اینترنت با مغز ما چه می کند؟

“رسانه خود پیام است .”این جمله ای است که” مارشال مک لوهان” در کتاب “درک رسانه ها : افزونه های بشر “آورده است هم زمان با هجوم گروه بیتلز به امواج رادیو و تلویزیون، مک لوهان به این نتیجه رسید که محتوای رسانه، کمتر از خود رسانه اهمیت خواهد داشت، زیرا به طور مستمر و بدون مقاومت، الگوهای ادراکی را دگرگون می کند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 زینب شاه مرادی - مرکز یادگیری تبیان
به گزارش بیگ بنگ، اگر شما هم جز کسانی باشید که دائماً آنلاین (برخط) هستید و ساعت ها را صرف مرور صفحات وب و شبکه های اجتماعی مجازی می کنید، احتمالاً متوجه شده اید که دیگر مطالعه عمیقی که قبلاً به صورت طبیعی به سراغتان می آید، الان به یک چالش بدل شده است؛ تمرکز خود را به راحتی از دست می دهید و قبل از اتمام سه تا چهار صفحه بی قرار می شوید و از کاهش قدرت حافظه هم رنج می برید. طی پنج سده گذشته، از زمانی که انقلاب چاپ گوتنبرگ، کتابخوانی را به کاری محبوب تبدیل کرد، ذهن خطی و ادبی در مرکز هنر، علم و جامعه قرار گرفت. چنین ذهن آرام ، متمرکز ناپریشان، خطی و ژرف اندیش، همان ذهن خلاق و پرتخیل رنسانس بوده است و همان ذهن عقلایی عصر روشنگری، ذهن مخترع انقلاب صنعتی و حتی ذهن برانداز دوران نوگرایی. امروزه با تغییرات مدارهای مغزی_در اثر استفاده از اینترنت_این ذهن دیروز، جای خود را به ذهن غیر خطی و پردازش گر سطحی در آینده می دهد.
وضعیت حواس پرتی، وضعیت طبیعی مغز بشر است. تغییر سریع و مداوم تمرکز، برای بقای ما حیاتی بوده است. زیرا احتمال غافلگیر شدن توسط شکارچی یا نادیده گرفتن یک منبع غذایی دم دست را کاهش می داد. بنابراین در بخش اعظم تاریخ، مغز بشر غیرخطی بوده است. غرق شدن در صفحات کتاب، یک فرایند فکری غیرطبیعی بوده و پرورش چنین انضباط ذهنی، کار آسانی نبوده است. در این فعالیت قسمت های مختلف مغز درگیر می شوند: ترکیبی از تمرکز عمیق با رمز گشایی بسیار فعال و کار آمد متن و تفسیر معنا.
کتاب در مقام یک رسانه، مجموعه ای از ابزار جدید برای سازماندهی اطلاعات را هم عرضه کرد: فهرست ها، جداول، فرمول ها و دستورالعمل ها که به مرور تفکرمان را عمیق تر کرده است. رسانه های تأثیر گذار دیگری نیز در تاریخ بشر بوده اند؛ مثل نقشه و ساعت. نقشه، تفکر انتزاعی فضایی و ساعت، درک فردی از زمان را گسترش دادند. اخلاق ادبی ناشی از کتاب ژرف خوانی است که به سرعت به آبراهه جدیدی تغییر مسیر می دهد. اینترنت، رسانه ای نوین با عمومی ترین ماهیت است رسانه ای با انواع ابزارها از متن تا تصویر و صدا و نیز رسانه ای است دو سویه که استفاده کنندگان را به مشارکت فعالانه ترغیب می کند. اینترنت چند رسانه ای، با ترکیب اطلاعات از گونه های بسیار متفاوت روی صفحه نمایشی واحد و با قرار دادن لینک (ابر متن) محتوا را چند پاره تر می کند و تمرکز ما را بیشتر به هم می ریزد.
تاکنون هیچ رسانه ای نبوده که مثل اینترنت برای پرت کردن حواس برنامه ریزی شده و این کار را مصرانه انجام داده باشد. ده ها پژوهش صورت گرفته توسط روان شناسان، عصب زیست شناسان، مدرسان و طراحان وب، همگی به نتیجه مشابهی رسیده اند. وقتی آنلاین (برخط) می شویم، وارد محیطی شده ایم که تشویق به مطالعه سرسری، تفکر عجولانه و بی حواس و یادگیری سطحی می کند. اینترنت دقیقاً همان محرک های حسی و ادراکی ای را منتقل می کند که به طور اثبات شده ای باعث تغییر سریع و سخت مدارها و کارکردهای عصبی می شود: تکرار، شدت، تعامل و عادت. تعاملی بودن اینترنت ما را به موش های آزمایشگاهی بدل می کند که مدام اهرم هایی را می کشیم تا قرص های کوچکی از غذاهای فکری یا اجتماعی پاداش بگیریم.
اینترنت فقط برای این توجهمان را جلب می کند که حواسمان را پرت کند. بد آهنگی محرک های اینترنت، هم افکار آگاهانه و هم تفکرات خودآگاهانه را اتصال کوتاه می کند و جلوی ژرف اندیشی و خلاقیت را می گیرد. در نهایت مغز را بدل می کند به یک واحد پردازش علائم که اداره اطلاعات را بر عهده دارد؛ آنها را در خود آگاه گرد می آورد و بعد هم بیرون می فرستد. زمانی را که تاکنون وقف تعمق و تأمل آرام می کردیم حال به به پریدن از پیوندی به پیوند دیگر می دهیم. مغز هم نورون ها و سیناپس های بی مصرف شده را برای تخصیص کارهای مهم تر بازیافت می کند. در نتیجه مغز ما در معرض چنین اثر پذیری، بطور گسترده ای قالب گیری مجدد می شود.
تصاویر MRI نشان داده اند که در حین کتابخوانی فعالیت مغز در ناحیه هایی بیشتر است که به زبان، حافظه و پردازش تصویر مربوط هستند. در حالی که اینترنت گردی بیشتر نواحی پیش پیشانی مرتبط با تصمیم گیری و حل مسأله را فعال می کند. (خبر خوب اینکه وب گردی هم مثل حل جدول کلمات می تواند به هوشیار نگه داشتن ذهن افراد سالخورده کمک کند.) تغییر جهت منابع ذهنی ما از خواندن کلمات به سمت قضاوت کردن، به خصوص اگر به تناوب تکرار شود؛ ممکن است نامحسوس باشد (چرا که مغز بسیار سریع عمل می کند). اما ثابت شده است که این تغییر جهت توجه، مغز را از درک مطلب و یادسپاری باز میدارد.
عموماً گفته می شود که دو نوع حافظه (کوتاه مدت و بلندمدت)وجود دارد. ولی حافظه دیگری هم به نام حافظه کارگر وجود دارد که در انتقال اطلاعات به حافظه بلند مدت دخیل است و بخش آگاهانه حافظه را تشکیل می دهد. عمق هوشمندی ما بر پاشنه تنیدن اطلاعات در طرح واره های مفهومی و انتقال از حافظه کارگر به بلند مدت می چرخد. برخلاف حافظه بلند مدت که ظرفیت بی کرانی دارد ،حافظه کارگر تنها مقدار کمی اطلاعات را می تواند در خود جای دهد (حداکثر دو تا چهار عنصر اطلاعاتی) در اینترنت جریان شدیدی از اطلاعات از چندین شیر مختلف وجود دارد. با توجه به ظرفیت محدود حافظه کارگر، تنها چند قطره از هر شیر و نه یک جریان منسجم از منبعی واحد را می توانیم به حافظه بسپاریم. اضافه بار اطلاعاتی به حواس پرتی می انجامد.
آزمایش ها نشان می دهند که وقتی به آستانه حافظه کارگر خود می رسیم تشخیص اطلاعات مربوط از نامربوط (سیگنال از پارازیت) برای ما دشوار می شود و بدل می شویم به مصرف کنندگان بی مغز داده ها. وقتی صحبت از فراهم کردن خوراک فکری برای ذهن مان است، قاعده ’هر چه بیشتر، بهتر‘ برقرار نیست. نکته اینجاست که اینترنت توسط آموزشگران و برای بهینه سازی یادگیری ساخته نشده است. اینترنت طبق طراحی اش، یک سیستم وقفه ساز است. ماشینی مجهز برای تقسیم توجه. وقفه های مکرر، افکارمان را پراکنده، حافظه مان را ضعیف و خودمان را عصبی و مضطرب می کند.
در سال ۲۰۰۶، “جیکوب نیلسن” طراح صفحات وب، دست به آزمایشی برای ردگیری چشم وب گردان زد. نیلسن دریافت که تقریباً هیچ یک از شرکت کنندگان، متن آنلاین را بصورت سنتی (خط به خط)_مثل مطالعه صفحه ای از کتاب_ نمیخوانند. بیشترشان انگار به سرعت سر شیر متن را می گرفتند و چشمشان با الگویی تا حدودی مشابه حرف F روی صفحه حرکت می دهند. در آغاز سرتا ته دو سه خط اول را از نظر می گذرانند، بعد چشمشان کمی پایین می آمد و چند خط دیگر را تقریبا تا نصف میخوانند. سپس میگذاشتند چشمشان به سرعت به سمت چپ پائین صفحه بلغزد. نیلسن در پاسخ به سوال آزمایش :”کاربران وب چطور مطالعه می کنند؟” پاسخ داد : “مطالعه نمی کنند.”
توانایی سطحی خوانی همان قدر ارزشمند است که ژرف خوانی؛ مثلاً وقتی لب کلام را می خواهیم به سرعت دریافت کنیم. ولی مشکل اینجاست که سطحی خوانی در حال تبدیل شدن به شیوه مسلط مطالعه است. “جوردن گرفمن” از موسسه ملی بیماری های عصب شناختی امریکا ,شرح می دهد که وقتی بر خطیم، جابه جایی مداوم توجه مان شاید مغزمان را در چند وظیفگی، حل سریع مسائل ساده _به خصوص تشخیص الگو در انبوهی از داده ها _ چالاک تر کند. اما توانایی ژرف اندیشی، به یاد سپاری و خلاقیت مان را مختل می کند.
“کلیفورد نس “از دانشگاه استنفورد طی سلسله آزمایشاتی نشان داد که حواس وب گردان حرفه ای خیلی آسان تر با محرک های محیطی بی ربط پرت می شود و کنترل بسیار کمتری بر روی محتوای حافظه کارگرشان دارند. او می گوید: “وب گردهای حرفه ای، چند وظیفه های شدید بوده و مکندگان اطلاعات بی ربط هستند … وقتی چند کار را با هم به صورت بر خط انجام می دهیم، مغزمان را عادت می دهیم که به آت و آشغال توجه کند؛ عواقب چنین وضعی برای زندگی فکری مان می تواند کشنده باشد.” به نظر می رسد ارزشمندترین ثروتی که در پای اینترنت به عنوان یک رسانه همه منظوره قربانی می کنیم, اتصال های درون ذهن مان است.


منبع: bigbangpage
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت