ادب و تاثیر آن در سرنوشت آدمی

بارالها... از هیچ مرا آفریدی... آنچنان بودم که هیچ نبودم! چنان که خود فرمودی: «هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً. آيا زمانى طولانى بر انسان گذشت (و فراموش کرد) كه چيز قابل ذكرى نبود؟» پس نعمت وجودم دادی. مرا به بندگیِ خود مفتخر ساختی! بر من منت نهادی و خود را مولای من خواندی... پس ای خداوند قدوس... مرا به نعمتِ ادب متنعّم ساز.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خود فرمودی: «هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً.[1] آيا زمانى طولانى بر انسان گذشت (و فراموش کرد) كه چيز قابل ذكرى نبود؟»
آدمیزاد در محضر خدا، هویتی جز بندگی ندارد و رنگ و جنسیت و نژاد، هیچ یک معیار نیستند. چنین امری در ارتباطِ انبیاء با خدایشان مشهود است و در این میان نیز آنچه به این رابطه، اصالت و حقیقت می‌بخشد، ادب است. ادب، به منزله ستونِ خیمه عبودیت است. ادب که نباشد، عبودیتی نمی‌ماند. عجیب اینکه در برخی روایات، انبیای اولوالعزم، از بابت کمال ادب، به اعلی درجه شرف رسیدند.[2]

 

مراعات ادب، در کربلا نیز موجب نجات گردید. همانگونه که بی‌ادبیِ کوردلان مایه نکبت و هلاکتشان شد. در روایات تاریخی، آمده است آن هنگام که کاروان حسین علیه السلام به کربلا رسیدند، حرّ بن یزید ریاحی –که از سران لشکر بنی‌امیه بود- راه کاروان را سد کرد. امام علیه السلام به حرّ فرمود: «ثَكَلَتكَ اُمُّكَ ما تُريدُ؟» یعنی مادرت به عزايت بنشيند، چه تصميمى دارى؟ حرّ در پاسخِ امام، نسب به مادرِ ایشان (فاطمه زهرا سلام الله علیها) ادب به خرج داده و گفت: «به خدا سوگند! اگر كسى غير از شما، چنين سخنى به من گفته بود، به همان نحو او را پاسخ مى‏ دادم، ولى به خدا سوگند نمى‏ توانم از مادر شما جز به نيكوترين وجه ياد كنم»همین ادبِ حرّ در برابر امام سبب نجات او شد.

چند نمونه از بی‌شمار مواردِ ادب انبیاء در محضر خدا

-  هنگامی که پسر نوح به همراهِ گمراهانِ امت به هلاکت رسید، و با اینکه محبت فرزند همچنان در دل نوح علیه السلام بود، اما نبیّ خدا ادب کرده و با وجودِ غمی که وجودش را گرفته بود، در برابر خدا سر تسلیم فرو آورد و او را ستود.[3]
-  هنگامی که ایوب نبی علیه السلام مورد امتحان الهی قرار گرفت، و خدا او را به سختی انداخت، به درگاه خدا تضرع کرد. اما نکته اینکه سختی‌های زندگی خود را به خدا نسبت نداد. یعنی ادب کرده، رنج‌های خود را معترضانه بر زبان نیاورد. بلکه همچنان خدا را از بابت رحمت بی‌انتهایش ستایش کرد: «وَ أَيُّوبَ إِذْ نادى‏ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ.[4] و ايّوب را (به ياد آور) هنگامى كه پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): «بد حالى و مشكلات به من روى آورده و تو مهربانترين مهربانانی».
-  ابراهیم علیه السلام نه تنها در محضر خدا، کمال ادب را مراعات می‌کرد، بلکه حتی در برابر مشرکین (به ویژه نسبت به ناپدریِ خود) هم ادب به خرج می‌داد.[5] با اینکه آزر(ناپدریِ ابراهیم) مشرک و بدخواهِ او بود، لکن ابراهیم علیه السلام او را « أَبَتِ» به معنی «پدر جان» خطاب می‌کرد.[6]از يك سو مرتباً او را اینگونه مخاطب می‌سازد و از سویى ديگر می‌گوید كه از رسيدن كوچكترين ناراحتى به آزر ناراحت و نگران است.
-  موسی علیه السلام نیز چنین بود. کمال ادب، در محضر کمالِ حقیقت. و نیز هنگامی که به حضور خضر می‌رسد، آن زمان که وعده همراهی می‌دهد، وعده خود را مزین و مشروط به اراده و خواست خدا می‌داند. اینگونه هم رعایتِ ادب مع الله می‌کند و هم رعایت احترام استاد را: «قالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراَ.[7] موسی گفت: ان شاء الله مرا شکیبا خواهی یافت و از امر تو سرپیچی نخواهم کرد.»

ادب مایه نجات است

قرآن، این گنجینه عظیم انسان‌ ساز، ادب را مایه نجات و بی‌ ادبی را عامل شقاوت می‌خواند. به یاد آوریم، آن هنگام که قوم موسی علیه السلام بی‌ادبانه و از سر عناد، به نبی خدا گفتند که «ای موسی! تو به همراهِ خدای خودت به جنگ دشمن برو»[8] و اینگونه حاضر نشدند که حتی به زبان، خدای موسی را به عنوانِ خدایِ خود بپذیرند. بدتر از آن، هنگامی که خدا درهای توبه را به روی آنان گشود، بی‌ادبانه طریقت الهی را به تمسخر گرفتند: «وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَذِهِ الْقَرْيَةَ فَكُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَ ادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا وَ قُولُواْ حِطَّةٌ نَّغْفِرْ لَكمُ‏ْ خَطَايَاكُمْ  وَ سَنزَِيدُ الْمُحْسِنِينَ فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ قَوْلاً غَيرَْ الَّذِى قِيلَ لَهُمْ فَأَنزَلْنَا عَلىَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا كاَنُواْ يَفْسُقُونَ.[9] و (به خاطر بياوريد) زمانى را كه گفتيم در اين شهر [بيت المقدس‏] وارد شويد و از نعمتهاى فراوان آن، هر چه مى‏خواهيد بخوريد و از درب (معبد بيت المقدس) با خضوع و خشوع وارد گرديد و بگوييد: «خداوندا گناهان ما را بريز!» تا خطاهاى شما را ببخشيم و به نيكوكاران پاداش بيشترى خواهيم داد. اما افراد ستمگر، اين سخن را كه به آنها گفته شده بود، تغيير دادند (و به جاى آن، جمله تمسخرآميزى گفتند) لذا بر ستمگران، در برابر اين نافرمانى، عذابى از آسمان فرستاديم.» و اینگونه بی‌ادبیِ قوم، مایه هلاکتشان گردید.
قرآن با تبیین حوادث گذشته، راه را به امت نشان می‌دهد و مسلمین را به رعایت ادب در محضر خدا و رسول دعوت می‌کند. برای نمونه، آنجا که امر می‌کند هیچ کس صدای خود را در محضر پیامبر، بالا نبرد، تا این مراعات، مایه رستگاری گردد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ.[10] اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد! صداى خود را فراتر از صداى پيامبر نكنيد، و در برابر او بلند سخن مگوييد (و داد و فرياد نزنيد) آن گونه كه بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مى ‏كنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى كه نمى‏ دانيد». گذشته از همه این امور، قرآن، خشوع را مایه نجات می‌ داند و می‌ دانیم که خشوع، آن حالت تواضع و ادب جسمى و روحى است كه انسان در مقابل خدا و اولیای او داشته باشد.[11]

 اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد! صداى خود را فراتر از صداى پيامبر نكنيد، و در برابر او بلند سخن مگوييد (و داد و فرياد نزنيد) آن گونه كه بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مى ‏كنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى كه نمى‏ دانيد». گذشته از همه این امور، قرآن، خشوع را مایه نجات می‌ داند و می‌ دانیم که خشوع، آن حالت تواضع و ادب جسمى و روحى است كه انسان در مقابل خدا و اولیای او داشته باشد


حُر باشیم!

بدانیم که مراعات ادب، در کربلا نیز موجب نجات گردید. همانگونه که بی‌ادبیِ کوردلان مایه نکبت و هلاکتشان شد. در روایات تاریخی، آمده است آن هنگام که کاروان حسین علیه السلام به کربلا رسیدند، حرّ بن یزید ریاحی –که از سران لشکر بنی‌امیه بود- راه کاروان را سد کرد. امام علیه السلام به حرّ فرمود: «ثَكَلَتكَ اُمُّكَ ما تُريدُ؟» یعنی مادرت به عزايت بنشيند،[12] چه تصميمى دارى؟ حرّ در پاسخِ امام، نسب به مادرِ ایشان (فاطمه زهرا سلام الله علیها) ادب به خرج داده و گفت: «به خدا سوگند! اگر كسى غير از شما، چنين سخنى به من گفته بود، به همان نحو او را پاسخ مى‏ دادم، ولى به خدا سوگند نمى‏ توانم از مادر شما جز به نيكوترين وجه ياد كنم».[13] همین ادبِ حرّ در برابر امام سبب نجات او شد.  
بیایید در این ایام، حرّ شویم. آزاد و آزاده از قید و بندهای بی اساس و بیهوده  ...
پی نوشت ها:
[1]. الإنسان: 1
[2].  سيد هاشم‏ بحرانى، البرهان فى تفسير القرآن‏، تهران: نشر بنیاد بعثت، 1416 هجری قمری، ج 5، ص 51.
[3]. هود: 45-47 علامه محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، قم: انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374، ج 6، ص 378-379.
[4]. الأنبياء: 83
[5]. آیت الله مکارم شیرازی، الأمثل فى تفسير كتاب الله المنزل‏، قم: مدرسة امام علی بن ابی‌طالب، 1421 هجری قمری، ج 9، ص 462.عبدالله بن عمر بيضاوى، أنوار التنزيل و أسرار التأويل‏، بیروت: دار احياء التراث العربى‏، 1418 هجری قمری، ج 4، ص 12.
[6]. مریم: 42-45
[7]. کهف: 69
[8]. مائده: 24
[9]. بقره: 58-59
[10]. الحجرات : 2 
[11]. برگزیده تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1382، ج 2، ص 677.
[12]. اینکه در این عبارت چه نهفته بود و چه رازی و چه رمزی میانِ حسین علیه السلام و حر رد و بدل شد، ذهن ما قاصر است.
[13]. شيخ مفيد، الإرشاد، قم: انتشارات كنگره جهانى شيخ مفيد، 1413 هجرى قمری، ج 2، ص 80امين الاسلام فضل بن حسن طبرسى، إعلام الورى، دار الكتب الإسلامية تهران، ص 232شيخ محمد بن طاهر سماوى، سلحشوران طف، ترجمه: عباس جلالى‏ريال قم: نشر زائر، 1381، ص248
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت