اردک کوچولوی خودخواه و مغرور![اردک](data:image/gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw==)
![اردک](https://img.tebyan.net/big/1391/06/20120905103701458_01.jpg)
یکی بود یکی نبود، یه اردک کوچولوی نادونی بود که فکر می کرد از همه ی حیوونای جنگل بهتره. اون خیلی مغرور بود و همیشه لباسای خیلی خوب و خاص می پوشید.
یه روز دوست بوقلمونش که یه حیوون شاد و مهربون بود بهش گفت: اردک جون بیا بریم تو برکه با هم شلپ شولوپ بازی کنیم.
اردک کوچولوی خودخواه و مغرور بهش گفت: چی گفتی؟ تو برکه! من! مگه نمی دونی من با بقیه ی اردکا فرق دارم؟
دوستای اردک کوچولو یه عالمه به حالش افسوس خوردند و تصمیم گرفتند که یه درس بزرگ بهش بدند. یه روز وقتی اردک کوچولو و بقیه ی دوستاش کنار یه جوی کوچک که از نزدیک روستا می گذشت ایستاده بودند، یکی از اونا با صدای بلند فریاد زد: کمک، کمک! آتیش، جنگل آتیش گرفته!
اردک کوچولو که خیلی ترسیده بود اول از همه و با سر توی آب پرید. منقار اردک کوچولو توی گل و لای کف جوی گیر کرد.
حالا پیش خودتون فکر کنید اردک کوچولوی قصه ی ما وقتی از آب بیرون می اومد چه شکلی شده بود.
درسته. اون کاملاً خیس شده بود و به همه ی بدنش گل و لای چسبیده بود.
دوستاش وقتی اونو دیدند از خنده منفجر شدند.اردک کوچولو از خنده ی دوستاش خیلی ناراحت شد و بهش برخورد، اما این براش یه درس بزرگ شد تا دیگه بعد از این ماجرا خودشو مهم تر و برتر از بقیه ندونه و به همه احترام بگذاره.
ترجمه:نعیمه درویشی
بخش کودک و نوجوان تبیان
منبع:
tontongeorges.free
مطالب مرتبط:
![مشاوره](https://img.tebyan.net/ts/persian/QuestionArticle.png)