تلقی قدما از وطن

آنچه در این بحث کوتاه مورد نظر است، بررسی برداشت‌های گوناگون و تصورهای‌ متفاوتی است که وطن در ذهن و اندیشه شاعران اقوام ایرانی داشته و در طول تاریخ بیش‌ و کم تغییراتی در آن راه یافته است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تلقي قدما از وطن


 آنچه در اين بحث کوتاه مورد نظر است، بررسي برداشت‌هاي گوناگون و تصورهاي‌ متفاوتي است که وطن در ذهن و انديشه شاعران اقوام ايراني داشته و در طول تاريخ بيش‌ و کم تغييراتي در آن راه يافته است.


ادبيات فارسي، به گونه آيينه‌اي که بازتاب همه عواطف مردم ايراني را در طول تاريخ‌ در خود نشان داده است، از مفهوم وطن و حسّ قوميت جلوه‌هاي گوناگوني را در خود ثبت کرده و مي‌توان اين تجليات را در صور گوناگون آن دسته‌بندي کرد و از هر کدام‌ نمونه‌اي عرضه داشت.

نخستين جلوه قوميت و ياد وطن در شعر پارسي، تصويري است که از ايران و وطن‌ ايراني در شاهنامه به چشم مي‌خورد. و اينک برگ‌هايي از آن باغ پردرخت:

ز بهر بر و بوم و پيوند خويش
 ‌زن و کودک خرد و فرزند خويش‌
 همه سر به سر تن به کشتن دهيم
از آن به که کشور به دشمن دهيم‌‌

 

  يا:

دريغ است ايران که ويران شود
کنام پلنگـان و شيران شود
همه جاي جنگـي‌سواران بدي
‌نشستنگــه نامداران بدي‌‌

 

 و اسدي در گرشاسپنامه‌، در بيغاره چينيان گويد:

مزن زشت بيغاره ز ايران‌زمين
‌که يک شهر از آن به ز ماچين و چين‌
از ايران جز آزاده هرگز نخاست‌
خريد از شما بنده هر کس که خواست‌
ز ما پيشتان نيست بنده کسي
‌و هست از شما بنده ما را بسي‌

 

  اينگونه تصور از وطن که آشکارترين جلوه وطن‌پرستي در دوران قديم است در بسياري از برش‌هاي تاريخ ايران ديده مي‌شود و هيچ‌گاه اين‌گونه تصوري از وطن، ذهن‌ اقوام ايراني را رها نکرده است؛

از فردوسي که بگذريم، اين‌گونه برداشت از مسئله وطن در شعر جمع ديگري از شاعران ايراني ديده مي‌شود. چنانکه در شعر فرخي سيستاني آمده است:

هيچ کس را در جهان آن زهره نيست
‌کو سخن راند ز ايران بر زبان‌
مرغزار ما به شير آراسته‌ست
‌بد توان کوشيد با شير ژيان

 

 تا اين اواخر در عصر صفويه نيز که شاعران از ايران دور مي‌افتادند احساس نياز به‌ وطن -به معني وسيع آن را که ايران در برابر هند است مثلاً- در شعرشان بسيار مي‌توان‌ ديد.

در برابر انديشه قوميت و وطن‌پرستي بارزي که شعوبيه و به‌ويژه متفکران ايراني قرن‌ سوم و چهارم داشته‌اند تصوير ديگري از مفهوم وطن به وجود آمد که نتيجه برخورد با فرهنگ و تعاليم اسلامي ‌بود. اسلام که بر اساس برادري جهاني، همه اقوام و شعوب را يکسان و در يک سطح شناخت، انديشه‌هايي را که بر محور وطن در مفهوم قومي آن‌ بودند تا حدّ زيادي تعديل کرد و مفهوم تازه‌اي به‌عنوان وطن اسلامي به وجود آورد که‌ در طول زمان گسترش يافت و با تحولات سياسي و اجتماعي در پاره‌هاي مختلف‌ امپراتوري اسلامي ‌جلوه‌هاي گوناگون يافت.

از وطن اسلامي‌که در معرض تهاجم کفار قرار دارد، در شعر شاعران سخن بسيار مي‌رود و گاه ترکيبي از مفهوم وطن اسلامي و وطن قومي در شعر شاعران اين عهد مشاهده مي‌شود؛

اين برداشت از مفهوم وطن در شعر فارسي نيز خود جلوه‌هايي داشته که در شعر شاعران قرن پنجم به بعد، به‌خصوص در گيرودار حمله تاتار و اقوام مهاجم ترک، تصاوير متعددي از آن مي‌توان مشاهده کرد. از وطن اسلامي‌که در معرض تهاجم کفار قرار دارد، در شعر شاعران سخن بسيار مي‌رود و گاه ترکيبي از مفهوم وطن اسلامي و وطن قومي در شعر شاعران اين عهد مشاهده مي‌شود؛ چنانکه در قصيده بسيار معروف انوري در حمله غزها به خراسان مي‌توان ديد. در اين قصيده که خطاب به يکي از فرمانروايان‌ منطقه ترکستان، در دادخواهي از بيداد غزان، سروده شده گاه خراسان مطرح است و گاه‌ «مسلماني» به معني وطن اسلامي و زماني ايران:

چون شد از عدلش سرتاسر توران آباد
کي روا دارد ايران را ويران يکسر
بهره‌اي بايد از عدل تو ايران را نيز
 گرچه ويران شده بيرون ز جهانش مشمر
کشور ايران چون کشور توران چو تراست
از چه محروم است از رأفت تو اين کشور؟‌

 

و اين خصوصيت را در رثاي سعدي در باب خليفه بغداد مي‌توان ديد و مي‌بينيم که‌ در اين شعر نيز، از «ملک مسلماني» سخن مي‌رود.

ضعف جنبه‌هاي قومي ‌از عصر غزنويان آغاز مي‌شود‌ و در دوران سلاجقه به‌طور محسوس در تمام آثار ادبي جلوه‌ مي‌کند. ترکان سلجوقي براي اينکه بتوانند پايه‌هاي حکومت خود را استوار کنند، انديشه اسلامي ‌مخالف قوميت را تقويت کردند و اگر در شعر عصر سلجوقي به دنبال‌ جلوه‌هاي وطن و قوميت ايراني باشيم به‌طور محسوس مي‌بينيم که اينان تا چه حد ارزش‌هاي قومي ‌و ميهني را زبون کرده‌اند. بي‌گمان نفوذ سياسي نژاد ترک عامل اصلي بود و از سوي ديگر گسترش‌يافتن دين نوعي‌ بي‌اعتقادي و بي‌حرمتي نسبت به اسطوره‌هاي ايراني به همراه داشت؛ چرا که اينها يادگارهاي گبرکان بود و عنوان اساطير الاولين داشت. اوج بي‌احترامي ‌و خوار شمردن‌ عناصر اساطير ايراني و نشانه‌هاي رمزي آن در اواخر اين دوره در شعر امير معزي به‌ روشني محسوس است. او چندين جاي به صراحت تمام، فردوسي را -که در حقيقت‌ نماينده اساطير و قوميت ايراني است- به طعن و طنز و زشتي ياد مي‌کند و از اين گفتار او مي‌توان ميزان بي‌ارج شدن عناصر قومي ‌و اسطوره‌هاي ايراني را در عصر او به خوبي‌ دريافت:

من عجب دارم ز فردوسي که تا چندان دروغ
‌از کجا آورد و بيهوده چرا گفت آن سمر
در قيامت روستم گويد که من خصم توام
 ‌تا چرا بر من دروغ محض بستي سربسر
گرچه او از روستم گفته‌ست بسياري دروغ 
‌گفته ما راست است از پادشاه نامور…‌

  در دوره مغول و تيموريان خصايص قومي ‌و وطني هرچه بيشتر کمرنگ مي‌شود و در ادبيات کمتر انعکاسي از مفهوم اقليمي و نژادي وطن در معناي گسترده آن مي‌توان يافت.

در اين دوره ارزش‌هاي قومي، کمرنگ و کمرنگ‌تر مي‌شود و وطن در آن معني‌ اقليمي و نژادي مطرح نيست و حتي شاعراني از نوع سيف‌الدين فرغاني اين «آب و خاک» را که «نجس کرده‌ي» فرمانروايان ساساني است ناپاک و نانمازي‌‌ مي‌دانند و مي‌گويند:

نزد آن کز حدث نفس طهارت کرده‌ست
‌خاک آن ملک کلوخي ز پي استنجي‌ست‌
نزد عاشق گل اين خاک نمازي نبود
  که نجس‌کرده پرويز و قباد و کسري‌ست‌‌

  (سيف‌الدين فرغاني‌)

اما به اعتبار زاويه ديد ما که تأثيرات اين فکر را در ادبيات و شعر مورد نظر داريم، اقبال بهترين توجيه‌کننده و شارح انديشه‌ي ترکِ نسب و چشم‌پوشي از رنگ و پوست و خون و نژاد است و از حق نبايد گذشت که او با تمام هستي و عواطفش از اين وطن بزرگ سخن‌ مي‌گويد و در اغلب اين موارد حال و هواي سخنش از تأثير و زيبايي و لطف يک شعر خوب برخوردار است. وقتي مي‌گويد: «چون نگه نور دو چشميم و يکيم» يا:

از  حجاز  و  روم  و  ايرانيم  ما
شبنم  يک  صبح  خندانيم  ما
چون گل صدبرگ ما را بو يکي است
 ‌اوست جان اين نظام و او يکي است‌‌

 

  ادامه دارد...

بخش ادبيات تبيان


منبع: مجله فرهنگي ادبي بخارا- دکتر محمدرضا شفيعي کدکني

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت