آسیب‌شناسی تطبیقی ادبیات پایداری ایران (2)

هرچند کم و بیش شاهد چاپ و نشر آثار فراوانی از ادبیات پایداری بوده‌ایم، سوگ‌مندانه باید تأکید کرد، در مقوله آسیب‌شناسی و نقد و بررسی این نوع از ادبیات بسیار بیش از خود آثار فقیر بوده‌ایم....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آسيب‌شناسي تطبيقي ادبيات پايداري ايران (2)

 

قسمت اول اين مقاله را مطالعه کنيد .


  

2-2. آسيب شناسي ساختارشناسانه ادبيات پايداري

تاکنون آن‌چه گفته آمد، ‌آسيب‌شناسي عمومي ادبيات جنگ کشورمان و معطوف به عوامل تأثيرگذار بر آثار دفاع مقدس‌مان بود. حال مي‌بايد تأثير اين موارد را بر عناصر، فرم، زبان و ساختار خود آثار بررسي کنيم. به عبارت ديگر، پيش از اين نگاه ما برون‌متني بود و اکنون به آسيب‌هاي درون‌متني اين ژانر ادبي در ايران مي‌پردازيم.

مهم ترين آسيب‌هاي احتمالي را که بسياري از آثار ادب پايداري ما ممکن است دچار آن باشند، مي‌توان به شرحي که در پي مي‌آيد، طبقه‌بندي کرد.

 

 1-2-2. غلبه‌ي نگاه ايدئولوژيک بر معيارهاي زيبايي‌شناختي

بسياري از نويسندگان ادبيات دفاع مقدس اذغان دارند که قصد و نيت آنان ارائه حرف‌ها و پيامي است که به خاطر آن‌ها متوسل به ادبيات شده‌اند و در واقع قالب ادبيات صرفاً بهانه‌اي براي بازگفتن آن پيام و حرف‌هاست.

نويسنده اين سطور از جمله فرماليست‌هاي افراطي نيست که با ارائه پيام و حتي ايدئولوژي در ادبيات مخالف باشد، اما اين چشم داشتي منطقي و بخردانه است که خواهان هماهنگي ميان فرم و محتوا باشيم. بي‌شک ارزشمند بودن پيام و محتوا نمي‌تواند و نبايد توجيهي بر ضعف و سستي فرم اثر باشد، چرا که فرمي سست و کم‌ارزش خود تباه کننده و لطمه‌زننده به پيام اثر خواهد بود. بنابراين تأکيد مي‌کنم انتقاد ما نه متوجه ارائه پيام در اثر ادبي، که مربوط به مغفول ماندن معيارهاي زيبايي‌شناختي به بهانه‌ي ارائه‌ي پيام‌هاي سياسي _ مذهبي _ عقيدتي و به طور کلي با هر گرايشي مي‌شود.

به هر رو، چيرگي خارج از توازن نگاه خاص عقيدتي يا سياسي اين خطر را دارد که اغلب نويسندگان جنگ در ايران را محدود به مخاطبان خاص مي‌سازد.

مخاطب‌شناسي آثار دفاع مقدس آشکارا نشان مي‌دهد علاقمندان و خوانندگان اغلب اين آثار، کمابيش رزمندگان و بسيجيان و شرکت‌کنندگان در جنگ و يا نهادهاي دولتي بوده‌اند و آثاري که غلبه‌ي نگاه عقيدتي در آن‌ها بارز بوده، نتوانسته است به بسامد مناسبي در عامه‌ي خوانندگان دست يابد. در حالي که نويسنده حرفه‌اي مي‌کوشد دايره مخاطبان خود را فراخ‌تر گرداند، شمار فراواني از نويسندگان جنگ در کشورمان عملا براي تعداد معدودي خواننده خاص مي‌نويسند و بي‌گمان تا زماني که اين نويسندگان به توازن قابل قبولي ميان محتوا و معيارهاي زيبايي‌شناختي آثارشان دست نيابند، نمي‌بايد اميد همگاني شدن و اقبال عمومي نوشته‌هايشان را در سر پروراند.

 

2-2-2. کليشه‌گرايي و شعار زدگي در نثر و مضامين

ارائه خام و بي‌واسطه پيام‌هاي عقيدتي اغلب بدل به شعارپردازي و کليشه‌اي شدن نثر و زبان و حتي مضامين و ديگر عناصر داستان مي‌شود، حال آن‌که نويسندگان موفق ادبيات جنگ کوشيده‌اند به غيرمستقيم‌ترين شکل پيام خود را عرضه و از شعارپردازي آشکار و تکرار کليشه‌هاي مرسوم خودداري کنند.

متأسفانه کليشه‌اي بودن بخش بزرگي از داستان‌هاي جنگ ما به آن‌جا مي‌انجامد که خواننده از نخستين سطور _ بر اساس باورهاي عقيدتي نويسنده _ طرح و پايان داستان، نوع عکس‌العمل شخصيت‌ها، پيام داستان و... را حدس مي‌زند و مي‌داند که نويسنده قرار است چه موعظه‌اي براي او ارائه دهد.

نخستين و ويرانگرترين آسيب کليشه‌گرايي از کف رفتن جذابيت متن براي خواننده‌اي است که پيشاپيش دست نويسنده را خوانده است.

به قول يکي از منتقدان ادبيات دفاع مقدس کشورمان، "در ادبيات جنگ استفاده صحيحي از نسبت‌هاي ديالکتيک عوامل اجتماعي و عوامل فردي نشده است. فرد عمل مي‌کند، بدون اين‌که زمينه اجتماعي حرکت و تحول او نمايانده شود و بدون اين‌که فرايندهاي حاکم بر اجتماع از رهگذر حرکت‌هاي فردي بازنموده شوند يا به تعبيري شخصيت‌هاي ادبيات داستاني جنگ نه از طريق ديالکتيک سقوط و ظهور که بيشتر از طريق موقعيت فراهم آمده، عرضه شوند(...)" الف" شهيدمي‌‌شود، چون ايمان دارد يا "الف "مقاومت مي‌کند چون به خداوند و نيروهاي ماوراءالطبيعي اعتقاد دارد."(6)

طبيعي است که به اين ترتيب، نه‌تنها عکس‌العمل شخصيت‌ها که طرح داستان و پيام آن پيش‌بيني‌پذير است و اين پيش‌بيني‌پذيري داستان به ملال خواننده مي‌انجامد.

   

 3-2-2. عدم واقع‌گرايي و تحريف واقعيات

 يکي از خطرهاي کليشه‌گرايي، دور شدن از واقع‌گرايي است. زندگي واقعي پيچيده‌تر، متنوع‌تر و پرفراز و نشيب‌تر از آن است که بتوان آن را در کليشه‌هايي محدود به نمايش گذاشت.

متأسفانه برخي از نويسندگان دفاع مقدس ما به صرف حقانيت و مظلوميت ما از پرداختن به وجوه گوناگون جنگ مانند نکات منفي جنگ، اشتباهاتي که ممکن است براي نيروهاي خودي رخ دهد، ضعف‌هايي که ممکن است يک نيروي خودي دچار آن باشد، يافت‌شدن چهره‌اي مثبت در اردوگاه دشمن و... خودداري کرده‌اند تا مبادا به تضعيف نيروهاي خودي پرداخته باشند.

همان‌گونه که پيش از اين گفتيم، شايد اين رويه توجيهي در طول مدت جنگ داشته باشد، اما پس از پايان جنگ مي‌توان و بايد به جاي ادبيات تبليغي به ادبياتي متفاوت روي آورد.

بي‌شک همواره بزدل‌ نشان‌دادن همه‌ي نيروهاي دشمن و فرابشري بودن نيروهاي خودي، خود ظلمي است بر ايثارگري‌ها و فداکاري‌ها و بار دشواري که اينان بر دوش کشيدند.

نمونه‌ي اين آسيب را در ادبيات شوروي نيز _ البته با شدت و حدت بيشتري _ مي‌توان يافت. نويسندگان شوروي چنان درگير ايدئولوژي خود بودند که به ناچار همه کارگران را داراي تمامي فضائل اخلاقي به تصوير مي‌کشيدند، گويي هيچ کارگر تنبل يا فرومايه‌اي در آن کشور نمي‌تواند وجود داشته باشد. بر اين اساس، هر سرمايه‌داري نيز لاجرم بايد خون‌آشام و ديوسيرت باشد. سربازان دشمن نيز جملگي بايد ترسو، بزدل، سفاک و بي‌رحم باشند. به همين ترتيب، در نيروهاي خودي نيز گويي هيچ خائن يا ترسويي وجود ندارد.

بي‌شک همواره بزدل‌ نشان‌دادن همه‌ي نيروهاي دشمن و فرابشري بودن نيروهاي خودي، خود ظلمي است بر ايثارگري‌ها و فداکاري‌ها و بار دشواري که اينان بر دوش کشيدند.

طبيعتاً براساس اين کليشه‌گرايي گويي هيچ معضلي مانند بوروکراسي، ارتشاء، کم‌کاري و تنبلي در کشور يافت نمي‌تواند شود.

حاصل کار اين بود که رئاليسم ادعايي نويسندگان شوروي در عمل تبديل به نوعي ادبيات رمانتيک و غير واقع‌گرا مي‌شد، پارادوکسي که توضيح آن به‌راستي مشکل بود: ادعاي واقع‌گرايي داشتن، اما چشم پوشيدن از برخي واقعيات.

در چنين فضايي جاي شگفتي نيست که از ميان صدها و هزاران رمان ادبيات رئاليسم سوسياليستي، آثار انگشت‌شماري مانند دن آرام ارزشمند تلقي شوند. نگاه دقيق‌تر به ماجرا نشان مي‌دهد، اين نمونه‌هاي استثنائي همچون دن آرام به سبب وفاداري نسبي به واقعيات ارزش يافتند. در دن آرام نويسنده گاه چنان در نشان‌دادن چهره‌هاي انساني حريف و نيز لغزش‌ها و اشتباهات نيروهاي خودي بي‌طرفي نشان مي‌دهد که آدمي براي لحظاتي گمان مي‌کند اين اثر را يک نويسنده ضدکمونيست نوشته است. و باز بيهوده نيست اگر منتقد چپ‌گرايي چون لوکاچ، نويسنده راستگراي سلطنت‌طلبي چون بالزاک را مي‌ستايد و او را جزو رئاليست‌هاي بزرگ مي‌شمارد. زيرا برخلاف نويسندگان هم‌سلک لوکاچ که واقعيات را براساس باورهاي سياسي خود روايت مي‌کردند، بالزاک چنان به واقعيات وفادار بود که آن‌ها را حتي اگر برخلاف باورهايش بود، به تصوير مي‌کشيد.

براستي دشوار است که نويسنده‌اي بتواند مانند بالزاک نمايش واقعيات ولو تلخ را بر باورهاي خود مرجح بدارد، اما اين نيز درسي تاريخي است که رئاليسم سوسياليستي از اين رو فروپاشيد که نويسندگانش به سبب باورهايشان چشم بر پاره‌اي واقعيت‌ها فروبستند.

 

4-2-2. شخصيت‌پردازي کليشه‌اي

يکي از وجوه عدم واقع‌گرايي که اغلب در ادبيات دفاع مقدس ما به چشم مي‌خورد، وجود شخصيت‌هاي يک‌سره سياه و سفيد است. در اين نوع آثار نوعي نگاه‌هاليوودي حاکم است، به اين معنا که آدم‌ها بر دو دسته‌اند. در يک طرف، نيروهاي خودي را داريم که جميع فضايل را دارند و سفيد سفيد اند و آن سو "بدمن"‌هاي داستان صف‌آرايي کرده‌اند که سياه سياه و گردآمد همه رذايل‌اند.

به عبارت ديگر، در داستان‌هاي اوليه‌ي جنگ آن‌چه ارجح بود نمايش رخدادهاي مهم بود و نه شخصيت‌پردازي. در اين آثار شخصيت چونان عاملي تزئيني در داستان به کار گرفته مي‌شود و فاقد پيچيدگي و تنش‌هاي دروني است. شخصيت‌ها در خدمت رخدادها هستند و طرح داستان بر اساس کنش شخصيت‌ها شکل نمي‌گيرد. "معمولاً بسياري از نويسندگان جنگ (...) پيش از اين‌که دغدغه‌ي آفرينش يک داستان با شخصيت‌هاي ويژه داستاني را داشته باشند، سعي در ارائه چهره‌ي متجاوز و جنايت‌هاي او در جنگ را دارند، به همين دليل موضع‌گيري مشخص نويسنده در داستان و تحليل‌هاي غيرداستاني از مسائل سياسي و جنگ، از داستان‌نويس چهره‌اي مداخله‌گر عرضه مي‌دارد."(7) حاصل اين ديکتاتوري نويسنده نسبت به شخصيت‌هاي داستان، تک‌آوايي شدن داستان جنگ را در پي دارد

 

     

5-2-2. تک‌ساحتي بودن آثار و فقر مضموني

بهترين آثار ادبيات جنگ در جهان معمولا آثاري هستند که صرفاً به مضمون جنگ نپرداخته‌اند، بلکه در کنار جنگ وجوه ديگر زندگي را نيز با مضامين و نگاهي فلسفي، جامعه‌شناسانه و يا حتي عاشقانه به تصوير کشيده‌اند. در برخي از اين آثار حتي جنگ نقش پس‌زمينه را ايفا مي‌کند. به هر حال استفاده از مضامين ديگر و رنگ‌آميزي داستان جنگ با رخدادهاي ديگر دستکم بر جذابيت اثر مي‌افزايد و گستره‌ي مخاطبان را افزايش مي‌دهد.

نمونه تجربه‌هاي موفق جهاني در اين باره اندک نيست. در آثار جنگي چون وداع با اسلحه و ناقوس‌ها براي که مي‌نوازند از همينگوي، دکتر ژيواگو اثر پاسترناک، چهل و يکمين اثر بوريس لاورينف، قطار به موقع رسيد از‌هاينريش بل و... مضمون عشق؛ در جنگ و صلح اثر تولستوي، ديوار اثر ژان پل سارتر، اميد، سرنوشت بشر و ضدخاطرات اثر آندره مالرو و... مضامين فلسفي؛ در نشان سرخ دليري اثر استيون کرين، باز هم جنگ و صلح اثر تولستوي و... مضامين روان‌شناختي و... نقش مهمي در اعتلاي اثر داشته‌اند.

سخن کوتاه، اين‌که آثار موفقي از اين دست ارزشمند شمرده شده‌اند، زيرا نه‌تنها به جنگ، بلکه به وجوه ديگر زندگي نيز پرداخته‌اند و درآميختگي آن‌ها را با مضمون جنگ نشان داده‌اند.

متأسفانه در اغلب آثار جنگي ما آن‌چه مغفول مي‌ماند وجوه ديگر زندگي و مايه‌هاي روان‌شناختي، فلسفي، عاشقانه، جامعه‌شناختي و... است تا جهان داستاني جنگ را زيباتر و جذاب‌تر گرداند.

 

6-2-2. يک‌نواختي در سبک و ديگر عناصر داستاني

آن‌چه در بيشتر آثار دفاع مقدس ما دچار تک‌ساحتي‌گرايي است، تنها مضمون نيست، بلکه ما در بسياري موارد نمونه‌هايي از فقر و يک‌نواختي در سبک، چينش (Setting)، فضا، شخصيت‌ها، طرح و... را مي‌توانيم باز شناسيم. براي نمونه مي‌توان بر اين پرسش‌ها تأمل کرد: چرا قريب به اتفاق آثار جنگي ما در مکتب رئاليسم نوشته شده‌اند؟ چرا ما رمان‌ها و داستان‌هايي در قالب‌هاي سوررئال، اکسپرسيونيستي، مدرن يا پست‌مدرن و... نداريم يا نمونه‌هايشان بسيار محدود اند؟

چرا ما گرفتار محدوديت تيپ‌ها در آثار جنگي خود هستيم؟ براي نمونه، در چند اثر داستاني ما، طبقه‌ي زنان روشن‌فکر به تصوير کشيده شده است؟ چرا فضاهاي دور از جنگ مثلاً تهران به رغم مشارکت غيرمستقيم در جنگ کمتر در ادبيات جنگ ما ديده مي‌شود؟

چرا قريب به اتفاق آثار جنگي ما در مکتب رئاليسم نوشته شده‌اند؟ چرا ما رمان‌ها و داستان‌هايي در قالب‌هاي سوررئال، اکسپرسيونيستي، مدرن يا پست‌مدرن و... نداريم يا نمونه‌هايشان بسيار محدود اند؟

چرا ما گرفتار محدوديت تيپ‌ها در آثار جنگي خود هستيم؟

با بررسي عناصر داستاني آثار دفاع مقدس کشورمان و تحليل آماري آن‌ها مي‌توان دريافت بيش از 95 درصد اين آثار داراي شخصيت‌ها، زمان و مکان، فضاپردازي، مضمون، طرح، سبک و عناصري مشابه و همانند هستند.

 

 7-2-2. غلبه‌ي خاطره‌نگاري بر ادبيات دفاع مقدس

بخش عمده‌اي از آثار ادبيات دفاع مقدس ما را خاطره‌نگاري‌هاي رزمندگان تشکيل مي‌دهد، زيرا بيشتر کساني که در اين حوزه دست به قلم برده‌اند، نه نويسندگاني حرفه‌اي که شرکت‌کنندگان در جنگ بوده‌اند که تحت تأثير تجارب خود به کار ثبت ديده‌هايشان پرداخته‌اند.

بي‌گمان خاطره‌نگاري يکي از قالب‌هاي واجب و لازم در ادبيات است و از اين قالب مي‌توان بهره‌هاي فراواني نيز برد. اما زماني مي‌توان سخن از آسيب‌شناسي به ميان آورد که خاطره‌نگاري بر داستان چيرگي يابد و حتي داستان‌هاي جنگ ما در عمل حکم خاطره‌نگاري داشته باشد. در باب چرايي تفوق خاطره‌نويسي بر داستان کوتاه و داستان کوتاه بر رمان در ادب پايداري ما جسته و گريخته اشاراتي شده است و جاي دارد در اين باره پژوهش‌هاي فزون‌تري صورت گيرد.

به گمان نگارنده، خاطره نوشته‌ها نه به خودي خود، بلکه همچون منبع و گنجينه‌اي براي استفاده‌هاي نويسندگان حرفه‌اي مي‌تواند مفيد باشد، اما اين خاطره‌نوشته‌ها که اغلب بهره‌ي اندکي از ادبيت دارند، به سبب شخصي بودن بيش از حدشان حتي چندان به کار جامعه‌شناسي ادبي و يا نقد نمي‌آيند. از آن گذشته وفور اين نوع آثار همان‌گونه که گفته شد به نوعي داستان‌هاي دفاع مقدس را نيز تحت تأثير قرار داده و بسياري از اين داستان‌ها عملاً حکم خاطره‌نوشته را يافته‌اند.

متأسفانه بسياري از نويسندگان جنگ ما، تحت تأثير الگوي خاطره‌نويسي بيش از آن‌که خلق کنند، ثبت مي‌کنند. از اين رو، کارشان اغلب شبيه گزارش‌هاي ژورناليستي مي‌شود و حاصل امر به نثري غير داستاني، عدم شخصيت‌پردازي، عدم توجه به پيچيدگي‌هاي رخدادها، عدم نگاه روان‌شناختي، جامعه‌شناختي و فلسفي به رخدادها و شخصيت‌ها، برداشت مکانيکي از رويدادها، نبود تنش‌هاي داستاني و در نهايت به عدم جذابيت اثر مي‌انجامد.

زماني مي‌توان سخن از آسيب‌شناسي به ميان آورد که خاطره‌نگاري بر داستان چيرگي يابد و حتي داستان‌هاي جنگ ما در عمل حکم خاطره‌نگاري داشته باشد

گذشته از آن،‌ خاطره‌نگاشته‌ها صرف نظر از ارزش سندي آن‌ها، آثاري داراي تاريخ مصرف‌اند، زيرا به ثبت و روايت رخدادهاي زمان و مکان خاصي مي‌پردازند. از اين رو، اين نوع از آثار به قول برخي از منتقدان "درزماني"اند و نه فرازماني، حال آن‌که آثار ادبي متعالي فرازماني‌اند. جنگ و صلح و آثاري از اين دست را در تمامي طول تاريخ خواهند خواند،‌ زيرا فاقد تاريخ مصرف‌اند و صرفاً بر اساس ثبت رخدادها و خاطرات فراهم نيامده‌اند.

  

8-2-2. پرهيز از مضامين و نگاه انتقادي

شايد اين گفته به نظر غريب و شگفت بنمايد، اما گاه محق‌بودن آدمي و يا ظفرمندي او نيز مي‌تواند آسيب خاص خود را داشته باشد. نيچه باور داشت که دوره‌هاي شکست‌هاي نظامي، دوره‌هاي شکوفايي فرهنگي در کشورش بوده است و اين‌که کشورش با پيروزي نظامي بر فرانسه در حيطه فرهنگي از آن کشور عقب افتاد. شايد از همين روست که بهترين آثار ادبيات جنگ در آلمان به مانند در جبهه غرب خبري نيست (پس از شکست در جنگ جهاني اول) و داستان‌هاي هاينريش بل، ولفگانگ بورشرت، زيگفريد لنتس و امثال آنان (پس از شکست در جنگ جهاني دوم) با رويکردي انتقادي نوشته شد. شايد پذيرش نقش منفي آلماني‌ها در جنگ از سوي ايشان و شکست در جبهه‌هاي نبرد، ناچار آنان را فروتن ساخته و موضعي انتقادي و واقع‌گرايانه به آثارشان بخشيده بود. شايد به همين دليل است که ادبيات انتقادي جنگ آلمان پس از جنگ دوم بر ادبيات روسيه پيروزمند که در جنگ با آلماني‌ها صاحب حقانيت بيشتري بود، برتري مي‌يابد.

در آثار معتبر ادبيات جنگ جهان، اغلب برتري با آثاري بوده است که نگاه انتقادي خود را از کف نداده‌اند. در برهنه‌ها و مرده‌ها، آرتور ميلر کليشه‌ها را مي‌شکند و سربازان کشورش را از تيپ‌هاي گوناگون برمي‌گزيند و حتي چهره‌هايي منفي را نيز در اردوگاه خودي به تصوير مي‌کشد.

نيچه باور داشت که دوره‌هاي شکست‌هاي نظامي، دوره‌هاي شکوفايي فرهنگي در کشورش بوده است و اين‌که کشورش با پيروزي نظامي بر فرانسه در حيطه فرهنگي از آن کشور عقب افتاد. شايد از همين روست که داستان‌هاي هاينريش بل، ولفگانگ بورشرت، زيگفريد لنتس و امثال آنان (پس از شکست در جنگ جهاني دوم) با رويکردي انتقادي نوشته شد. شايد پذيرش نقش منفي آلماني‌ها در جنگ از سوي ايشان و شکست در جبهه‌هاي نبرد، ناچار آنان را فروتن ساخته و موضعي انتقادي و واقع‌گرايانه به آثارشان بخشيده بود

همينگوي که خود در جنگ اسپانيا در صف جمهوري‌خواهان جنگيده بود از وسوسه پرداختن اثري تبليغي به سود جمهوري‌خواهان نجات مي‌يابد و در ناقوس‌ها براي که مي‌نوازند اثري با پيچيدگي‌هاي هنري به دست مي‌دهد. گي دوموپاسان جسارت مي‌کند و در داستان درخشان خود تپلي زني فاحشه را قهرمان جنگي خود قرار مي‌دهد.

رمان رنگين‌کمان قوه جاذبه اثر توماس پينچون به رغم صحنه‌هاي تهوع آورش از جنگ، خاتم الکتاب همه کتاب‌هاي جنگي لقب مي‌گيرد.(8)

شايد بر همين اساس است که موفق‌ترين آثار ادبيات پايداري ما آن‌هايي هستند که داراي اين نگاه انتقادي بوده‌اند.

 

 9-2-2. عدم خلاقيت و گرته‌برداري از نويسندگان ديگر

نه‌تنها خاطره‌نويسي و گرايش به ثبت گزارش‌گونه آثار همچون ابزاري براي حل مشکل عدم خلاقيت استفاده شده است، که در برخي موارد ديگر نويسندگان بر اساس گرته‌برداري از ادبيات جنگ ديگر کشورها کوشيده‌اند اين داستان‌ها را ايرانيزه گردانند. اما اين کوشش‌ها اغلب به سبب تفاوت‌هاي فرهنگي و جغرافيايي و شخصيتي قهرمانان داستان موفق از کار درنيامده است. لاجرم در اين‌گونه اقتباس‌ها نويسنده ايراني کوشيده است طرح داستان را اخذ و شخصيت‌هاي ايراني را با ويژگي‌هاي ايراني در اين طرح وارد کند.

در اين گرته‌برداري‌ها برخي از نويسندگان با گرايش چپ از ادبيات رئاليسم سوسياليستي الهام گرفته‌اند، اما حتي در بهترين نمونه‌ها، نوع واژگان و اصطلاحات و تصويرپردازي‌ها منشاء الگوبرداري را لو داده است. کارگراني که سلاح به دست مي‌گيرند و "رفقا" را دعوت به مبارزه عليه مزدوران امپرياليسم مي‌کنند، به راحتي در رمان‌هاي سوسياليستي قابل بازيابي هستند و باز بي‌آن‌که نامي ببريم، برخي نويسندگان ديگر نيز چشم به نمونه‌هاي آلماني و امريکايي ادبيات جنگ دارند و موقعيت‌ها و صحنه‌ها و ديالوگ‌هاي آثار‌هاينريش بل و ارنست همينگوي را بازسازي مي‌کنند. گرچه براي برخي ملاحظات از آوردن نمونه‌هايي در اين باره خودداري مي‌کنيم، اما خوانندگان دقيق به راحتي مي‌توانند به مقايسه‌اي تطبيقي ميان ادبيات جنگ خود و کشورهاي ديگر بپردازند و گرته‌برداري‌ها را کشف کنند.

 

 10-2-2...

و به پايان آمد اين دفتر، حکايت اما همچنان باقيست. اين بند را به نشانه حرف‌هايي مي‌گذاريم که ناگفته باقي ماندند. طبيعتاً اين فهرست مي‌تواند از سوي خوانندگان ادامه يابد.

 

3- راهکارهايي براي برون‌رفت از آسيب‌هاي ادبيات پايداري

طبيعتاً خود به خود راهکارها و راه حل‌ها در دل آسيب‌شناسي نهفته و مستقيم يا غيرمستقيم به آن‌ها اشاره شده است. با اين حال، براي ختم مقال، فهرست‌وار _ براي پرهيز از اطناب فزون‌تر _ به مهم‌ترين آن‌ها اشاره‌اي مي‌کنيم و در مي‌گذريم:

 

   1-3. تغيير سياست‌گذاري‌هاي نهادهاي دولتي از گرايش‌هاي نظارتي _ توليدي به گرايش حمايتي در حوزه ادبيات پايداري.

   2-3. حمايت نهادهاي دولتي از پژوهش‌هاي نظري، نقد و آسيب‌شناسي آثار ادبيات دفاع مقدس.

   3-3. ايجاد مراکز تخصصي براي پژوهش‌هاي ادبيات جنگ با رويکرد حرفه‌اي.

   4-3. قطع حمايت و عدم ارائه رانت‌ها و سوبسيدها به آثار ضعيف.

   5-3. الويت بخشيدن به ملاک‌هاي هنري و ادبي در حمايت از آثار ادب پايداري.

   6-3. تسامح بيشتر از سوي نهادهاي دولتي نسبت به آثار انتقادي و حتي مخالف جنگ.

   7-3. اولويت‌بندي در جذب و جلب همکاري نويسندگان حرفه‌اي به نسبت نويسندگان تازه‌کار و ارائه خدمات به اين نويسندگان (در اختيار گذاردن اسناد و مدارک جنگ، امکان استفاده از آرشيوها و امکانات دولتي براي امر تحقيق و پژوهش، برگزاري نشست‌هاي تخصصي، فراهم آوردن تورهاي تحقيقي در مناطق جنگ‌زده و...).

   8-3. به موجوديت شناختن آثار نويسندگان دگرانديش، شرکت‌دادن آثار آنان در سمينارها و جشنواره‌ها، نقد و بررسي منصفانه اين آثار و...

 


پانويس‌ها

1. ايراني، ناصر. مجموعه مقالات سمينار بررسي رمان جنگ در ايران و جهان، بنياد جانبازان انقلاب اسلامي، 1373. ص. 53.

2. کوثري مسعود، بررسي جامعه شناختي داستان‌هاي کوتاه جنگ (ادبيات جنگ و موج نو)، به اهتمام شاهرخ تندرو صالح، فرهنگسراي پايداري، 1382، ص 134.

3. کمري عليرضا، نگاهي ديگر پيرامون ادبيات دفاع مقدس و جنگ (نام آورد: دفتر اول)، دفتر ادبيات و هنر مقاومت، 1380، ص 18.

4. همان، صص 11 و 12.

5. بي‌نياز فتح الله، نگاهي به ادبيات پايداري (ادبيات جنگ و موج نو)، به اهتمام شاهرخ تندرو صالح، فرهنگسراي پايداري، 1382، ص. 25

6. سليماني، بلقيس، تفنگ و ترازو ، نشر روزگار، 1380، ص. 28.

7. همان، ص. 25.

8. برجس آنتوني، 99 رمان برگزيده معاصر، ترجمه صفدر تقي زاده، نشر نو، 1369، ص. 238.


نويسنده : رضا نجفي  - سايت فيروزه

 

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت