شاخ گوزن
روزی گوزن رفت لب چشمه تا آب بنوشد. وقتی عکس خودش را در آب دید، ...گفت: «کاش شاخ هایم بزرگ تر و پهن تر می شدند.»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ :
شنبه 1395/05/02
شاخ گوزن
روزی گوزن رفت لب چشمه تا آب بنوشد. وقتی عکس خودش را در آب دید، گفت: «کاش شاخ هایم بزرگ تر و پهن تر می شدند.»
بعد نگاهی به پاهایش کرد و گفت: «چه پاهای زشتی!... حیف که پاهایم خیلی لاغر و استخوانی هستند. مثل چوب کبریت می مانند!»
اما همین که کمی توی جنگل جلو رفت، شاخ هایش به شاخه های درختی گیر کرد. شیر هم به او رسید و آماده حمله شد.
گوزن که به پایان عمرش نزدیک شده بود، گفت: «چه قدر نادان بودم! پاهایی که فکر می کردم لاغر و زشت هستند، مرا نجات دادند. اما شاخ های زیبایم که آرزو می کردم بزرگ تر و پهن تر شوند، مرا به دام انداختند.»
منبع: ماهنامه رشد دانش آموز
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت