تفاوت مبانی حقوق زن در اسلام با سایر مکاتب
در ريشهها، اصول و مبانى نظرى، تفاوت ديدگاه اسلام با ساير مكاتب درباره حقوق زن چيست؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ :
سه شنبه 1396/10/12 ساعت 12:02
با تبيين اصول بنيادين نگرش اسلامى نسبت به زنان، ريشه و مبانى نظرى تفاوت ديدگاه اسلام با ساير مكاتب درباره حقوق زنان روشن مىشود. برخى از اين اصول، ريشه در اصول عقايد و بعضى ديگر ريشه در شريعت و برخى ديگر نيز ريشه در اخلاق دارد؛
يك. اصول اعتقادى
1. خداباورى
تمام عالم هستى از خداى متعال و به سوى او است و او مالك جهان هستى است. او حق ربوبيّت تشريعى و قانونگذارى براى بشر دارد .
«إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ» .
از نظر عقل سليم نيز خالق متعال، بهترين قانونگذار است؛ زيرا داناى مطلق است كه به هيچكس و هيچ چيز نياز ندارد و حكيمى است كه از هر عيب، نقص و اشتباه مبرّاست؛ از اين رو قانونش كاملترين و جامعترين برنامهها است . به همين جهت مىتوان گفت: روح تعبّد به برهان و استدلال عقلى برمىگردد؛ يعنى، همان جا كه گفته مىشود ما سرّ و فلسفه دقيق يك حكم را نمىدانيم، ولى چون خداوند عليم، حكيم، بخشنده و فيض مطلق است؛ به يقين اين حكم به مصلحت انسان و در راستاى خير و منفعت او است، بر اين اساس، يك دليل عقلى اجمالى اقامه شده است كه پايه اثباتىِ آن اصول عقايد است و اين با «فيديسم» و ايمانگروى در مسيحيت ـ كه بر عقل و فهم انسان مهر ابطال مىزند و به بهانه اينكه اين چيزها فهميدنى نيست، بلكه بايستى نخست ايمان آورد و سپس فهميد ـ فرق دارد . بنابراين هيچ يك از افراد و يا دولتها، در برابر حكم خدا، صلاحيت علمى لازم، براى قانونگذارى را ندارند.
يكى از عوامل مهم اختلاف بين انديشه اسلامى و فمينيستى، در مسئله حقوق زن، در همين اصل نهفته است.
2. فرجامباورى
باور به اين انگاره است كه جهان آفرينش ـ از جمله انسانها ـ سرمنزل مشخصى دارند و رفتار آنان بايد بر مبناى آن اهداف و غايت تنظيم شود .
بر اساس بينش اسلامى، دنيا گذرگاه آخرت و زندگى حقيقى و سعادت واقعى بشر، در زندگى اُخروى او است:
«إِنَّ الدّارَ الاْخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ» .
چه بسيار رخ مىدهد كه مبناى اعتراض به تفاوت حقوق زن و مرد، نگاه محدود و يك سويه به حيات انسانى و غفلت از فرجام و هدف حقيقى زندگى است. چشمها و انديشههاى سطحىنگر، ـ كه از حقيقت جز نامى و از هستى جز پوستهاى سراغ ندارند و در بند اوهام و خيالات مادّهپرستى خويش گرفتار آمدهاند ـ چگونه مىتوانند بيانگر شخصيت زن و مسائل زنان و راهگشاى آنان باشند؟
به همين دليل اسلام ـ برخلاف نگرشهاى فمينيستى ـ كارهاى ارزشمند زنانه مثل مادرى را، كليشهاى و فاقد اهميت نمىداند؛ بلكه چه بسا كار بزرگى مانند مادرى را كه درآمدزا و جاهآفرين نيست، منشأ سعادتمندى يك جامعه تلقى مىكند؛ چنانكه رسول خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «بهشت (سعادت) زيرپاى مادران است» .
3. عدل باورى
«عدل» اصلى فراگير است كه هم در هستى و هم در احكام و روابط اجتماعى جارى است. عدالت به عنوان يك قانون عام و اصل حاكم، چارچوبى قطعى براى همه احكام و قوانينى است كه روابط و مناسبات اجتماعى را شكل مىدهد. از اين رو به تناسب مقتضيات زمان و مكان،
حكومت اسلامى بايد با وضع قوانين و مقررّات حكومتى، به يارى مظلوم شتافته، در جهت احقاق حق او تلاش كند.
نكته حائز اهميت اينكه، برخلاف نظر بسيارى از روشنفكران متأثّر از انديشههاى فمينيستى، «عدالت» امرى سيّال، عرفى و مطابق پسند مردم و افكار عمومى و يا تابع قرارداد و نسبى نيست؛ بلكه به معناى رعايت استحقاقها ـ با توجه به اختلاف شرايط و موقعيتها ـ است؛ هر چند موجب نابرابرى ظاهرى و عدم يكنواختى هم وجود داشته باشد.
4. باور به حكمت الهى و نظام احسن
تفاوتهاى جنسيتى، واقعيتهايى حكيمانهاند كه دست تدبير الهى، آنها را به عنوان بخشى از «نظام احسن» وجود قرار داده است ؛ چرا كه اين تفاوتها منشأ كمال، موجب احساس نياز متقابل، زمينهساز بقاى حيات انسانى و تحكيم پيوندها است. ناديده انگاشتن اين تفاوتها به معناى مبارزه با واقعياتى است كه بود و نبود آنها، به خواست و نوع داورى اين و آن بستگى ندارد. بنابراين، كاملاً منطقى است كه در تنظيم روابط و مناسبات اجتماعى و تقسيم كارها و مسئوليتها، بعضى از تفاوتهاى حكيمانه، منشأ برخى اختلافات حقوقى و گوناگونى نقشها شود.
5. انسانشناسى (وحدت در نوع و تفاوت در صنف)
زن همانند مرد، از يك گوهر وجودى آفريده شده و بنده خدا است و شايستگى نيل به مقام شامخ خلافت الهى را دارد.
انسانيت «انسان» به روح اوست و «روح» مذكّر و مونث ندارد. مردانگى يا زنانگى مربوط به بدن و صنف انسان است، و نشانه ارزش و برترى افراد نمىباشد. كسانى كه در بررسى مسائل زنان و ارزيابى ضوابط اعتبارى و امورى چون احكام ارث، ديه و قصاص، آنها را ميزانى براى ارزشگذارى جان و حقيقت انسانى زن و مرد قرار مىدهند، به خطا مىروند!
دو. اصول اخلاقى
1. نيازهاى متقابل
تفاوتهاى گسترده افراد جامعه، اساسىترين و گستردهترين عامل پيوندها، روابط و مناسبات اجتماعى نياز متقابل و به دنبال آن، استخدام و تسخير متقابل، سمت و سو و نحوه اين رابطه را مشخص مىكند و اين رابطه، نه فقط به منظور ايجاد زمينههاى همزيستى مسالمتآميز؛ بلكه پاسخگويى به ندايى است كه از عمق فطرت و از نهان عواطف، غرايز و وجود آدمى به گوش مىرسد. خداى متعال اين نحوه آفرينش زن و مرد و رابطه بين آنها را، مايه «آرامش و سكونت نفس»، مىداند:
«وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» ؛
«اين از نشانههاى حكمت و تدبير الهى است كه از جنس خودتان همسرانى را براى شما آفريد تا مايه آرامش و سكونت شما باشد و ميان شما دوستى و عطوفت قرار داد».
و در آيهاى ديگر به پيوند متقابل الهى و مناسبت بسيار نزديك ميان زن و مرد اشاره شده است:
«هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ» ؛
«آنها لباس شمايند و شما لباس آنان هستيد».
خاستگاه بسيارى از تكاليف و حقوق در زمينه روابط اجتماعىو خانوادگى، تقويت اين پيوند تكوينى و طبيعى و حمايت از عوامل و زمينههايى است كه به استحكام آنها مىانجامد. هدف برتر و انگيزه اصلى، ايجاد آشتى و مسالمت ميان دو بيگانه و دشمن نيست؛ بلكه سازماندهى و جهتدهى به روابط، پيوندها و جاذبههايى است كه ميان دو قطب ـ از يك حقيقت ـ وجود دارد و برخاسته از ژرفاى جان آدمى است. پس سخن از نزاع و كشمكش و تلاش براى ايجاد روابطى صرفاً قراردادى و اعتبارى ـ همچون دو شريك تجارى ـ نيست، بلكه بحث از آميختگى روحى، عاطفى و قلبى و منافع همه جانبه و مشتركى است كه ميان زن و مرد وجود دارد.
2. هر يك از زن و مرد، نيمه يك پيكراند
زن و مرد مكمّل يكديگرند نه رقيب هم؛ و در سايه همكارى مشترك آن دو و تقسيم عادلانه و حكيمانه مسئوليتها و ايفاى نقش تكميلى نسبت به يكديگر، اين پيكر جان مىگيرد. روح كلّى جريانات فمينيستى، حمايت از زنان و مبارزه با مردسالارى نيست؛ بلكه مبارزه با مردان و تحت انقياد درآوردن آنان و ممانعت از ايفاى نقش و كاركردهاى مردانگى است! كشاندن زنان از خانه به بيرون ـ به بهانه برابرى حق اشتغال ـ و منزوى ساختن مردان و سپردن
كارهاى خانگى و يا كارهاى زنانه به آنان ـ مانند اجتماعى شدن نقش مادر ـ و تأكيد بر حذف نقشهاى كليشهاى ـ نفى اختصاصى بودن بعضى از وظايفو مشاغل، همه و همه بيانگر نزاع جنسيت يا تشديد آن و كشاندن نقش تكميلى زن و مرد، به تنازع براى بقا و يا ستيز براى به چنگ آوردن موقعيتها و نقشهاى يكديگر است: اين آسيب شديدى به روابط بين زن و مرد وارد كرده و حركتى برخلاف جريان طبيعى حيات بشرى است.
قرآن كريم آفرينش زن و مرد از يك گوهر و جنس را به منظور آرامش يافتن آنان با يكديگر دانسته و در طرح نظام آفرينش بين آنان مودّت و رحمت قرار داده است . روشن است كه مودّت، رحمت و آرامش در سايه رفاقت و همكارى ميسّر است؛ نه رقابت و ستيز.
3. محورى بودن نهاد خانواده
زن و مرد در هر موقعيت اجتماعى و فردى و در هر نقشى كه قرار مىگيرند، بايد «خانواده» را به عنوان يك «اولويت» قرار دهند؛ چرا كه خانواده به عنوان يك نهاد اصيل، مبناى شكلگيرى اجتماع است. از اين رو در بررسى مسائل زنان و ترسيم چهره زن شايسته، به تشكيل و تقويت اين بنيان و تعميق روابط ميان اعضاى آن ـ به ويژه زن و شوهر به عنوان دو ركن اصلى اين نهاد ـ بايد توجّه ويژهاى شود و هر پيشنهاد و برنامهاى كه به تضعيف و سستى اين نهاد بينجامد، حذف گردد. پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله محبوبترين و عزيزترين بنياد اسلامى
نزد خداوند را «نهاد خانواده از طريق ازدواج» دانستهاند . بدينترتيب آموزههاى فمينيستى ـ كه بهطور صريح نسبت به نهاد خانواده بىاعتنايى مىكنند ـ و نيز بحرانهاى ناشى از آنها و فروپاشى خانواده و گسترش طلاق و... از ديدگاه اسلامى غيرقابل پذيرش است.
4. توجّه به كرامت انسانى
اهميت اخلاق و تزكيه نفس، در سلامت انسانها و جوامع مختلف و نجات آنها از مفاسد اجتماعى، جنگها و... بر كسى پوشيده نيست. هدف مهم بعثت رسول خاتم صلىاللهعليهوآله، تعليم و تربيت و تتميم مكارم اخلاقى بوده است. در واقع در صحنه اجتماع، مرز ميان حيوان و انسان، اخلاق و رفتارهاى شايسته است. در مسئله زن و مرد در زندگى معاصر، با دو بينش مواجه هستيم.
بر اساس بينش اومانيستى و ليبراليستى، انسان در آزادى جسمىاش، هيچ قيد و بندى ندارد؛ هرچه مىخواهد، مىخورد؛ هرچه مىخواهد، مىنوشد؛ هرچه مايل است، مىپوشد و با غريزههايش هر طور كه مىخواهد، رفتار مىكند!! بر اساس اين بينش، ديگر جايى براى صحبت از حجاب، عفّت و... نمىماند. در اين نگره، اصل بر برهنگى و آزادى جنسى است و حجاب حالتى است كه انسان در پذيرش يا ردّ آن، آزاد است. با اين مبنا، بنياد اخلاق يا نهاد خانواده، ارزش و قداستى نخواهد داشت؛ بلكه بنيان آنها سست مىگردد؛ در حالى كه وجود ضوابط، نه تنها براى نسبشناسى و انتساب فرزندان به والدين ضرورى است؛ بلكه بدون آنها، ازدواج تنها به منظور تأمين خواستههاى جسمى و جنسى تبديل خواهد شد.
بر اساس بينش دوم، غرايز موجود در بشر، به منظور تأمين نياز و مايه تداوم زندگى تلقّى مىشود تا راه رسيدن به اهداف والاتر هموار شود. از اين رو نياز غريزى، بايد به نحو معقول و معتدل ارضا شود. با اين نگرش براى حفظ انسانيت انسان، وجود انضباط و قيد و بند ـ به عنوان عامل مصونيت ـ مطرح است، نه محدوديت.
5. پيوند حقوق و اخلاق
علاوه بر آنكه رعايت حقوق زن و مرد، بايستى با توجه به كرامت انسانى و رعايت ارزشهاى اخلاقى پىريزى گردد، در نظر گرفتن ارتباط تنگاتنگ بين حقوق و اخلاق در زندگى اجتماعى ـ به ويژه در روابط خانوادگى ـ بسيار ضرورى است. هم قانونگذاران بايد اين ارتباط را در نظر بگيرند و هم زن و شوهر بايد توجه داشته باشند كه تنها با قانون و مقرّرات نمىتوان زندگى خوشى را داشت. در پيوند حقوق و اخلاق دو نكته شايان تأمل است:
5-1. حقوق براى تنظيم روابط انسانها، مقرّراتى را در نظر مىگيرد؛ البته اين مقررات بايد ارزشهاى اخلاقى را نيز حفظ كند و طورى نباشد كه شنيعترين كارها مانند همجنسبازى و يا ارتباط نامشروع، مصداقى از حقوق بشر به شمار آيد .
امروزه در پرتو گرايشهايى فمينيستى، بىتوجّهى به اخلاق چنان رشد كرده است كه «جهانگردى سكس»، به عنوان استراتژى توسعه، به وسيله آژانسهاى بينالمللى پيشنهاد شده و براى نخستينبار با حمايت و برنامهريزى بانك جهانى پول و آژانس توسعه بينالمللى آمريكا روبهرو شده است.
5-2. جامعه همواره نيازمند تعيين مرزهاى روشن و صريح حقوقى و شناخت ارزشهاى حقوقى است و نمىتوان جامعه را تنها با تكيه بر كرامتها و ارزشهاى اخلاقى، به سامان رساند. البته در بيشتر موارد چنانچه اخلاق به كمك حقوق نيايد، قابل استيفا نيست. براى مثال با چه قدرت فيزيكى مىتوان «تمكين» را تحصيل كرد؟ پس رفتار حقوقى، مىتواند همراه انگيزه اخلاقى قرار گيرد و در نتيجه ارزش اخلاقى هم داشته باشد.
سه. نظام قانونگذارى و احكام شريعت
1. واقعگرايى نظام حقوقى اسلام
نظام حقوقى مطلوب، بايد با توجه به واقعيات زيستشناختى، روانشناختى و جامعهشناختى، اوضاع و شرايط را در نظر بگيرد. بنابراين قانونگذارى، بايد با رعايت واقعيات، بين تكوين و تشريع ارتباط برقرار ساخته، پشتوانهاى منطقى براى اجراى قوانين و مقررات پيشبينى كند.
2. نگرش سيستمى
آموزههاى اسلامى، مبتنى بر عقايد و اخلاق اسلامى با هدفگيرى كمال نهايى انسان و نيل او به حيات طيّبه در يك نظام به هم مرتبط است. از اين رو، فهم صحيح و عميق آن آموزهها، چه بسا جز در پرتو يك نگرش سيستمى و ملاحظه مجموعه آنها با هم ميسّر نخواهد شد. رعايت حريم اخلاقى بين زن و مرد، منع از اختلاط و اجتناب از حضور غيرلازم يا غيرسالم زنان در جامعه، رعايت حجاب اعتبار اذن شوهر در خروج همسر از منزل، نفقه به عنوان حقّى براى زنان و تعهّدى و تكليفى عليه مردان، مديريت مردان در خانواده، تفاوت در ديه و قصاص و ارث زنان، موظف نبودن زنان براى انجام شيردهى فرزندان
و كارهاى خانگى و امكان درخواست و دريافت اجرت و... نمونههايى از اين سيستم است.
3. تزاحم مصالح و انتخاب برتر
حضور اجتماعى زنان، اشتغال، تربيت فرزند، مديريت خانواده، شوهردارى، تحصيل، ايفاى نقش در موقعيتهاى مختلف سياسى، اقتصادى و فرهنگى و... هر يك منافع و مصالحى دارد امّا آنچه مهم است، شناخت صحيح و سپس اولويتبندى هر كدام با توجّه به شرايط خاص است.
منبع : پرسمان/ حقوق زن
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت