با مهارت زندگي کنيم...
با مهارت زندگي کنيم...
سازمان جهاني بهداشت مهارتهاي زندگي را اين گونه تعريف کرده است: توانايي انجام رفتار سازگارانه و مثبت به گونهاي که فرد بتواند با چالشها و ضروريات زندگي روزمره کنار بيايد.
لطفا به سوالهاي ذکر شده به دقت فکر کنيد :
1- شما چقدر خودتان را ميشناسيد؟ اگر شخصي از شما سوال بپرسد که چه جور شخصيتي داريد در پاسخ به اين من کيستم چه جوابي ميدهيد؟ چگونه خودتان را توصيف ميکنيد و يا اينکه چطور خودتان را ميبينيد؟
2- تا چه اندازهاي نسبت به بعدهاي مختلف شخصيتتان مانند 1- بعد بدني و جسمي 2- بعد هيجاني و عاطفي 3- بعد شناختي و هوشي 4- بعد معنوي آگاهيد؟
3- به چه ميزان از استعدادها و تواناييها و محدوديتهاي خود مطلعيد؟ آيا نقاط قوت و ضعف شخصيتتان را ميدانيد؟ اگر پاسخ شما مثبت است آيا تا به حال سعي کردهايد عادات مثبت خود را ارتقا دهيد و عادات منفي خود را اصلاح کنيد؟
4- آيا نسبت به هيجانات و احساسات خودتان شناخت کافي داريد؟ براي مثال: آيا شما فردي عصبي هستيد؟ اگر هستيد چه چيزهايي، چه افرادي و يا چه موقعيتهايي منجر به بروز عصبانيت در شما ميشوند؟ زماني که دچار احساس خشم ميشويد چطور نسبت به اين احساستان واکنش نشان ميدهيد؟ و يا اينکه چطور خشم خودتان را ابراز ميکنيد؟ آيا فردي هستيد که به طور مکرر احساسات خودش را سرکوب ميکند و يا بر عکس از آن دسته افرادي هستيد که به رفتارهاي پرخاشگرانه (همچون کتک زدن، توهين کردن و ...) متوسل ميشوند؛ و يا اينکه به خوبي ياد گرفتهايد در چنين شرايطي بعد از آرام سازي خودتان خشمتان را به شيوهاي سازنده ابراز کنيد؟
5- آيا احساسات و عواطف ديگران (همسر، فرزند، دوست و ...) را به راحتي درک ميکنيد و آيا اين مهارت را آموختهايد که گاهي خودتان را به جاي ديگران قرار دهيد و مسايل آنها را از دريچه چشم خودشان ببينيد؟
6- آيا ميتوانيد به راحتي تعريفهاي ديگران را در مورد خودتان بپذيريد؟
7- آيا ميتوانيد نارضايتيهاي خودتان را به راحتي بيان کنيد؟
8- آيا قادر هستيد به خواستههاي غير منطقي ديگران نه بگوييد؟
9- آيا فرد مضطربي هستيد؟ اگر اضطراب شما مانع عملکرد مثبتتان شود، براي کاهش آن از چه راهکارهايي استفاده ميکنيد؟
بدون شک همه ما اغلب نمونههايي از اين سوالات را از خودمان پرسيدهايم و يا اينکه از طرف ديگران مورد سوال قرار گرفتهايم.
اما هدف از طرح اين سوالات چيست؟
همه ما به اين امرآگاهيم که يکي از سرمايههاي مهم در هر جامعهاي نيروي انساني (يعني نيروي ذهن و نوع عملکرد) افراد جامعه است. به طوري که ميتوان گفت سعادت يک جامعه در گرو داشتن نيروي انساني کارآمد و سالم است. چرا که نوع عملکرد افراد يک جامعه با سلامت آن جامعه ارتباط مستقيمي دارد. بنابر، اين مهم هر جامعهاي تلاش ميکند افرادي را پرورش دهد که مجهز به يک سري مهارتها و تواناييهاي بالا باشند و به خوبي بتوانند به هنگام برخورد با مسايل و موانع و شرايط دشوار به طرزي منطقي و عاقلانه پاسخگو باشند.
اما امروزه با توجه به اينکه نوع نيازها، خواستهها و تمايلات انسانها و همچنين ساختار و بافت زندگيها نسبت به دورههاي گذشته تفيير پيدا کرده است و ما شاهد گستردگي اطلاعات در جهان امروز هستيم. همه و همه موجب آن شده است که ما بارها با موقعيتهايي مواجه شويم که استرسها و فشارهاي رواني زيادي را تجربه کنيم. از طرفي ديگر همه ما در طول زندگي پر پيچ وخم خود با موانع بسياري برخورد کردهايم که براي حل منطقي آنها نيازمند آن هستيم که مهارتهاي خاصي را آموزش ببينيم. تا بتوانيم مسايل پيش آمده را يک به يک و به درستي حل کنيم و پشت سر بگذاريم.
تعريف مهارتهاي زندگي.
سازمان جهاني بهداشت مهارتهاي زندگي را اين گونه تعريف کرده است: توانايي انجام رفتار سازگارانه و مثبت به گونهاي که فرد بتواند با چالشها و ضروريات زندگي روزمره کنار بيايد (1994، who)
به طور کلي مهارتهاي زندگي تواناييهايي هستند که به ما کمک ميکنند با تکيه بر آنها بر استرسها، فشارهاي رواني، هيجانهاي منفي (خشم، حسد، نفرت و ...) فايق آييم.
ضرورت آموزش مهارتهاي زندگي.
مسلماً همه ما با موقعيتهايي مواجه شدهايم که منجر به بروز عصبانيت در ما شدهاند. اما به دليل آگاه نبودن به روشهاي کنترل خشم و مديريت صحيص آن؛ ضررهاي جسمي و رواني فراواني را متحمل شدهايم؛ و يا اينکه به دليل ناتواني در گفتن نه به خواستههاي ديگران در روابط اجتماعي خودمان احساس راحتي نداريم؛ و اگر چه عليرغم تمايلات دروني خودمان درخواستهاي ديگران را ميپذيريم، اما از درون احساس نارضايتي ميکنيم.
ممکن است در برقراري يک ارتباط موثر دچار مشکل شويم و اکثر ارتباطات ما به دعوا، گريز و يا سازش از روي اجبار ختم شود؛ و يا اينکه استرسهاي بيش از حد و غير منطقي ما لطمات فراواني به موقعيتهاي خانوادگي و شغلي ما بزند. وعملکردمان بسيار کمتر از تواناييهاي بالقوهمان ظاهر شود. همه مطالب گفته شده و اثرات و تبعاتي که ميتوانند در زندگي شخصي و اجتماعي ما بر جاي گذارند ميتوانند دلايلي خوبي باشند بر اينکه خود را مجهز به مهارتهايي کنيم که بتوانيم مسائل پيش آمده را به درستي حل کنيم و احتمال خطرات فردي و اجتماعي را کاهش دهيم. زماني که فردي اقدام به يادگيري اين مهارتها ميکند و سعي بر اين دارد که با تمرين وتکرار هر چه بيشتر، آن را در وجود خود نهادينه کند و جزئي از منش شخصيت خود سازد نه تنها با اين اتفاق مبارک موجب ارتقاي سطح زندگي شخصي خود شده، بلکه ميتواند در پيشرفت و ارتقاي جامعه خود نيز سهمي بسزا داشته باشد. اما در اين بين لازم است که بدانيم داشتن يک مهارت با علم به آن متفاوت است. براي مثال فردي با خواندن کتابي در زمينه شنا و اصول آن، علم به شنا پيدا ميکند اما شنا کردن نميآموزد. بنابراين تنها علم به اين مهارتها کافي نيست بلکه ما بايد با تمرين و تکرار، شاهد نتايج رضايت بخش آنها در زندگي خود باشيم. تا بتوانيم زندگي مثبت و کارآمدي را در کنار ديگران تجربه کنيم. اما علاوه بر عوامل گفته شده، دلايل ديگري که ضرورت هر چه بيشتر اين مهارتها را بر ما عيان ميکند تحقيقات فراواني است که توسط محققين در اين راستا انجام گرفته است.
تحقيقات فراوان نشان دادهاند که بسياري از مشکلات بهداشتي و اختلالهاي رواني ريشههاي رواني - اجتماعي دارند( از جمله پژوهش در مورد سوء مصرف مواد نشان داد که 3 عامل با سوء مصرف مواد در ارتباتطند1- عزت نفس پايين 2- ناتواني در بيان احساسات 3- فقدان مهارتهاي ارتباطي. با اين وجود، با توجه به همه شواهد علمي همه ما ميتوانيم با مجهز ساختن خود به اين مهارتها پيشگيري در سطح اوليه را شروع کنيم و از بسياري از آسيبهاي اجتماعي همچون اعتياد، رفتارهاي بزهکارانه و اختلالهاي رواني جلوگيري کنيم.
آسيه ملک دار
بخش مهارت هاي زندگي تبيان