تبیان، دستیار زندگی

من سبیل دارم

غروب بود، آقا گنجشک توی لانه اش نشسته بود و به چهار راه نگاه می کرد. همان جایی که آقای پلیس ایستاده بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
من سبیل دارم
 آقای پلیس کف دستش را به ماشین ها نشان داد و محکم توی سوتش فوت کرد. طوری که سبیلش تکان خورد. آن وقت تمام ماشین ها سرجایشان ایستادند.

آقا گنجشکه زیر لب گفت: خب معلوم است. باید هم از او بترسند. و بایسند.
آن وقت سرش را روی لبه لانه گذاشت و گفت: کاش من هم مثل او سبیل داشتم و زور داشتم. آن وقت پلیس می شدم پلیس گنجشک ها.

صبح شد. آقا گنجشکه بیدار شد. پشت نوکش می خارید. به خاطر همین هر دو چشمش را پایین آورد. با چشم های چپ شده به نوکش نگاه کرد و با تعجب از خودش پرسید: این دیگر چیست؟

پرید و روی دستگیره یک ماشین نشست. توی آیینه بغل آن نگاه کردو فریاد کشید: وای من سبیل در آورده ام. آقا گنجشکه با خوش حالی روی شاخه درخت نشست و داد زد: آهای گنجشک... زود باشید. بیایید.
مامان گنجشکه و چند تا گنجشک دیگر آمدند و پرسیدند: چی شده؟

آقا گنجشکه گفت: مگر نمی بینید؟ من سبیل در آورده ام مثل آقای پلیس. پس زورم از همه شما بیش تر است. هرچه بگویم باید گوش کنید زود باشید. یکی برود برایم کرم شکار کند؛ یکی هم چند تا پر بیاورد، تا زیر سرم نرم شود. می خواهم بخوابم. یکی هم گربه را نگه دارد حوصله میو میو ندارم.

گنجشک ها به هم نگاه کردند. اولی گفت: چه حرف ها؟ اگر زورت زیاد است تو باید گربه را نگه داری . مثل پلیس که ماشین ها را نگه می دارد.

مامان گنجشکه گفت: تازه باید مواظب جوجه های ما هم باشی. مثل: پلیس که مواظب است بچه ها از خیابان رد شوند.
من سبیل دارم
سومی گفت: البته، اگر سبیلت کار کند. چون که سبیلت خیلی مسخره است. اصلا شبیه سبیل آدم ها نیست.
آقا گنجشکه گفت: راست می گی؟ و دوباره به سبیلش نگاه کرد.
سبیل تکان خورد. پشت نوکش دوباره خارش گرفت. آقا گنجشکه کله اش را تکان داد.

یک مرتبه سبیل  از پشت نوکش کنده شد. توی هوا پیچ و تاب خورد. افتاد روی برگ ها  گفت: اخ.
گنجشک ها پریدند  جلو و زل زدند به سبیل.  و سبیل خودش و صاف کرد و گفت: چرا این جوری نگاه می کنید؟ مگر تا به حال هزار پا ندیده اید؟  و دوید و زیر برگ ها پنهان شد.

گنجشک ها خندیدند و گفتند: حیف شد سبیل خوشمزه ات فرار کرد و پریدند  رفتند.
یکی از جوجه ها از لانه بیرون آمد و دنبال مادرش بال بال زد. نزدیک بود از روی شاخه بیفتد.گربه هم زیر درخت ایستاده بود.

آقا گنجشکه گربه را دید. پرید و جوجه را گرفت . جوجه گفت: تو چرا مواظبم هستی؟ تو که مادرم نیستی.
آقا گنجشکه گفت: اخه من پلیس گنجشک ها هستم. یک گنجشک بی سبیل.

مطالب مرتبط:
دردسرهای یک بی سبیل
گنجشک فراموش کار
پلیس

کانال کودک و نوجوان تبیان
تنظیم: شهرزاد فراهانی- منبع: رشد نوآموز
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.