بازاندیشی زن در رمان زویا پیرزاد
زنان فراموششده
بازاندیشی زن در رمان زویا پیرزاد
داستان كتاب چراغها را من خاموش میكنم به زندگی روزمره چند خانواده از ارامنه كه در دهه 40 در فضای شركت نفت آبادان كار و زندگی میكنند اختصاص دارد. جریان داستان با پرداختن به رابطه اعضای این خانوادهها رقم میخورد و راوی آن زنی به نام كلاریس است. كلاریس در مسیر داستان به تدریج با زندگی روزمره خود فاصله گرفته و با تعارضات مختلفی مواجه میشود كه شخصیت معمول او را به چالش میكشند. این تعارضات درونی در نهایت به آرامشی منتهی می شود كه حاصل شكلگیری شخصیت تازهای در اوست.
كتاب چراغها را من خاموش میكنم داستان فراز و فرودهای فكری و بازاندیشی یك زن پیرامون هویت معمول و روزمره خویش است. كلاریس، یعنی شخصیت اصلی، زنی است كه به خوبی تمام وظایف سنتی زن از قبیل خانهداری، همسری و مادری را برآورده ساخته و با كجخلقیهای مادر و خواهرش كنار میآید. این فضای آرام با سكونت یك خانواده جدید در همسایگی آنها به هم میخورد. حضور این خانواده احساس سازگاری و پذیرش نسبت به شرایط موجود را در كلاریس به هم میریزد، و فضایی خلق میكند كه عادت دیرینه زن برای نفی خویش به نفع دیگران را زیر سوال میبرد. امیل مرد همسایه كه از منظری فراتر از یك زن خانهدار با كلاریس مواجه میشود، میل به بازبینی خود و احساس محبت پر از تردیدی را در دل كلاریس خلق میكند كه اگرچه سوءتفاهم بودن آن در نهایت روشن میشود اما به موجب آن باور جدیدی از خود در وی شكل میگیرد. حضور دیگر زنهای داستان كه او میتواند خود را در آینه تفاوتها و شباهتهایش با آنها دریابد، و مردانی كه او میتواند نوع متفاوتی از روابط زن و مرد را در رابطه با آنها به خاطر بیاورد، همگی او را به سمت شناخت جدیدی از خود و روابطش با اطرافیان سوق میدهد. پس از طی كردن یك دوره تردید، فراز و فرود و كشمكش درونی او دوباره به سطحی از آرامش دست مییابد كه حاصل بازتعریف خود و فهم دیگران به خصوص همسرش از این بازتعریف است.
كلاریس، شخصیت اصلی و راوی داستان نمونه كاملی از یك زن صبور، فداكار و البته كاردان ایرانی است. در جایجای داستان شاهد توصیف سلیقه خاص زنانه وی و دغدغههای او برای فراهم كردن یك فضای فیزیكی پاكیزه و مرتب و آرام در خانه است. او همچنین یك آشپز خوب، خیاط خوب، و حتی باغبان خوب است. در اوایل داستان به نظر میرسد كه وی با پرداختن به این دست امور و پرداختن به مسائل فرزندانش احساس رضایت درونی كاملی از زندگی دارد و به واسطه كاردانیش میتواند همه چیز را به راحتی اداره كند. او همچنین خونسردیها و بیتفاوتیهای معمول همسرش را به راحتی ندیده گرفته و با خوشبینی آنها را به شكل خوبی تفسیر میكند. كلاریس در رابطه با سایر افرادی كه با او سروكار دارند نیز عمدتاً میكوشد افكار و عقاید شخصیاش را كتمان كند تا بتواند تنشها و ناراحتیها را به حداقل برساند. تا جائیكه دیگران به این نقش او عادت كرده و مواجهه با صورت دیگری از او را تاب نمیآورند.
" به پدر قول دادم كه در جواب هرچه آلیس گفت بگویم حق با توست و هرچه كرد تایید كنم" (همان: ص25).
فرو رفتن او در این نقشها تا به حدی است كه فردیت و علائق فردی وی در حاشیه قرار میگیرند و او تنها به وجهی از خود میپردازد كه در رابطه با دیگران قرار میگیرد، در نتیجه او مجال زیادی برای پرداختن به امور دیگری كه برایش مطلوب است نمییابد، مثل ترجمه داستانهای انگلیسی و یا شركت در فعالیتهای انجمنهای زنان كه به آنها علاقهمند است. این وضعیت در اواخر داستان و در اثر تحولات فكری او دچار تغییراتی میشود.
