خرمشهر را به هم تبريک مي‌گويند. جوان‌ها سرکوچه با دود کردن اسپند و فرستادن صلوات، مردان همسايه را مجبور به خريد شيريني مي‌کردند. مادر شهيدي نزديک منزل ما زندگي مي‌کرد. با خانم‌هاي همسايه به ديدار ايشان رفتيم.

نام خرمشهر چه چيزي را در ذهن شما تداعي مي‌کند؟

به ياد خدا مي‌افتم. امام خميني(ره) فرمودند خرمشهر را خدا آزاد کرد. به ياد خون، جانبازي، شهادت و غيرت مي‌افتم. با خودم فکر مي‌کنم فرداي قيامت چگونه بايد جوابگوي شهدا باشيم؟ حماسه امروز ما دفاع از حق مسلم‌مان «استفاده از انرژي هسته‌اي» است.

اکنون که در مورد آن روز صحبت مي‌کنيد چه حسي داريد؟

حس غرور و حس بازپس گيري يک حق ضايع شده. فکر کنم اگر ما خداي نکرده نمي‌توانستيم خرمشهر را بازپس گيريم تا آخر عمرمان خجالت زده مردم خوزستان و نسل‌هاي آينده بوديم.

گاليا توانگر- روزنامه‌‌نگار جوان روزنامه کيهان- که جنوبي الاصل است با خوشحالي مي‌گويد آن روزها ما تازه از بوشهر به تهران مهاجرت کرده بوديم و من احساس غربت بسياري مي‌کردم، اما وقتي ديدم که مردم شهر بزرگ تهران که فاصله بسياري با جنوب دارند براي آزادي خرمشهر اين گونه شادماني مي‌کنند ديگر احساس غربت نکردم.

نام خرمشهر و سوم خرداد ماه تداعي کننده چه چيزي در ذهن شماست؟

مهاجرت،مهاجرت پرستوهاي خونين بال، مهاجرت به سوي نور، مهاجرت بندگان خدا از خانه و کاشانه به غربت. به راستي اين مهاجرت کي به پايان مي‌رسد؟

با شنيدن نام خرمشهر چه احساسي پيدا مي‌کنيد؟

من تازه از سفر جنوب برگشته‌ام. خرمشهر احساس غرور و شجاعت را در من زنده مي‌کند. مسجد خرمشهر مادر تمامي مساجد و پايگاه‌هاي مقاومت است و شهدايش مظلوم‌ترين شهداي تاريخ ايران هستند. خرمشهر، کربلاي ايران و هر روزش عاشور است.

مرضيه صادقي دانشجوي سال دوم کارشناسي ارشد رياضي کاربردي همراه با دوستانش به سوال‌هايم پاسخ مي‌گويند. صادقي مي‌گويد من آن زمان 5 سال بيشتر نداشتم اما يادم مي‌آيد که پدرم تمام روز را پاي تلويزيون نشسته بود و اخبار را پي‌گيري مي‌کرد و هر از چند گاهي دوستانش مي‌آمدند تا با هم به مسجد محل بروند. من هم همراه پدرم بودم. مردم حال و هوايي خاص داشتند گل و شيريني پخش مي‌کردند بلندگوي مسجد دائما آن پيروزي را به مردم مخصوصا خانواده شهدا تبريک مي‌گفت.

طاهر اسدي به ميان صحبت دوستش آمده و مي‌گويد: شهرستان ما بسيار کوچک است. مردم مانند عيد نوروز به ديدار همديگر مي‌رفتند. عموي من شهيد مفقودالاثر است. خانه مادربزرگم از ميهمان پر و خالي مي‌شد. به نظر من آن روز خانه شهدا محل تجمع و ابراز شادي و تشکر مردم ما بود.

آن روز چه حسي داشتيد؟

خيلي متوجه بزرگي اين اتفاق يا پيروزي نمي‌شديم ولي ما هم شاد بوديم و به فکر اين که به گونه‌اي مقتضي سن‌مان شادي کنيم. مي‌خنديديم، هر کس شيريني تعارف مي‌کرد دستش را رد نمي‌کرديم و از شلوغي خيابان‌ها براي بازي بيشتر استفاده مي‌کرديم.

شنيدن نام خرمشهر چه چيزي را در ذهن شما تداعي مي‌کند؟

تمامي خاطرات هشت سال دفاع‌ مقدس به ذهن مي‌رسد. اصلا صدام از اول با به تصرف در آوردن خاک جنوب، پا به زمين ما گذاشت وقتي 24 سال پيش، همان جا مدفن خواسته‌هاي شرم‌آورش شد، نامش به تاريخ مردان شکست خورده و ناکام پيوست.

وظيفه شما در قبال اين روز چيست؟

پاسداشت مقام و عمل غيرتمندانه کساني که در راه آزادي و شرف ملت ايران از جان خود گذشتند و گرانب‌هاترين کالاي اين دنيا يعني جان شيرين خود را تقديم خدا و ملت مسلمان ايران کردند. مطمئن هستم شهدا از ما توقع رسيدن به چيزي غير قابل دسترس را ندارند. آنها باورهاي دروغين استکبار را شکستند، دنياي خيالي آنها را چون حبابي بر باد دادند. ما فقط بايد اجازه ساخت و ساز دوباره آن روياها را به آنها چه به صورت تهاجم فرهنگي، چه جلوگيري از پيشرفت علمي ندهيم.

احسان شاملو فروشنده کتب تاريخي و دانشگاهي در باره احساسش مي‌گويد هيچ وقت نمي‌تواني احساس پاک را توصيف کني. مصاديق اين گونه احساسات ملي در جوامع بسيار کم هستند، بگذاريد بگويم همه آن روز يک حس داشتند، حسي ملي. براي همين هم اين روز را در تقويم ملي، روز «مقاومت، ايثار و پيروزي» نام نهادند. در سوم خرداد سال 61 واقعا خانه مقدس و پاک خرمشهر آزاد شد. نام عمليات بيت‌المقدس با اين شهر تناسب بسياري داشت.

نام خرمشهر چه‌چيزي را در ذهن شما تداعي مي‌کند؟

خونين‌شهر؛ شهري که تاريخ را به حماسه پيوند زد، ياد کساني مي‌افتم که ديگر در ميان ما نيستند، اما يادشان و نامشان مزين کننده خيابان‌ها و ميادين ماست و زندگي ما در نام و ياد آنها جريان دارد؛ شهدا و جانبازان را مي‌گويم.

فتح مقدس امروز ما چيست؟

اشاعه فرهنگ درست زندگي کردن در ميان جوانان کشورمان.

محمد ايماني که خود را يکي از سربازان آن دوران معرفي مي‌کند، خيلي آرام و شمرده برايم مي‌گويد، چه فرقي مي‌کند که در آن زمان کجا و به چه کاري مشغول بودم. اين مهم است که هر زمان نگاهم تقويم سوم خرداد را نشانه مي‌رود ناخودآگاه ذهنم مسافر شهر خون و قيام مي‌شود و خاطرات، يکي پس از ديگري مانند تصاويري جذاب از پيش رويم مي‌گذرد. سوم خرداد هر سال به ياد مردم خونگرم و مقاوم، به ياد سنگر مستحکم و مردمي که نداي الله‌اکبرش فضاي شهر را عطر‌آگين کرده بود و به ياد پل خرمشهر که به واقع پلي مانند پل صراط، خوبان را به سرعت عبور مي‌داد و به ياد نخل‌هاي استوار و نيم سوخته که جاي خود را به خودروهاي ساقط شده داده بودند و به ياد سبزي نخلستان‌هاي خرمشهر مي‌افتم که سبزي خود را با سرخي خون شهيدان معامله کردند. تجارتي بهتر از اين تجارت الهي کجا سراغ داريد که براي تجارش و مسافران کاروان حسيني، همه‌اش سود بود.

و اگر بخواهيد خرمشهر را معني کنيد؟

خرمشهر دفتر خاطراتي است که هنوز سخاوتمندانه خاطرات خود را به اهلش منتقل مي‌کند؛ کافي است با دل به آنجا سفر کني.

و بيت‌المقدس امروز ما؟

مبارزه با تمامي دنياي کفر براي دستيابي به انرژي هسته‌اي و استفاده صلح‌آميز از اين موهبت الهي.

وقتي از ميان مردم به سمت محل کارم حرکت مي‌کنم متوجه هستم که احساسات مردم ما آن روز به نوعي نزديکي خاصي با هم داشته است چرا که ملت ما با هم از ترک و کرد ولروفارس در يک عمليات با يک رمز و نام توانستند بر دشمن فائق بيايند. يک سوال بود که جوابي کوتاه و يکسان داشت؛ دوست داري به خرمشهر در روز آزادي‌اش چه بگويي؟

خرمشهر زنده باش، خرمشهر دوستت داريم.

منبع:روزنامه ايران

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت