شین مثل شانه
شین مثل شانه
قسمت سوم | قسمت چهارم | ||
قسمت پنجم | قسمت ششم | قسمت هفتم | قسمت هشنم |
ش
شانهی چوبی:
گرد ماه از مشگ بندی بستهای / بر گل از عنبر كمندی بستهای
(مجموعهی آقای سلطان القرایی)
شانه:
شانه كمتر زن كه ترسم تار زلفت بگسلد / موی، موی تست، اما رشتهی جان منست
شانه كوچك از چوب شمشاد:
ندانستم گذار شانه بر موی تو افتد
(موزه ی هنرهای تزیینی)
شانه:
باش چون آینه كه عیب تو را |
همه را دیده رو به رو گوید |
نه كه چون شانه با هزار زبان |
پشت سررفته مو به مو گوید |
شطرنج:
مرد باید كه در جهان خود را |
همچو شطرنج باز میدارد |
كانچه یابد از آن خصم بود |
و آنچه دارد نگاه میدارد |
شمشیر جهانگشای نادری:
این تیغ جهانگشا كه كان گهر است |
گردون قتال را هلال طفر است |
این چهره كه در تراز شاهنشاه است |
تمثال یكی چاكر این درگاه است |
تا آب بقا بنوشد از كام ملك |
افتاده به پای شاه عبدالله است |
(موزهی جواهرات سلطنتی)
شمشیر كریمخان زند با دستهی استخوانی ـ عمل علیاصغر اصفهانی 1189هـ .ق.
این تیغ كه شیر فلكش شمشیر است |
شمشیر و كیل آن شه كشورگیر است |
پیوسته كلید فتح دارد در دست |
آن دست كه بر قبضه این شمشیر است |
(موزهی كاخ گلستان)
شمعدان:
آتش آن نیست كه از شعله او گرید شمع |
آتش آنست كه در خرمن پروانه زدند |
تو شمع انجمنی یك زبان و یك جان باش |
خیال و كوشش پروانه بین و خندان باش |
شب شمع یك طرف رخ جانانه یك طرف |
من یك طرف در آتش و پروانه یك طرف |
ص
صندلی خاتم:
چه تخت، لاله نعمان و برگ نسترن است |
به پیش اهل نظر چون سهیل در یمن است |
چه تخت، خاتم اسكندری فروزنده |
كه فرق تا قدمش حسن سیرت حسن است |
چه تخت، در خور آن خسرو جهان داور |
چه خاتمی، كه مرصع به گوهر عدن است |
حروف خاتم زر باد بر لب مه و مهر |
دعای شاه كه ورد زبان مرد و زن است |
باز نقاش صبا طرح دگرگون زده است |
زین رقمها كه بر تخت همایون زده است |
نیست در دایره سطح فلك چون تختی |
كه چه خورشید سراپرده به گردون زده است |
( مجموعهی یحیی ذكا)
ط
طاس مسی كندهكاری شده:
در بادیه عشق تو میرفتم تیز |
دیدم دو هزار زنگیان خون ریز |
هر یك به زبان حال با وی گفتند |
چون كاسه به دست توست، كج دار و مریز |
(موزهی هنرهای تزیینی)
طاس مسی كندهكاری شده، عمل صباحی 982هـ .ق.
این طاس كه خنده میزد بر مه و مهر |
شرمنده دور او بود طاس سپهر |
تا طاس سپهر باشد و دور فلك |
نوشند از او نوش لبان گلچهر |
ق
قاب آینهی خاتم:
تجلی كوه را بگداخت ای آیینه حیرانم / كه با این نازكی چون طاقت دیدار آوردی؟
(موزهی هنرهای تزیینی)
قاب آینه:
كی چو روی دلفریبت صورتی مانی كشد |
ور كشد دایم به هر صورت پشیمانی كشد |
نرگس عابد فریب كافرت از هر طرف |
گر ببیند پارسا دست از مسلمانی كشد |
قاب آینه روغنی روگل و بوته ـ داخل در زنبق:
ای آینه نغز نگارین منور |
ای شهره ز نامت به جهان نام سكندر |
ای موی مهان از تو برخ چنبر و چوگان |
وی روی بتان از تو به آرایش و زیور |
مهری نه چون مهر ترا مشرق و مغرب |
چرخی و نه چون چرخ ترا، مركز و محور |
جسم تو مصفا چو تن لعبت فرخار |
روی تو منور چو رخ شاهد كشمر |
باشد رخ زیبای تو از زنگ عدم دور |
تا دور زند آینهگان چرخ مدور |
در متن اطراف زنبق :
كردم ز پی پیشكش، هرچه نظر |
جز آینه ممكن نشدم چیز دگر |
بر در كهن این آینه را آوردم |
بر من منگر بر طلعت خویش نگر |
قاشق چوبی كار قزوین:
تیشهها خوردم به سر فرهادوار / تا رسیدم بر لب شیرین یار
(مجموعه ی آقای القرایی)
قاشق چوبی:
چوب ضعیف را اگرش تربیت دهی |
جایی رسد كه بوسهگه خسروان شود |
كمتر ز قاشقی نتوان بود در طلب |
صد تیشه می خورد كه رساند لبی به لب |
یحیی ذكاء : رییس موزهی مردم شناسی
محمد حسن سمسار : موزه دار موزه هنرهای تزیینی
تنظیم : بخش ادبیات تبیان