خدا نکند کسی روزی کارش به ادارات بیفتد!! برای به نتیجه رساندن کار خود چند ساعت باید علاف و خسته از بالا و پایین رفتن های بی مورد از پله های اداره باشد . آیا حق با ارباب الرجوع است؟؟؟ گله و شکایت از این کارمند زحمت کش را بایدپیش چه کسی برد؟ آیا پیش رئیسی ک
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مهناز وکیلی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

به ما و جامعه ما می‌گویند مسلمان!!!

زندگی

از صبح علی الطلوع تا شب هنگام آرمیدن، به دنبال کار روزانه جهت امرار معاش، تحصیل، تفریح و استراحت هستیم. از این امر بر می آید که برای رسیدن به این خواستگاه  باید تن به یک زندگی اجتماعی با تعاملات خاص خود بدهیم. و در این پروسه خواه ناخواه مواجه با افرادی هستیم که یا خود، آن ها را انتخاب کرده ایم ؛ -مانند گروه خانواده – یا افرادی که به ناچار و بدون دخالت ما، باید ساعاتی را با آن ها گذراند که هر یک دارای آداب و رفتار خاص اجتماعی فرهنگی خود هستند.

از آنجایی که در یک جامعه مذهبی و مسلمان زندگی می کنیم پس کم تر با ادیان دیگر در تماس هستیم اما همین جمعیت حاضر مسلمان همان هفتاد و دو ملتی هستند که بزرگان بدان اشاره کرده اند که البته وجه اشتراک همه آن ها با هم اعتقاد به خدای یگانه و وجه افتراق آنان؛ انجام فرائض دینی و پایبندی به آن است. به همین جهت (که جای شکر دارد) با جمعیت کفار و مشرکین در تماس نبوده و دورادور از افکار و عقاید آن ها با خبریم. و زیاد چنین مشکلاتی دست و پاگیرمان نمی شود. و افراد عامی جامعه خیلی سرو کاری با آن نداشته (البته هوشیاری و تعیین مواضع امری ست ضروری) و این حکومت است که با تعاملات سیاسی خود درصدد حل این مشکلات و ایجاد روابط سالم هستند.- پس تا حدی از دردسرهای مشرکین در امان هستیم - (نباید فراموش شود که افکار صهیونیسمی و امپریالیسمی موجب حک کردن امور دینی و کم رنگ کردن آن در اذهان عمومی است، اما قابل تشخیص و مبرهن می باشد) اما مشکلات دامن گیر که روزمره ما با آن مواجه ایم چیست و ریشه در کجا دارد؟ شاید بخشی از آن را بتوان اختصاص به مسلمان نمایانی داد که داعیه دین داشته و خود را متشرع جلوه می دهند ولی رفتارشان موجب آزار همگان بوده که آثاری بس مخرب آن متأسفانه خواسته یا ناخواسته تیشه به ریشه دین می زند. عمل تخریب گرانه آن ها افکار و اعتقادات جامعه را نشانه گرفته که بسیار بیش تر از تبلیغات اجانب به بی دینی (لائیک) و یا تشکیک در مذهب مۆثرتر است.

اگر در زندگی روزمره خود کمی دقیق شویم، خیلی خوب متوجه این موارد خواهیم شد. به طور مثال: فروشنده ای که کالای مورد خریداری مارا در تراوز قرار می دهد؛ اگر به حق خود قانع نبود ه و از طرفی  به حق و حقوق مشتری واقف نباشد، با کم فروشی موجبات نارضایتی مشتری می شود- در حالی که ظاهر او شبیه افراد متشرعی است که ادعای دینداری کرده و حساب و کتاب خود را پاک می داند و اگر پا بدهد دیگران را نیز موعظه کرده و دم مروت و انصاف و خدا و پیغمبر می زند- اما افسوس که از احکام بیع و شراء و مکاسب غافل است واز آیه تهدید کننده «ویلُ للمطففین» <وای بر کم فروشان>  هراسی به دل نداشته است و  به آثار سوء آن توجهی ندارد.

خدا نکند کسی روزی کارش به ادارات بیفتد!! برای به نتیجه رساندن کار خود چند ساعت باید علاف و خسته از بالا و پایین رفتن های بی مورد از پله های اداره باشد. آیا حق با ارباب الرجوع است؟؟؟ گله و شکایت از این کارمند زحمت کش را بایدپیش چه کسی برد؟ آیا پیش رئیسی که از زور فشار کاری و تعدد شغل و مدیریت فرصتی برای ساعتی استقرار در محل کار خود ندارد؟

(اگر او تازه مسلمان یا جاهل به قضیه بود، هیچ جایی برای  نقد و انتقاد باقی نمی ماند ولی از آنجا که او دانسته تن به خفت دزدی از اموال هم نوع خود میدهد، جای غبطه و ناراحتی است )

شاید این چشم پوشی و یا اهمال در حق دیگران را، نظارت ضعیف صنف خود و یا گرانی و همسان نبودن درآمد با هزینه های خود می داند. و چه توجیه جالبی! و گاهی نیز به دلیل درست جلوه دادن عمل و کار خود به راحتی قسم خدا و پیغمبر را می خورد....

یا مثال دیگری بزنیم:

اگر فرزند محصل مان شاکی از کم کاری و بی مبالاتی معلم و کادر مدرسه اش می باشد باید چه گفت؟ در این صورت حرف حساب خود را به کجا می توان انتقال داد؟! همان معلمی که در حقش بسیار گفته اند که حرفه اش بس خطیر و کارش شغل انبیاءست. هم او که از متون کهن فارسی درس درست زیستن و مروت و .. را آموخته و از درس ریاضی نظم و اصول را و از منطق و فلسفه  بایدها و نبایدها را و از .... اما هنگام عمل بدان ها دچار تزلزل و عدم مسئولیت و ضعف در اجرا است. از توصیه های اولیا مدرسه به هنگام جلسه های وقت گیرشان که از تعلیم ،تربیت و پرورش روح و جسم دانش آموزان صحبت به عمل می آورند چه باید گفت؟ آنان که خود غافل از رفتار ناشایست شان  با اولیائ هستند. (خوب مسلم است که فرزند خانواده ای که از تمکن مالی بالاتری برخوردار است و در مناسبت ها و ایام خاص از خجالت مدرسه به نیکی بر می آید باید با دیگران تفاوت داشته باشد و بالطبع با چنین دانش آموزی رفتاری ما سوای دیگران باید داشت)

ارباب رجوع

آیا این تضادها و این فاصله های طولانی بین حرف تا عمل ،انسان را دچار پارادوکس  و سردر گمی نمی کند؟!

خدا نکند کسی روزی کارش به ادارات بیفتد!! برای به نتیجه رساندن کار خود چند ساعت باید علاف و خسته از بالا و پایین رفتن های بی مورد از پله های اداره باشد. آیا حق با ارباب الرجوع است؟؟؟ گله و شکایت از این کارمند زحمت کش را باید پیش چه کسی برد؟ آیا پیش رئیسی که از زور فشار کاری و تعدد شغل و مدیریت فرصتی برای ساعتی استقرار در محل کار خود ندارد؟

و یا بهتر بتوان گفت شاید هیچ گونه تخصصی در این رابطه ندارد!!! و شاید حتی در طی مدیریت خود چند لحظه هم مجال هم کلامی با کارمند خود نداشته؟ (آخه متوجه هستید که قحط الرجال است!!!) خوب شاید هم حق با آنان است. چرا که صحبت کردن و ایراد سخنرانی های عامه فریب، آن هم مکرر- از مسئولانی که خود ساخته نشده اند و عامل بدان نیستند- چه فایده ای دارد؟! سخنانی که تشویق مخاطب را می طلبد اما از عمل به آن خبری نیست! آیا نتیجه ای جزکریه نشان دادن چهره خودشان و کم شدن محبوبیت آنان دارد. آیا بازخورد اعمال اینان، جز تیشه زدن به ریشه اعتقادات و دستورات دینی نیست؟ و آیا شنونده را دچار سردرگمی نمی کند؟ نتیجه آن جز آزردن عامه مردم و احساس خستگی و پوچی از زندگی نمی باشد؟ و در آخر چیزی که عاید ما می شود این است که؛ این بودجامعه اسلامی!!! این گونه افراد، داعیه عدالت اجتماعی و تعهدات اخلاقی دارند!!!

اما مشکلات دامن گیر که روزمره ما با آن مواجه ایم چیست و ریشه در کجا دارد؟ شاید بخشی از آن را بتوان اختصاص به مسلمان نمایانی داد که داعیه دین داشته و خود را متشرع جلوه می دهند ولی رفتارشان موجب آزار همگان بوده که آثاری بس مخرب آن متأسفانه خواسته یا ناخواسته تیشه به ریشه دین می زند. عمل تخریب گرانه آن ها افکار و اعتقادات جامعه را نشانه گرفته که بسیار بیش تر از تبلیغات اجانب به بی دینی (لائیک) و یا تشکیک در مذهب مۆثرتر است

نتیجه: هرچه دیده می شود پا سوزی دین و ضربه به اعتقادات است. همان چنان که شاهدیم امروزه در قالب اعتراض به دینداران، انگ تحجر و عقب افتادگی می زنند و انجام وظایف دینی و دین مداری را به استهزا کشانده اند .چه نیکو ولی خدا امام علی علیه السلام بیان فرموده اند که؛[1]

و لقد قال لی رسول الله (صلی الله علیه و اله و سلم) إنی لا أخاف علی امتی مۆمناً و لا مشرکاً، أما المۆمن فَیَمنَعُهُ الله بإیمانه و أما المشرک فَیَقمَعُه الله بِشرکه....

«پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به من  فرمودند: من از مۆمن و مشرک در امتم نگران نیستم زیرا که مۆمن را خداوند به خاطر ایمانش حفظ می کند و مشرک را به خاطر شرکش نابود می فرماید. ولکن نگرانی من درباره شما ؛ از منافقان داناست که زبانی گویا دارند و چیزی را میگویند که شما شایسته می دانید و عمل می کنند آنچه را که شما زشت می شمارید

خدا کند که ما جزء این دسته نباشیم. 

 

پی نوشت:

[1] نامه 27 نهج البلاغه

مهناز وکیلی         

بخش نهج البلاغه تبیان


مطالب مرتبط:

گفتگو با یک دختر آمریکایی تازه مسلمان

امر به معروف و نهی از منكر

3اصل اخلاقی در ادارات

 

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.