شخصیت زن این كتاب در نقشهای مختلفی ظاهر میشود كه مهمترین آنها نقش همسری و مادری است. او در رابطه با خواهر، مادر، دوستان و همسایهها نقشهای دیگری را پذیرا میشود كه اهمیت كمتری دارند.
كلاریس در نقش همسر به بهترین وجه معرف یك همسر كارآمد و همراه است. او با رضایت خاطر مدیریت امور داخلی خانه را بر عهده گرفته و در امور كلی زندگی نظیر انتخاب شهر و محل زندگی و هچنین نوع اتومبیل با عقاید و تصمیمات همسرش همراهی میكند. همسر او اگرچه به ظاهر مرد مستبد و زورگویی نیست، اما در عمل مرد سرد و كم حرفی است كه همه امور خانه را به زنش واگذار كرده و زمان زیادی را برای گفتوگو و همراهی با او صرف نمیكند. اگرچه در ابتدای داستان كلاریس این روند را كاملاً طبیعی یافته و در صدد عیبجویی از وی نیست، اما به تدریج و با مواجه شدن با امیل مرد همسایه او متوجه كاستیهایی میشودكه در رابطه با همسرش پنهان ماندهاند.
امیل مرد بااحساسی است كه با دقت به حرفهای كلاریس گوش میدهد و به او مجال میدهد خیالش را جایی فراتر از امور روزمره زندگی به پرواز دربیاورد. كلاریس كه تجربه داشتن چنین مخاطبی را نداشته به طور ضمنی برخورد امیل را به نوعیعلاقهمندی تعبیر میكند، اگرچه هیچگاه اخلاقیات و موانع درونیاش اجازه نمیدهند كه آگاهانه و واضح به این موضوع بیاندیشد. پس از مدتی كه میفهمد امیل مرد متعادلی نیست و قصد ازدواج با زنی نظیر خود را دارد، از تصور اشتباه خود برمیآشفد. اما در همین زمان متوجه میشود كه امیل تنها بهانهای بوده كه او متوجه نیازها و ابعادی از خود شود كه قبلاً به آنها بیتوجه بوده، و به خودش و تواناییهایش كه چیزی فراتر از یك زن خانهدار معمولی است آگاه شود. در این مدت همسرش آرتوش كه تا حدی متوجه خستگی و آشفتگی ذهنی او شده سعی میكند توجه و دقت بیشتری را معطوف او كند.
هویت او در نقش مادر نیز در طول داستان دستخوش تغییراتی میشود. وی كه تمام وظایفی كه از خودش به عنوان مادر انتظار دارد در نقش مراقبت و خدمترسانی به پسر نوجوان و دو دختر كوچكش میبیند، در طول داستان با مسائلی مواجه میشود كه این نقش قادر به كنترل و حل آن نیست. زمانی كه او خیلی دیرتر از دیگران متوجه میشود كه پسرش به امیلی دختر امیل علاقهمند شده است، كاملاً غافلگیر میشود، زیرا این موضوع برای وی كه خود را به عنوان یك مادر حمایتكننده و مراقب تعریفكرده امری تازه و پیچیده است. اگرچه تا آخر داستان روشن نیست كه كلاریس چه بازتعریفی از نقش مادری خود ارائه میكند، اما ضرورت فهم جدیدی از هویت مادری از سوی وی آشكار است.
زنی موفق كه بهترین شكل نقش خود را به عنوان یك زن خانهدار ایفا میكند، و دغدغه نوپدید او در مواجهه با نیازهای فردی و اجتماعیاش كه تاكنون به آنها بیتوجه بوده است، بنیان داستان كتاب چراغها را من خاموش میكنم را شكل میدهد. كلاریس بدون شك زنی است كه میتوان او را در نقش همسر، مادر، عضوی از خانواده و یك دوست ستود. تعارضهای هویتی او زمانی آغاز میگردد كه متوجه میشود در راه برآورده كردن این انتظارات و تعاریف "خود" را كاملاً فراموش كرده است، و دیگران نیز عادت كردهاند او را در نقش یك همراه تمام عیار ببینند و هیچگونه مخالفت یا بیتوجهی از سوی او را انتظار نداشته باشند. مواجهه او با امیل باعث میشود كه او نیازهای سركوب شده خودش را به یاد بیاورد، نیاز به شنیده شدن و سخن گفتن، نیاز به اهمیت داشتن و دیده شدن و نیاز به محبت. كنده شدن از نقش عادت شده وی چندان آسان نیست. در طول داستان بارها و بارها شاهد گفتوگوی دو وَر ذهن او هستیم كه در جدال با نیازهای نوپدید وی را محكوم كرده و یا به او حق میدهند.
"عصبانی بودم... چرا كسی به فكر من نبود؟ چرا كسی از من نمیپرسید تو چی میخواهی؟ وَر مهربان ذهنم پرسید: تو چی میخواهی؟ جواب دادم: میخواهم چند ساعت در روز تنها باشم، میخواهم با كسی از چیزی كه دوست دارم حرف بزنم. وَر ایرادگیر مچ گرفت: تنها باشی یا با كسی حرف بزنی؟" (پیرزاد، 1380: ص177)
حاصل این جدال درونی احساس تنهایی و كلافگی است كه از نگاه دیگران نیز دور نمانده است. او به تدریج درمییابد كه باید برای میل خود به داشتن وقت تنهایی و یا پرداختن به امور فردی مثل ترجمه داستان، و یا امور اجتماعی مطلوبش ارزش بیشتری قائل شود. همراهیهای كوچك همسر وی در آخر داستان نیز از تلاش او برای درك و همدلی با نیازهای كلاریس حكایت دارند.
زن داستان «چراغها را من خاموش میكنم» بسان زنان دیگر آثار نویسنده و قهرمانان آثاری با مضامین مشابه، زنی است كه نقشهای سنتی و پذیرفته شده زن ایرانی را بر عهده گرفته و عمده توجه خود را به برآوردن انتظارات چنین نقشی معطوف میدارد. این دست زنان همگام با تصویر پذیرفته شده زن در جامعه سنتی عمدتاً هویت خود را در ارتباط با وظایفی كه در خانواده دارند تعریف كرده و منزلت خود را متناسب با منزلت خانواده و به خصوص پدر و همسر میسنجند (برنارد، 1384: 154).
در نزد این زنان دستیابی به هویتی متمایز از این هویت جمعی امری است كه به تدریج و از دل كتمانها و دودلیهای پنهانی زاده میشود. شخصیت این زنان نیز تحت تاثیر نقشهایی كه بر عهده دارند، صفات متناسب با همسر، مادر و زن ایده ال سنتی را یادآور میشود. صفاتی چون مهربانی، همراهی، صبوری و كاردانی ویژگیهایی هستند كه اگرچه در میان این زنان به یك اندازه تقسیم نشدهاند، اما در هر حال تصویر مشابهی از زن همراه و فداكار ایرانی را بازمینمایانند. مواجه شدن با دغدغههایی كه این تصویر معمول را به چالش میكشد، حاصل زیستن در عصری است كه برای زنان و برای كلیه انسانها ایدههای متفاوت و چندگانهای برای پیریزی هویت و شخصیت خود ارائه شده است، ایدههایی كه میتواند تصویر معمول آنها را مورد پرسش قرار داده و آنان را به بازاندیشی پیرامون خویشتن فراخواند (گیدنز، 1378: 265). حاصل این بازاندیشی در نزد زن رمان چراغها را من خاموش میكنم و دیگر شخصیتهای رمانهای مشابه، همانند نیست، همانگونه كه تجربه زنان در دنیای واقعی چنین است. بیشتر زنان بازاندیش به سان كلاریس ترجیح میدهند زندگی واكاوی شده خود را با پایبندی به چارچوبهای پیشین با كمی تغییر و تعدیل دنبال كنند و در واقع اركان زندگی خود را از نو به گونهای ساماندهی كنند كه عناصر متعددی از شیوه زیست زندگی سنتی و نو را در خود داشته باشد. آنچه آنان از زندگی خویش تدوین میكنند روایتی شخصی است كه در عین چندگانگی ذاتی وحدتی آرامشبخش كه ملهم از روح زنانه است بدان جان میبخشد.
منبع: مهرخانه/ منصوره تبریزی