راه های پیشگیری از انحطاط انسانیّت
راههای پیشگیری از انحطاط انسان
بهتر است در این گذر به عوامل سقوط انسان اشاره شود، که یکی از آنها کبر می باشد؛
تکبر
تکبر نه تنها احساسى ناپسند و حالتى نابهجا است بلکه چون انسان متکبر از جایگاه بهحق خود بیرون رفته است، لذا این خصیصه پیوسته در سراسر وجود او نفوذ کرده و انگیزهاى براى ارتکاب و دست یازیدن به گناهان دیگر نیز مى شود: «الکبرُ داعٍ الى التقحمَ فى الذُّنُوبِ» (1) ؛ تکبرانگیزهاى است براى کورکورانه -و بهسر درافتادن- در گناهان است.
تقحم حالت شترى است که در بهاران جوانههاى تازه رُسته را مى خورد در حالی که آب باران بر روى آن نشسته و او با خوردن آن مست مى شود، و بى آنکه بداند به کجا مى رود کورکورانه بهسوى صحرا مى شتابد و سرانجام با سر در پرتگاهى مى غلتد و خود را نابود مى کند. و چه همانندى زیبا و شگفتى میان کبر و سرمستى وجود دارد و تناسب و پیوندى میان پرتگاه هلاکت و مهلکه ی گناه!
در نهجالبلاغه چنین آمده:«الحرص و الکبر و الحسد دواعٍ الى التقحم فى الذنوب» (2) آزمندى و تکبر و حسدورزى، انگیزههاى رفتن بهسوى غلتیدن کورکورانه در گناه هستند.
راههاى از میان برداشتن کبر
همانگونه که بیمارى تکبر و خودبزرگبینى، از راهها و عوامل گوناگون دامن گیر انسان مى شود؛ راههاى جلوگیرى از آن را انسانهاى هشیار و آگاه مى دانند و به مقابله از آن بر می خیزند و مراحل تکامل انسانى را طی می کنند. حال اگر کسى نتوانست از دچار شدن بدان پیشگیرى کند و دچار این بیمارى شد، راههاى درمان و از میان برداشتن آن را پیش پاى انسان مبتلا مى گذارند تا اگر اراده ی درمان در او باشد، بتواند خود را از این بیمارى مهلک برهاند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) راههاى پیشگیرى یا درمان را در سه فریضة دینى - نماز، روزه ، زکات، آزمایش- چنین نشان مى دهد:
«پس خداى را خداى را پروا گیرید درباره نتیجه کیفر فورى و سریع سرکشى، و آینده ی شوم ستمگرى، و بدسرانجامى تکبر، زیرا همگى آن خویها دام بزرگتر ابلیس، و جایگاه سترگتر فریب و نیرنگ او است، همان خویها که چون نفوذ زهر کشنده در دلهاى کسان راه یابد، و چون راه یافت هرگز از کار باز نماند، و هیچکس را از نیرنگ خود نرهاند، نه دانشمندى را براى دانشى که دارد، و نه مستمندى را در فرسوده جامهاى که پوشد. و خدا بندگان با ایمان خودش را از آسیب آن خویها با نمازها و زکاتها و تلاش و رنج دشوار روزه گرفتن در روزهاى واجب شده، نگاهدارى کرده است، (زیرا آن عبادتها را خدا واجب کرده است) براى اینکه اندامهاى آنان را آرام سازد، و دیدگانشان را به خشوع و فروتنى وادارد، و جانهایشان را به خوارى کشاند، و دلهایشان را به آرامش و آسودگى برساند، و خودبینى و به خود بالیدن را از وجودشان بیرون ببرد»(3)، با کارهایى که در آن عبادت خداست: از به خاک مالیدن چهرههاى آزاد به فروتنى، و به زمین چسباندن اندامهاى با ارزش به اظهار کوچکى، و پیوستن شکمها به پشتها از روزه به خوارى پذیرى. افزون بر اینها با آیات دیگرى که در زکات وجود دارد، مانند بازگشتن فراوردههاى زمین به زمینگیران و مستمندان. به پیامد این رفتارها در سرکوبى شاخهاى تازه رُستة به خود نازیدن، و پیشگیرى از برآمدن نشانههاى بزرگى فروختن نیک بنگرید.(4)
نماز پیوند ذره بى نهایت کوچک است با وجود مطلق بى نهایت بزرگ، و پیوستن ذره کوچک و تنهاى خویش به نظام به همپیوسته جهان آفرینش. و این پیوندها اگر آگاهانه و هشیارانه انجام گیرد، باعث مى شود که انسان جایگاه حقیقى خویش را در جهان آفرینش بداند، و خود را بزرگتر از آنچه هست نبیند، و بهوجود ناچیز خویش ننازد.حال با چسبیدن بدن به خاک ،خود را همسطح آن می سازد، و در برابر پروردگار بزرگ به سرکشى و در برابر بندگان خدا به خودبینى و خودبزرگ پندارى دچار نمى شود.
روزه نیز باعث مى شود که انسان با گرسنگى کشیدن احساس خوارى و در برابر نیازهاى حیوانى احساس کوچکى نکند، و خود را بشناسد و به تکبر و تبختر نیفتد.
زکات، افزون بر اینکه به زدودن خویهاى تنگچشمى و حسادتورزى از درون انسان مى شود، احساس همدردى و برابرى با مستمندان نیز خویهاى ناپسند خودبینى و خودخواهى را از میان مى برد. و باز امیرالمؤمنین(علیه السلام) براى رهایى یافتن از بند اسارت خودبزرگبینى مى فرماید:
«فرض الایمان تطهیراً من الشرکِ و الصلاة تنزیهاً عن الکبر؛(4) خدا ایمان را به منظور پاکیزه کردن از شرک واجب گردانید، و نماز را براى زدوده شدن از خودبزرگبینى»
اگر انسانها ایمان خود را از حالت سطحى و زبانى به ژرفاهاى دلشان فرو برند، و در سراسر هستى خود نفوذ دهند، و با اندیشه و استدلال ایمان خود را به یقین برسانند، هرگز آلوده به شرک نمى شوند.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) گرفتار شدن در انواع دشوارى ها و سختى ها و ناخوشایندى ها را بوته ی آزمایشى مى داند که پروردگار براى بندگانش فراهم کرده است تا بدان وسیله خود را از آلودگى هاى تکبر پاک سازند، و فروتنى را در جان هاى خود جایگزین گردانند، و شایستگى پیمودن راه تکامل و رهسپار شدن بهسوى خداگونگى را بهدست آرند:
و لکنَّ یختبرُ عبادهُ بأنواعِ الشدائدِ، و یتعبدهم بأنواعِ المجاهد، و یبتلیهم بضروبِ المکاره، اًخراجاً للتکبُّر من قلوبهم، و اًسکاناً للتذلُّل فى نفوسهم، و لیجعلَ ذلک أبواباً فُتُحاً الى فضله، و أسباباً ذُلُلاً لعفوهِ ؛(5) لیکن خدا بندگانش را به سختی هاى گوناگون مى آزماید، و با تلاشهاى گوناگون به بندگى وادار مى کند، و با انواع ناخوشایندى ها گرفتار آزمون مى سازد، براى اینکه خودبزرگبینى را از دلهایشان بیرون برد، و فروتنى و خوارى را در جان هایشان جایگزین گرداند، و براى آنکه چنین گرفتارى و آزمونى را درهاى گشادهاى قرار دهد (براى رفتن) بهسوى فزونبخشى خود، و راه هاى هموارى براى به دست آوردن بخشودن و گذشت خود.
یکى از موانع حرکت به سوى کمال و ره سپردن بهسوى خداگونگى، بار سنگین و کمرشکن خودبزرگبینى است. در این راه سبکباران به منزل مى رسند.
ابتلأ اجتماع به کبر و استکبار
استکبار همیشه فردى نیست، بلکه امکان دارد گروهى یا ملتى را هم دچار کند. گویى بیمارى واگیردارى است که چون در اجتماعى به درمان آن برنخاستند، و در ریشهکنى آن اقدام نکردند، دیگران را هم مبتلا مى کند، و اگر بیماریِ غالبِ اجتماع شد، درمانِ فردیِ کسانى که مى خواهند فرد خود را نجات دهند به نتیجه نمى رسد، و سرانجام همه افراد اجتماع را به هلاکت و نابودى مى اندازد. از این روى هوشیاران و بینایان باید از سرنوشت آن امت ها درس بگیرند، و با سیر و گذار در شیوه زندگى جمعى آنان، خود و ملت خود را از چنان سرانجامى نگاه دارند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) در اینباره مى فرماید:
«فاعتبروا بما أصا بَ الاُمم المستکبرینَ من قبلکم: من بأسِ و صولاته و وقائعهِ و مثلاته و اتعظُوا بمثاوى خُدُودهم، و مصارع جنوبهم، ؛(6) پس بدانچه به ملتهاى مستکبر پیش از شما دچار شد آموزش گیرید، از عذاب خدا (که بر سرشان فرود آمد) و سختگیرى هاى او، و فروگرفتنها و کیفرهاى او، و از بر خاک افتادن گونههایشان و بر زمین قرار گرفتن پهلوهایشان اندرز گیرید»
علت اصلى نابود شدن بسیارى از پیشینیان، استکبار می باشد. و همین خوى استکبار باعث شده که بندگان خدا، دوستان خدا، و پیامرسانان الهی را کوچک شمارند، و به تدریج با گام زدن و بالا رفتن از پلکان خودبزرگبینى، با خدا هم به ستیز برخیزند، و بانگ «أنا ربکم الاعلی» برآوردند. همین خوى و پیش رفتن تدریجى در آنها، -بر طبق مشیت و اراده پروردگار و قانون و سنت دگرگونناپذیر او-،باعث به هلاکت رسانیدن آن ها می شود.
پی نوشت ها:
1- غرر الحکم و درر الکلم،ج 2ص 3
2-نهج البلاغه، حکمت 371.
3- نهج البلاغه،خطبه 192 القاصعة.
4- همان
5-نهجالبلاغه، حکمت 252.
6- نهجالبلاغه، خطبه 192 القاصعة.
مهناز وکیلی
بخش نهج البلاغه تبیان