این کوه نیست!
این کوه نیست!
شتر از جنگل رد می شد زیر درختی نشست تا خستگی در کند.
گنجشکه جواب داد: نشسته ام سر کوه خستگی در می کنم!
شتر به گنجشکه نگاه کرد و گفت: این کوه نیست، کوهان من است.
گنجشکه کله اش را تکان دادو پرسید: این کوه کوچولو کوهان توست؟ پس من نشسته ام روی کوهان و خستگی در می کنم؟
شتر گردن درازش را بالا گرفت و گفت: از روی کوهانم پاشو،می افتی؟
گنجشکه گفت: نه خیر. نمی افتم.
شتر یواشکی خودش را تکان داد. گنجشک سر خورد. پایین افتاد، جیغ کشید.
وای عجب سر سره خوبی. چی کیفی می دهد. من باز هم می خواهم سر بخورم.
یک دفعه صدایی آمد: ما هم می توانیم با هم سر بخوریم؟
شتر و گنجشک نگاه کردند. یک قورباغه، دو تاموش،سه تا خرگوش و یک عالمه حیوان کوچولو کنار شتر ایستاده بودند.
شتر با خنده گفت: باشد، اما یکی یکی.
بچه ها صف کشیدند. فریاد زدند: هورا ما از کوه سر می خوریم.
جوجه گنجشکه بالش را به کمرش زد و گفت: این کوه نیست. کوهان است.
koodak@tebyan.com
تهیه: شهرزاد فراهانی- نویسنده: یگانه مرادی لاکه