سهل‌انگاري در ساخت !

تجربه نشان داده كه در سال‌هاي دور و نزديك هرگاه ژانري به‌گونه غالب در ميان توليدات بدنه سينماي ايران شده است، دوران افول خود را آغاز كرده است ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سهل‌انگاري در ساخت !

واقعيت گريزي در مضمون، سهل‌انگاري در ساخت

تجربه نشان داده كه در سال‌هاي دور و نزديك هرگاه ژانري به‌گونه غالب در ميان توليدات بدنه سينماي ايران شده است، دوران افول خود را آغاز كرده است.

اين افول، ثمره طبيعي مناسبات حاكم بر سينماي تجاري چند دهه گذشته به‌حساب مي‌آيد و همواره براي نزديك‌شدن به سليقه مخاطب عام يا آنچه به غلط سينماي ايران آثاري تماشاگر‌پسند به‌حساب مي‌آورد، به مرزهاي پيش‌پاافتادگي و ابتذال نزديك شده است؛ در غير اين صورت بوده‌اند فيلم‌هايي كه در عين استقبال عمومي آثاري قابل دفاع و آبرومندانه به‌حساب مي‌آمده‌اند.

به گزارش همشهري ، سينماي كمدي در اين‌سال‌ها و محصولات پرشمار آن نيز مصداق بارزي است از چنين اوضاع و احوالي، آنچنان كه بهره‌مندي از يكسري حداقل‌ها نيز مي‌تواند غنيمت شمرده شده و مخاطب جدي را راضي نگه‌‌دارد. اما متأسفانه همين حداقل‌ها را نيز اكثريت قريب‌به‌اتفاق كمدي‌هاي فعلي برآورده نمي‌سازند. پسر‌تهروني نيز ازجمله چنين آثاري است و جالب اينكه سازنده فيلم پيش از اين با فيلم «نقاب» نشان داده بود كه از عهده ساخت آثاري پرمخاطب اما درعين حال قابل‌دفاع و آبرومندانه برمي‌آيد.

اوضاع و احوال حاكم بر سينماي بدنه و كم و كيف اكثريت قريب‌به‌اتفاق توليدات آن، نشان از اين واقعيت دارد كه متأسفانه بسياري از فيلم‌ها با متر  و معيارهاي حداقلي نيز نمي‌توانند، امتياز چنداني به‌دست آورند. نمونه‌اش فيلم پسر تهروني كه همان رويت‌ پلاكاردهاي فيلم ‌ يا عكس‌هايي كه در ويترين سينماهاي نمايش‌دهنده فيلم درمعرض ديد قرار داده شده‌اند، حكايت از آن دارند كه قرار است  با چگونه فيلمي روبه‌رو شويم.

‌كاظم راست‌گفتار، پس از فيلم پرمخاطب اما نازل عروس خوش‌قدم، با نقاب نشان داد كه اگر فيلمنامه خوبي در اختيار داشته باشد، از عهده ارائه فيلمي خوش‌ساخت برمي‌آيد كه هم كارگرداني خوبي داشته باشد، قصه خود را به‌قاعده و بدون لكنت روايت كند و هم‌اينكه بازيگرانش بازي‌هاي خوبي را به‌نمايش بگذارند.

اما درست در زماني كه راست‌گفتار با نقاب انتظارات حداقلي ما را برآورده ساخته و حتي چند گام فراتر از آن هم مي‌رود، در كار تازه‌اش اين اميدواري را برباد مي‌دهد و رجعتي دوباره به همان ويژگي‌ها و شاخص‌هايي دارد كه متأسفانه در سينماي ايران به‌عنوان مطمئن‌ترين راه براي جذب مخاطب محسوب مي‌شود و البته چون روش‌هاي ازپيش آزموده‌شده‌اي به‌حساب مي‌آيد متضمن گيشه نيز هست، همان‌طور كه اگرچه تنها راه جذب مخاطب محسوب نمي‌شود، اما اطمينان‌بخش‌ترين آن هست و در همين شرايط نه‌چندان مساعد اقتصادي سينماي ايران به هر حال با استقبال خوبي هم روبه‌رو مي‌شود.

سينماي كمدي در اين‌سال‌ها و محصولات پرشمار آن نيز مصداق بارزي است از چنين اوضاع و احوالي، آنچنان كه بهره‌مندي از يكسري حداقل‌ها نيز مي‌تواند غنيمت شمرده شده و مخاطب جدي را راضي نگه‌‌دارد. اما متأسفانه همين حداقل‌ها را نيز اكثريت قريب‌به‌اتفاق كمدي‌هاي فعلي برآورده نمي‌سازند.

تجربه‌اي ديگر در سينماي ايران نشان از اين مسئله دارد كه‌ به‌كار بردن لفظ فيلمفارسي براي يك فيلم، به مذاق سازندگان آن خوش نمي‌آيد و حتي واكنش‌هايي را نيز از سر نارضايتي درميان آنان برمي‌انگيزد، اما با اين وصف بسياري از توليدات سينماي بدنه يا تجاري ايران از كيفيتي برخوردارند كه بهترين مصداق براي روشن‌شدن وضعيت آنها، به‌كار بردن اين واژه كليشه‌شده اما همچنان كارآمد و گويا محسوب مي‌شود!

 2 ويژگي و صفت بارز فيلمفارسي‌ها يعني واقعيت‌گريزي در مضمون و سهل‌انگاري در ساخت به‌روشني در پسرتهروني قابل مشاهده و رديابي است. قصه فيلم همان ماجراي هزاربار گفته شده پدري است كه خواهان ازدواج پسر خود است تا شاهد ادامه نسل خود باشد. پسر ابتدا گريزان از ازدواج است و در ادامه طالب آن مي‌شود. اما همان‌قدر كه فرار او از ازدواج بدون منطق درست و غيرپذيرفتني است، تمايل او نيز به ازدواج از منطقي علي و معلولي در داستان فيلم بهره نمي‌برد.

در واقع منطق حاكم بر پسر تهروني همان بي‌منطقي دنياي كوچك فيلمفارسي است، دنياي كوچكي كه آدم‌ها مدام با هم روبه‌رو مي‌شوند و مبناي پيشبرد قصه اتفاق‌هايي باورنكردني است كه بايد واقع شوند تنها به دليل اينكه تقابلي سطحي را به وجود بياورند كه فيلم را به جلو ببرند. در اينجا نيز چون عمدا دست فيلمنامه‌نويس و يا فيلمساز خالي است، مجبور است جاي خالي دستمايه‌اي را كه ظرفيت پرورش و شاخ‌وبرگ دادن درست به قصه را داشته باشد را با اتفاقاتي از اين دست پركند.

بنابراين تا جايي از فيلم، پدر دنبال راضي‌كردن پسر براي ازدواج است و از جايي ديگر به بعد دنبال پيداكردن دختر مناسب حال اوست و زماني هم كه چنين شخصي پيدا مي‌شود، بي‌دليل كمي به سروكله هم مي‌زنند تا زمان فيلم را تا يك ساعت‌ونيم كش دهند. در اين ميان پدر هم به سبك فيلمفارسي‌ها عاشق مادر دختر مي‌شود و دست آخر هم هر دوزوج در يك مراسم به خانه بخت مي‌روند و پايان‌بندي فيلم نيز با همان صحنه‌هاي آشناي عروسي كه در فيلمفارسي‌ها نمونه‌هاي فراوان دارد، شكل مي‌گيرد.

جالب اينكه نحوه آشنايي زوج جوان فيلم هم به همين سنت مألوف با تصادف ماشين دختر با پسرجوان و سربه‌هواي فيلم است. عاشق‌شدن سر ضرب و لحظه‌اي پسر تهروني كه البته در طول فيلم مدام با رويت هر دختري عاشقش مي‌شود، نيز در نوع خود جالب‌توجه است.  به اين ترتيب پر بيراه نيست اگر فرض اول فيلمفارسي(واقعيت‌گريزي در مضمون) را براي پسر تهروني به كار مي‌بريم، چرا كه نه‌تنها داستان فيلم نسبتي با واقعيت ندارد و شخصيت‌هاي فيلم نيز نه ما به ازاي بيروني در دنياي واقعي دارند و نه حتي در دنياي خود فيلم شخصيت‌هايي پذيرفتني هستند، بلكه آنها مابه ازاي خود را در نمونه‌هاي آشناي دنياي فيلمفارسي پيدا مي‌كنند. همان پدر پولدار، پسر سر به هوا، نوكر شوخ و... شخصيت‌هايي تيپيك كه به جرأت مي‌توان گفت كه هيچ يك شخصيت‌پردازي نشده و حتي سازندگان فيلم در اين دنياي بي‌در و پيكر كه گويي فارغ از زمان  و مكان است، احتياجي نيز به اين مسئله احساس نكرده‌اند.

اما سهل‌انگاري در ساخت، به عنوان ديگر شاخصه فراگير و آشكار فيلمفارسي، در پسر تهروني در همان نگاه اول بدون آنكه زحمت زيادي به خود بدهيم قابل مشاهده است. پرداخت سينمايي فيلم تقريبا چيزي است همانند اكثريت قريب به اتفاق فيلم‌هايي كه اين روزها در بدنه سينما شاهد هستيم كه روزگاري تنها ويژگي آنها 35ميلي‌متري فيلمبرداري‌شدن آنها بود كه اين روزها خيلي‌ها ترجيح مي‌دهند براي كاهش هزينه‌ها و البته كاهش دردسرهاي شغل فيلمسازي‌ از روش‌هاي فيلمبرداري ديجيتال استفاده كنند اما با اين حال چنين آثاري چه به روش ديجيتال كار شده باشند و چه همانند پسر تهروني 35ميلي‌متري فيلمبرداري شوند، كيفيت بسيار نزديكي به استانداردهاي داخلي فيلم‌هاي تلويزيوني دارند و طرح‌ريزي لحظه‌هاي كمدي آنها بسيار متكي به روش‌هاي بداهه‌كارانه و در مجموع به روش طنزهاي روتين تلويزيوني است.

اوضاع و احوال حاكم بر سينماي بدنه و كم و كيف اكثريت قريب‌به‌اتفاق توليدات آن، نشان از اين واقعيت دارد كه متأسفانه بسياري از فيلم‌ها با متر  و معيارهاي حداقلي نيز نمي‌توانند، امتياز چنداني به‌دست آورند. نمونه‌اش فيلم پسر تهروني كه همان رويت‌ پلاكاردهاي فيلم ‌ يا عكس‌هايي كه در ويترين سينماهاي نمايش‌دهنده فيلم درمعرض ديد قرار داده شده‌اند، حكايت از آن دارند كه قرار است  با چگونه فيلمي روبه‌رو شويم.

هدايت بازيگران تقريبا معناي خاصي ندارد و دست آنها باز است كه همه رقم هنرنمايي كه البته ربطي به هنر بازيگري ندارد، به خرج دهند و به هر قيمتي كه شده تماشاگر را بخندانند. طراحي صحنه يعني استفاده از يكسري خانه‌هاي اعياني كه براي مخاطب خوش منظره باشند، دكوپاژكردن و انتخاب زاويه‌هاي دوربين چيزي است در حد قراردادن دوربين روبه‌جايي كه بازيگران در جلوي آن مشغول به فعاليت هستند و به اصطلاح نقش‌آفريني مي‌كنند، هنر فيلمبرداري تنها در اين است كه بلد باشد دوربين را روشن كند و تصاويري را ثبت كند كه فلو نباشد وتدوين هم يعني اينكه راش را پشت‌سر هم حب بزنند و مطابق با حركت تعريف‌شده در فيلمنامه پشت سر هم رديف كنند و چيزي هم به عنوان ريتم يا ضرباهنگ دراين ميان معنايي ندارد.

تمام تلاش اين مجموعه نيز خلاصه مي‌شود در اينكه جوري تماشاگر را در سالن سينما بخندانند، چرا كه فرض بر اين است كه تماشاگر به سينما مي‌رود تا بخندد هر چقدر بيشتر، بهتر و فيلم موفق‌تر خواهد بود. چيزي به عنوان روايت و قصه‌گويي نيز مورد توجه قرار نمي‌گيرد، چرا كه با اين فرض تماشاگر نمي‌آيد قصه‌اي را كه به قاعده و درست تعريف مي‌شود را دنبال كند.

جزئيات نيز همان بخش‌هاي زائد به حساب مي‌آيد كه ابدا نيازي به آنها نيست و مي‌توان يك ايده كليشه‌اي چند خطي را براي فيلم درنظر گرفت و در دل آن شخصيت‌ها براي خنداندن مخاطب به حركت درآورد و در انتها نيز سر و ته ماجرا را هم آورد و با اتكا به همان صداي خنده‌هايي كه در سالن شنيده مي‌شود و بالا رفتن رقم فروش گيشه مطمئن بود كه تماشاگر راضي از سينما بيرون فرستاده شده و اصل هم همين است و اين سينما، سينمايي است كه همواره شعار مي‌دهد كه ماهيت وجودي‌اش براي مردم است كه مخاطبان اصلي سينما هستند و نه چند نفر منتقد از خود راضي كه از سر شكم‌سيري حرف مي‌زنند!

تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي

مطالب مرتبط مجموعه : فيلم ها
آخرین مطالب سایت