بکش..از خمیازه رهاشان ده

بکشید اینجا همه مجروحند....همه یک زخم و همه یک روحند...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بکش ... از خميازه رهاشان ده

به آناني که گمان دارند مي کشند، حال آنکه حيات مي بخشند!

بکشيد اينجا همه مجروحند

همه يک زخم و همه يک روحند

نمک و زخم جگر است اينجا

همه را بر نيزه سر است اينجا

همه اينجا نسل شهيدانند

ز پدر جز دشنه نمي دانند

 

چه شبي... ابرست و مه و مهتاب

شرفي بي پرده، سري در خواب

شرفي بي پرده و خنجر گم

شب صفين مالک اشتر گم

شب صفين، نيزه گدايي گر

و صدا از نيزه حرامي تر

و صدا، صد مکر خفي دارد

و صدا جز خدعه نمي کارد

شب صفين اصل صدا گم شد

به ريا ... بر نيزه خدا گم شد

شب صفين، آينه نيرنگ است

شب ابر است اين و ... چه دلتنگ است

شب ابر آيينه به تنگ آمد

بکشيد اين سينه به تنگ آمد

 

بکشيد اين دايره زندان است

دل ما از خيل شهيدان است

به شهيد از دشنه چه مي گويي؟

به حسين از تشنه چه مي گويي؟

چو علم، سرسبزي سرها بين

به منا رو، ذبح پسرها بين

تو بگو مرگ ... اينطرف آغوشند

کفني جز شعله نمي پوشند

کفني از شعله و خون با هم

کفني از عقل و جنون با هم

تو بسوزان ... باغ و بري رويد

چو پدر سوزي، پسري رويد

چو بسوزي هرچه که مرد اينجاست

علم از فرياد زني برپاست

نمک و زخم جگر است اينجا

همه را بر نيزه سر است اينجا

بکشيد اينجا همه مجروحند

همه يک زخم و همه يک روحند

بکشيد اين دايره زندان است

دل ما از خيل شهيدان است

 

چمني ميراث شهيدان بين

به خزان آلوده، پريشان بين

رخ زرد آيينه مرگي زرد

همه شان زخمي، همه شان بي درد

همه شان را زنجره پيرايه

و درخت... افتاده تر از سايه

همه شان همبازي رويايند

تبري! ... شايد که به خود آيند

 

بکشيد اين نسل شهيدان را

- به هوس- آلوده زندان را

- به هوس- بي نيزه نه سر دارد

نه بر آتش ذبح پسر دارد

نسبش گم گشته، خدايش هم

کمرش خم گشته، صدايش هم

به سجود افتاده دو رنگي را

به قماري داده تنفگي را

شب مردي بانک رهايش گم

همه جا سوراخ دعايش گم

 

بکشيد اين دايره زندان است

دل ما از نسل شهيدان است

بکشيد اين نسل شهيدان را

- به هوس- آلوده زندان را

سر ما و تيغ شما شطحي ست

بکشيد اين کشته ز ما  فتحي است

 

تو حرامي! قوم مرا جان ده

بکش ... از خميازه رهاشان ده

تو حرامي! خواب مرا بشکن

عطشت را در هوسم بفکن

عطشت را، تشنه خونم من

چو تويي، صد دشنه جنونم من

چو تويي، پرواي سر افسانه ست

که «سري بر نيزه» در اين خانه ست

هله بازي کن، دم شير است اين

به «سري بر نيزه» بشير است اين

نمک و زخم جگر است اينجا

همه را بر نيزه سر است اينجا

بکشيد اين دايره زندان است

دل ما از خيل شهيدان است


علي يعقوبي شاهد

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت