قوقولی قوقو

قوقولی ق... » تالاپ مالوین خروسه به پشت خوابید و به آسمان نگاه کرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قوقولی قوقو

قوقولی ق... »

تالاپ

مالوین خروسه به پشت خوابید و به آسمان نگاه کرد.

- «من همیشه قبل از این که قوقولی قوقویم تموم شه از روی پرچین می افتم زمین. ولی چرا؟»

جاستین، مرغه کاکلی، از بالای پرچین به او نگاه کرد و گفت: «نمی دونم»

مالوین بلند شد و خودش را تکاند. گرد و خاکی به پا شد. بعد گلویش را صاف کرد.

جاستین گفت: «دوباره امتحان کن! دوباره امتحان کن!»

مالوین آهی کشید. جاستین درست می گفت. شاید باید بیشتر تمرین می کرد. دوباره بالای پرچین رفت. با پایش میله ی چوبی را گرفت و یک نفس عمیق کشید.

«قوقولی ق... »

تالاپ

مالوین دوباره به پشت خوابید و چشمش به آسمان افتاد. «نه»

جاستین گفت:«دوباره امتحان کن! دوباره امتحان کن!»

مالوین تمام روز را تا وقتی هوا تاریک بشه، تمرین کرد. صبح روز بعد هم تا پایان روز سعی خودش را کرد.

«قوقولی ق... »

تالاپ

«قوقولی ق... »

تالاپ

گلوی مالوین گرفته بود، سرش درد می کرد و همه تنش خاکی شده بود.

گفت:«این طوری نمی شه. شاید باید در کاری که انجام می دم، یه تغییری بدم.»

و به بالای پرچین رفت.

جاستین گفت:«دوباره امتحان کن! دوباره امتحان کن!»

«شاید باید چشمامو ببندم»

و چشمانش را بست.

«قوقولی ق... »

تالاپ

«نه»

دوباره بالا رفت.

«شاید باید روی یکی از پاهام بایستم»

و یکی از پاهایش را بالا گرفت.

«قوقولی ق... »

تالاپ

مالوین به پشت خوابید و گفت:«فکر نکنم هیچ وقت بتوانم آوازم را تمام کنم.»

دوباره به بالای پرچین رفت و به پاهایش خیره شد. چه کاری را داشت اشتباه انجام می داد؟

اولین قسمت آوازش خیلی خوب بود. با پایش میله ی چوبی را می گرفت. بعد نوکش را بالا می گرفت و یک نفس عمیق می کشید. بعد مثل یک قهرمان می گفت: «قوقولی» حالا وقت گفتن «قوقو» بود.

او انگشتانش را باز می کرد و...

مالوین گفت:«دوباره امتحان کن! دوباره امتحان کن!»

این بار مالوین میله را محکم با پاهایش گرفت. نوکش را بالا گرفت و یک نفس عمیق کشید.

«قوقولی»

مالوین تمرکز کرد تا انگشتانش را باز نکند. در عوض با انگشتانش میله را محکمتر گرفت و...

«قوقو»

جاستین با خوشحالی گفت:«آفرین. آفرین»

مالوین سرش را بلند کرد و با قدی برافراشته روی پرچین ایستاد.

«قوقولی قوقو»

حالا دیگه هر روز برای همه ی حیوانات مزرعه آواز می خواند و همه لذّت می بردند.

عالیه! این طور نیست؟

 

 

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع:ماهنامه نبات کوچولو

مطالب مرتبط:

خونه قشنگ حلزون

بالا بالا بالاتر

خرگوش باهوش

اردک کوچولوی خودخواه و مغرور

چگونه خرگوش زبل خود را به آن طرف رودخانه رساند؟

مردی که یک روز راه رفته بود

در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت