بچه دار می شویم تا جدا نشویم!!

زندگي خانوادگي براي كودكان بيشتر از افراد بالغ اهميت دارد. كودك اولين تجربيات خود را در زيستن با ديگران در خانه مي‌آموزد و در محيط خانواده است كه پايه رشد و فعاليت‌هاي آينده كودك گذاشته مي‌شود. ايـن‌ كـه در روابـط مـا بـا ديـگـران عـشق و محبت حكمفرماست يا
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بچه دار مي شويم تا جدا نشويم!!

 وقتي مشکلات زناشويي مان را حل نکنيم و براي استحکام روابط زناشويي پاي شخص سومي را به زندگي مان بگشائيم که هيچ تقصيري در انتخاب اشتباه ما نداشته اما بيشترين آسيب را در اختلافات ما مي بيند ، جرمي مضاعف مرتکب شده ايم.

نه! به دنيا آمدن بچه هيچ تاثيري در روابط آنها نداشت. هرچند مادر و خاله و عمو و همسايه، توصيه كرده بودند هرچه زودتر بچه‌دار شوند و بچه آنها را به هم نزديك‌تر مي‌كند، اما آنها روز به روز از هم دورتر شدند و آمدن بچه اوضاع را خراب‌تر هم كرد. با آمدن او، حالا چيزي هم به دعواهاي آنها اضافه شده بود. حتي سر پوشاندن لباس به بچه هم دعوا مي‌كردند. سر تربيت بچه كه به توافق نرسيدند هيچ، از وقتي عزمشان جزم شد كه طلاق بگيرند، ماجراي اين‌كه بچه بايد پيش كدام‌شان بماند هم به موضوعات قبلي اضافه شد.

زندگي خانوادگي براي كودكان بيشتر از افراد بالغ اهميت دارد. كودك اولين تجربيات خود را در زيستن با ديگران در خانه مي‌آموزد و در محيط خانواده است كه پايه رشد و فعاليت‌هاي آينده كودك گذاشته مي‌شود.

دادگاه مهريه و نشوز و... كه برگزار شد، مهر طلاق كه خورد روي شناسنامه‌شان، هركدام از يك طرف دعواي حضانت را مطرح كردند. بچه را از دو طرف مي‌كشيدند غافل از اين‌كه وقتي دعوا تمام شود، ديگر هيچ كدام حوصله نگه‌داشتنش را ندارند. بچه كه قرار بود عامل پيوندشان بشود، هر روز هفته يك جا بود. خانه مادربزرگ، عمو، همسايه بالايي و پاييني كه نمي‌دانستند توصيه‌هاي آنها براي بچه‌دار شدن يك روز دامن خودشان را هم مي‌گيرد.

بچه هر روز تنها و تنها تر شد. به هيچ كدام تعلق نداشت. آنها آنقدر مشغول خودشان بودند كه فرصتي براي او نداشتند. بچه، در خودش فرو رفت و تا توانست خودش را بشناسد به فكر رفتن افتاد. در خانه كسي منتظر او نبود.

زندگي خانوادگي براي كودكان بيشتر از افراد بالغ اهميت دارد. كودك اولين تجربيات خود را در زيستن با ديگران در خانه مي‌آموزد و در محيط خانواده است كه پايه رشد و فعاليت‌هاي آينده كودك گذاشته مي‌شود. ايـن‌ كـه در روابـط مـا بـا ديـگـران عـشق و محبت حكمفرماست يا خصومت و نفرت، تا حد بسيار زيادي به تربيت خانوادگي بر‌مي‌گردد.

همه رفتارهاي دوران نوجواني، جواني و ميانسالي تا مرگ، چه اجتماعي باشد چه ضد اجتماعي، از تجربيات گذشته به وجود مي‌آيد و با توجه به اين تجربيات است كه مي‌توان اين حالات و رفتارها را توجيه كرد. بزهكاري در كودكان و نوجوانان هم هرچند مي‌تواند به عوامل بسيار، از جمله مشكلات فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي وابسته باشد، اما در گام نخست، اين خانواده است كه كودك را به مسير صحيح هدايت مي‌كند يا بستر گناه و جرم و انحراف را براي او مهيا مي‌كند. انسان چون اجتماعي است، از بدو تولد تحت تاثير افكار، عقايد و رفتار اطرافيان قرار مي‌گيرد و بعدها به تقليد از اين رفتارها و گفتارها، الگوهايي را كه به نحوي در ارتباط با او هستند سرمشق رفتاري خود قرار مي‌دهد.

خمير مايه مولفه‌هاي اصلي شخصيت متعادل و پويا يا متزلزل و آسيب‌پذير كودكان و نوجوانان در كانون خانواده و در سايه تعامل مطلوب با والدين شكل مي‌گيرد و وقتي اين سرپناه امن فرو مي‌ريزد، پايه‌هاي اعتماد و بنيان شخصيت فرد هم فرو مي‌ريزد.

جرم‌شناسي بچه‌هاي طلاق

در مطالعه علت‌هاي رفتار مجرمانه، هميشه بايد به عوامل چندگانه‌اي كه باعث ايجاد جرم مي‌شوند و نيز تاثير متقابل آنها بر يكديگر، توجه كرد. برحسب مورد، ممكن است تاثير يكي از اين عوامل از عامل ديگر بيشتر باشد، ولي هيچگاه يك عامل واحد، علت همه رفتارهاي مجرمانه نيست.

2 عامل اصلي ايجاد بزهكاري، اجتماع و روان هستند. در بزهكاري، عوامل اجتماعي و رواني هر دو بر يكديگر اثر مي‌گذارند و باهم همبستگي دارند. عوامل اجتماعي در محيط وجود دارد و فرد را تحت تاثير قرار مي‌دهد. عوامل رواني هم در درون شخصيت موجود است و در مقابل محيط واكنش نشان مي‌دهند. اين عوامل از نظر كيفيت و كميت، تغيير پيدا مي‌كنند و ممكن است به صورت‌هاي بي‌شمار با يكديگر تركيب يابند.

 رعنا حاج‌حسيني، وكيل دادگستري مي‌گويد: انسان ممكن است از 3 راه به انجام فعاليت‌هاي مجرمانه وادار شود. يكي وقتي تمايلات ضداجتماعي او در معرض نفوذ عوامل جرم قرار مي‌گيرد و تحت تاثير اين عامل، بيشتر برانگيخته شود. ديگر زماني كه شخص به خاطر احساس گناه عميق كه بر اثر كارهاي قبلي او به وجود آمده، ميل شديدي به مجازات شدن دارد و سوم وقتي كه شخصي از لحاظ عاطفي، احساس ضعف و عدم اطمينان مي‌كند، ممكن است براي مخفي نگه‌داشتن اين احساس، روحيه‌اي دفاعي و پرخاشگر پيدا كند.

به گفته اين وكيل دادگستري، ممكن است تمايلات مجرمانه شخص و مقاومت او در مقابل آنها به عملي ضداجتماعي يا مجرمانه منجر شود يا به عكس، به صورت رفتاري كه مورد تاييد اجتماع است درآيد و اين بستگي به آن دارد كه از تمايلات مجرمانه و مقاومت،كدام قوي‌تر باشند.

همه افراد داراي تمايلات و ضد تمايلاتي هستند. عمل مجرمانه تنها وقتي ممكن است روي دهد كه مقاومت شخص كافي نباشد و نتواند فشار تمايلات مجرمانه و وضعيت خاص را تحمل كند.

مشكل‌ترين كار، تشخيص ميزان مقاومتي است كه شخص ممكن است در موقعيت‌هاي خاص در مقابل ارتكاب جرم داشته باشد. مقاومت داراي ريشه‌هاي عاطفي، فكري و اجتماعي است و اين سه عامل با موقعيت شخص، ارتباط نزديكي دارد. وقتي شخص از يك بيماري رواني كه ريشه جسماني دارد رنج ببرد، مسلم است كه مقاومت عاطفي و جسماني او كمتر خواهد بود.

كارشناسان تاييد مي‌كنند، طلاق والدين يكي از عواملي است كه اين مقاومت را در فرد كم مي‌كند و او را در مقابل وسوسه‌هاي ارتكاب جرم ضعيف مي‌كند. در نتيجه، طلاق، پيش‌زمينه ارتكاب جرايم و بزهكاري فرزندان طلاق است. ساده است كه چون بچه‌هاي طلاق از داشتن يك پناهگاه امن خانوادگي محرومند، دچار عوارضي مي‌شوند كه جبران آنها در خارج از محيط خانوادگي، مسيرشان را به سوي جرم منحرف مي‌كند.

البته اين يک قانون کلي نيست وهستند کودکاني که جزفرزندان طلاق بوده اما زندگي بسيار موفقي داشته اند . در مقاله اي مجزا راجع به طلاق با کم ترين آسيب، در زوج هايي که امکان ادامه ي زندگي را ندارند (تمام راه ها را آزموده اند)صحبت خواهيم کرد.

 

منبع :جام جم - با تلخيص

تنظيم براي تبيان:داوودي

 

مقالات مرتبط :

چون من دست و پا چلفتي بودم

با طلاق هر چيزي ممکن است

در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت