هدایت در پناه حسین علیهالسلام
یزید بن زیاد ابی شعثاء کندی از دلاوران و جنگ آوران کوفه بود. او جزء سپاهیان عمر سعد قرار داشت. فکر میکرد جنگی بین لشگر عمر سعد و فرزند پیامبر در نمیگیرد و با مذاکره قائله تمام میشود؛ ولی وقتی امام از بیعت با یزید سر باز زد و جنگ جتمی شد؛ خود را از سپاه عمر سعد جدا کرد و در جمع حسینیان قرار گرفت. اور روز عاشورا سواره به میدان رفت و وقتی اسب او را کشتند؛ تیر و کمان به دست گرفت تا با این وسیله سپاهیان عمر سعد را هلاک کند. در این هنگام نزد امام حسین آمد و اقدام به تیراندازی کرد. یک صد تیر انداخت که تنها 5تیر به هدف نخورد. امام نیز او را دعا و تشویق میکرد. با پایان یافتن تیرهایش، پیاده به میدان رفت و شهید شد.( ابصار العین، ص 171)
همان کسی که بعد از شهادت، امام حسین(علیهالسلام) خاک را از چهره او پاک کرد و فرمود: «أَنْتَ الْحُرُّ كَمَا سَمَّتْكَ أُمُّكَ حُرّاً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ؛ تو ر دنیا و آخرت حقیقتاً آزاده هستی همچنانکه مادرت تو را حر و آزاده نامیده است.»(لهوف،ص104
حر و هدایت جماعتی دیگر
حر با فهم اشتباهش درصدد توبه، اصلاح و حلالیت خواهی برآمد؛ ولی این تمام ماجرا نبود. وقتی حر مسیر هدایت را یافت از دوستان و نزدیکانش نیز دعوت کرد تا به جمع حسینیان بپیوندند. او حتی لشگر کوفیان را به یاد نامهها و دعوتنامههایشان انداخت و آنان را به خاطر عزم بر گرفتن جان نوه رسول خدا و بستن آب بر روی ایشان، سرزنش کرد.به هر حال این امر به معروف حر باعث شد عدهای هم مانند او توبه کرده و در جمع یاران حسینی قرار گیرند. از آن عده می توان به فرزند حر، برادر حر و غلام حر نام برد. جالب است که غلام حر به نام غره وقتی جان فشانی و شهادت حر در رکاب امام حسین را دید به میدان زد و عدهای را هلاک کرد. سپس نزد امام رفت و از حضرت به دلیل حضور بی اجازه در میدان نبرد، عذرخواهی کرد و با اذن امام دوباره به میدان برگشت و پس از جنگاوری، به فیض شهادت رسید.(رمز المصيبة، ج 2، ص 67)
در اینجا نیز اهمیت امر به معروف در سعادت انسانها را میبینیم. به علاوه آنکه همراهی با آزادمردان که هرچند دیر، ولی در نهایت سبب هدایت و سعادت است.
دو برادر از جمع خوارج
گفتیم که قیام حسینی برای هدایت بود؛ دو نفر از آن از میلیون ها هدایت یافته حسینی، ابوالحتوف بن حرث انصاری عجلانی و برادرش سعد بن حرث است. آنها از خوارج و در زمره دشمنان امام علی(علیهالسلام) به شمار می رفتند؛ ولی واقعه عاشورا و ظلمهایی که به بنی هاشم از طرف منادیان خلافت اسلامی روا شده بود؛ چشمانش را گشود و حقانیت مکتب علی و فرزندان علی(علیهمالسلام) را بر آنها روشن ساخت. آنها چهره واقعی امویان و یزیدان را شناخته بودند و دیگر ریاکاریهای غاصبان خلافت، نمیتوانست آنها را فریب دهد. از این رو وقتی امام حسین(علیهالسلام) ندا سر داد: «اَلَا نَاصِرٌ فَیَنصُرُنا؛ آیا کمک دهندهای نیست که ما را یاری دهد؟!» ابوالحتوف و برادرش با چشمانی اشک بار نزد امام آمدند و ابراز پشیمانی کردند. در نهایت نیز با اجازه امام روانه میدان شدند و به شهادت رسیدند.(ابصار العین، ص 159)آری چه بسا جنگ نرم دشمن و تلاشهای تبلیغاتی، از مستکبران و ظالمان، چهرهای موجه و هوادار صلح، اصلاح و حقوق بشر به نمایش بگذارد. در این میان یک مؤمن زیرک باید دشمن شناس بوده و از همان ابتدا فریب نخورد؛ ولی اگر چنانچه فریب خورد؛ باید به محض آگاهی، به جبران مافات رو بیاورد و دیگر برای همراهی با جبهه حقیقت و مبارزه با اهل باطل وقت را هدر ندهد.
دو نفر از آن از میلیون ها هدایت یافته حسینی، ابوالحتوف بن حرث انصاری عجلانی و برادرش سعد بن حرث است. آنها از خوارج و در زمره دشمنان امام علی(علیهالسلام) به شمار می رفتند؛ ولی واقعه عاشورا و ظلمهایی که به بنی هاشم از طرف منادیان خلافت اسلامی روا شده بود؛ چشمانش را گشود و حقانیت مکتب علی و فرزندان علی(علیهمالسلام) را بر آنها روشن ساخت. آنها چهره واقعی امویان و یزیدان را شناخته بودند و دیگر ریاکاریهای غاصبان خلافت، نمیتوانست آنها را فریب دهد. از این رو وقتی امام حسین(علیهالسلام) ندا سر داد: «اَلَا نَاصِرٌ فَیَنصُرُنا؛ آیا کمک دهندهای نیست که ما را یاری دهد؟!» ابوالحتوف و برادرش با چشمانی اشک بار نزد امام آمدند و ابراز پشیمانی کردند. در نهایت نیز با اجازه امام روانه میدان شدند و به شهادت رسیدند.(ابصار العین، ص 159)
ابی شعثاء و همراهی با امام در آخرین لحظات
یزید بن زیاد ابی شعثاء کندی از دلاوران و جنگ آوران کوفه بود. او جزء سپاهیان عمر سعد قرار داشت. فکر میکرد جنگی بین لشگر عمر سعد و فرزند پیامبر در نمیگیرد و با مذاکره قائله تمام میشود؛ ولی وقتی امام از بیعت با یزید سر باز زد و جنگ جتمی شد؛ خود را از سپاه عمر سعد جدا کرد و در جمع حسینیان قرار گرفت. اور روز عاشورا سواره به میدان رفت و وقتی اسب او را کشتند؛ تیر و کمان به دست گرفت تا با این وسیله سپاهیان عمر سعد را هلاک کند. در این هنگام نزد امام حسین آمد و اقدام به تیراندازی کرد. یک صد تیر انداخت که تنها 5تیر به هدف نخورد. امام نیز او را دعا و تشویق میکرد. با پایان یافتن تیرهایش، پیاده به میدان رفت و شهید شد.( ابصار العین، ص 171)او میتوانست بر امام و ولی خود خرده بگیرد که چرا در مذاکرات نرمی به خرج نداده؛ او میتوانست امام و سیاستهای او را زیر سؤال ببرد؛ ولی در چنین صورتی دیگر اسمش در زمره هدایت یافتگان نبود و در زیارت ناحیه مقدسه اسم او به نیکی نمیآمد.