زنی سیاستمدار در قرآن
زني سياستمدار در قرآن
يكى از زنانى كه قرآن كريم به عنوان نمونهاى شايسته مطرح مىنمايد بلقيس ملكه شهر سبا پايتختيمن است كه آيات شريف قرآنى تصوير سلطنت ملكه يمن را از زبان هدهد چنين بيان مىكند: انى وجدت امراة تملكهم و اوتيت من كل شىء و لها عرش عظيم . وجدتها و قومها يسجدون للشمس من دون الله . (1) جمله «و اوتيت من كل شىء» وصف وسعت مملكت، و عظمتسلطنت آن زن است و همين خود قرينه استبر اينكه منظور از «كل شىء» در آيه هر چيزى است كه سلطنت عظيم محتاج به داشتن آنها است، مانند حزم، احتياط، عزم، تصميم راسخ، سطوت، شوكت، آب و خاك بسيار، خزينه سرشار، لشگر و ارتشى نيرومند، و رعيتى فرمان بردار . لكن از بين همه اينها تنها نام عرش عظيم را برده است . «و جدتها و قومها . . .» دليل بر اين است كه مردم آن شهر وثنى مذهب بودهاند و آفتاب را به عنوان رب النوع مىپرستيدند . (2)
بعد از گزارش هدهد درباره ملكه يمن حضرت سليمان عليه السلام نامهاى نوشت و به هدهد داد تا آن را بسوى ايشان ببرد و سپس در كنارى قرار گيرد و عكس العمل آنها را مشاهده كند .
آنچه در اينجا مهم است عكس العمل ملكه سبا در برابر نامه حضرت سليمان است; بانويى كه اداره امور مملكت را بر عهده دارد، بالاترين مقام سياسى يك كشور و داراى عظمت و حشمت و جاه و جلال است، با اين نامه چگونه برخورد خواهد كرد و چگونه تدبير و تصميمگيرى مىكند؟
در تفسير اين آيه علامه طباطبايى مىفرمايد: سليمان به بلقيس فرمود: آيا تخت تو اينچنين بود و خواست تا سؤال را كاملا ناشناخته كند. ملكه سبا در جواب گفت: گويا همان است و بدين وسيله خواست تااز سبك مغزى و تصديق بدون تحقيق اجتناب كند.
در ابتدا امر نامه را براى بزرگان ملكتخود مىخواند . سپس با درباريانش به مشورت مىپردازد و به آنها مىگويد: قالتيا ايها الملا . . . ; (3) «اى رجال كشور، شما در كار من نظاره كنيد و راى و نظر دهيد كه من تاكنون بى حضور شما براى هيچ كارى تصميم نگرفتهام .»
قالوانحن اولوا قوة و اولوا باس . . . ; (4) «گفتند رجال مملكت كه ما داراى نيروى كامل و ارتشى قوى هستيم ليكن اختيار با شماست تا به صلح يا جنگ دستور فرمايى .»
قالت ان الملوك اذا . . . ; (5) «بلقيس گفت: پادشاهان چون به ديارى حمله آورند آن كشور را ويران سازند و عزيزترين اشخاص مملكت را ذليلترين افراد مىگردانند و سياستشان بر اين كار خواهد بود .»
از ظاهر كلام درباريان كه كلام خود را با جمله «نحن اولوا قوة و اولوا باس شديد» آغاز كردند بر مىآيد كه آنان ميل داشتند جنگ كنند و چون ملكه هم همين را فهميده بود، نخستبه مذمت جنگ پرداخت و در پايان راى خود را ارائه داد . اول گفت: «ان الملوك اذا دخلوا قرية افسدوها» ; يعنى جنگ عاقبتى جز غلبه يكى از دو طرف و شكست طرف ديگر و فساد قريهها و شهرها و ذلت عزيزان آن ندارد . به همين دليل نبايد بدون تحقيق اقدام به جنگ كرد . بايد نيروى خود را با نيروى دشمن بسنجيم، اگر تاب نيروى اورا نداشتيم، تا آنجا كه راهى به صلح داريم، اقدام به جنگ نكنيم، مگر اينكه راه منحصر به جنگ باشد و نظر من اين است كه هديهاى براى او بفرستيم، ببينيم فرستادگان ما چه خبرى مىآورند، آنگاه تصميم به جنگ يا صلح مىگيريم . (6)
در آيات فوق استدلالها، دور انديشىها، متانت راى و سياستى محكم و منطقى كه دو بازوى سياستخارجى و داخلى را در خود دارد به چشم مىخورد . در بعد داخلى در عين جريحه دار كردن اذهان اطرافيان، مشورت را پايه كار قرار مىدهد اما بر استدلالى دقيق تكيه مىزند و در نهايتبا اينكه مشاوران گرايش به جنگ دارند حوادث را به وجه مثبتبا درايتى خاص، راهبرى مىكند . استدلال خود را نيز، در لطافتشور، ممزوج مىكند و معتقد است كه بايد يك بار ديگر، آزمونى را رقم زند و بدين خاطر مىگويد: و انى مرسلة اليهم . . . ; (7) «من هديهاى سوى آنها مىفرستم، ببينم فرستادگان چه خبر مىآورند؟» معناى اينكه گفت: «فناظرة بم يرجع المرسلون» اين است كه ببينيم چه عكس العملى نشان مىدهد، تا ما نيز به مقتضاى آن عمل كنيم . (8)
سپس قرآن كريم مىفرمايد: چون فرستادگان بلقيس حضور سليمان رسيدند، گفت: شما مىخواهيد مرا به مال دنيا مدد كنيد؟ آنچه خدا به من عطا فرموده، بسيار بهتر از اين مختصر هديه شماست . آرى شما مردم دنيا خود به اين هدايا شاد شويد . اى فرستاده بلقيس با هدايا به سوى ايشان باز گرد كه من لشگرى بىشمار بر آنها مىفرستم كه هرگز در مقابل آن مقاومت نتوانند كرد و آنها را با ذلت وخوارى از آن ملك بيرون مىكنم . آنگاه سليمان رو به حضار بارگاه كرد و گفت: كداميك تخت بلقيس را پيش از آنكه تسليم امر من شود، خواهد آورد از آن ميان عفريت جن گفت: من چنان بر آوردن تخت او قادر و امينم كه پيش از آنكه تو از جايگاه قضاوت خود برخيزى، آن را به حضور آرم . آن كس كه به علم كتاب الهى دانا بود گفت: كه من پيش از آنكه چشم بر هم زنى تخت را به اينجا آرم . و همان دم حاضر نمود . چون سليمان سرير را نزد خود مشاهده كرد گفت: اين توانايى از فضل خداى من است تا مرا بيازمايد كه نعمتش را شكر مىگويم يا كفران مىكنم و هر كه شكر نعمتحق كند، شكر به نفع خويش كند و هر كه كفران كند، همانا پروردگارم بى نياز و كريم است . آنگاه سليمان گفت: تختبلقيس را نا شناس گردانيد تا بنگريم كه وى سرير خود را خواهد شناختيا نه؟ (9) منظورش از اين دستور امتحان وآزمايش عقل آن زن بود، همچنان كه منظورش از اصل آوردن تخت اظهار معجزهاى باهر از آيات نبوتش بود . (10)
هنگامى كه بلقيس آمد، از او پرسيد: «آيا عرش تو چنين است؟ وى گفت: گويا همين است . و ما پيش از اين مىدانستيم و تسليم امر سليمان بوديم .» (11)
در تفسير اين آيه علامه طباطبايى مىفرمايد: سليمان به بلقيس فرمود: آيا تخت تو اينچنين بود و خواست تا سؤال را كاملا ناشناخته كند. ملكه سبا در جواب گفت: گويا همان است و بدين وسيله خواست تااز سبك مغزى و تصديق بدون تحقيق اجتناب كند. چون غالبا از اعتقادات ابتدايى كه هنوز وارسى نشده و در قلب جايى نگرفته با تشبيه تعبير مىآورند . ملكه سبا از ديدن تخت مىگويد ما قبلا از چنين سلطنتى خبر داشتيم و تسليم امر او شده بوديم ; لذا سر در اطاعت او آوردهايم . (12)
سرانجام بعد از مناظره و مباحثه گفت: رب انى ظلمت نفسى و اسلمت مع سليمان لله رب العالمين; (13) «بارالها سختبر نفس خويش ستم كردم و اينك با رسول تو تسليم فرمان پروردگار عالميان گرديدم .»
در گفتار خود نخستبه درگاه پروردگارش استغاثه مىكند و به ظلم خويش كه خداى را از روز اول و يا از هنگام ديدن اين آيات نپرسيده است اعتراف مىكند و سپس به اسلام و تسليم خود در برابر خداوند شهادت مىدهد . (14)
در مقايسه با فرعون كه آن همه معجزات حيرتانگيز را از موسى ديد و روز به روز كفرش افزوده شد، زنى چون بلقيس را مىبينيم كه به تمام افكار و اعتقادات نادرستخود و قومش پشت پا زد و توبه كرد و با دلى خاضع به خداى يكتا ايمان آورد و كوچكترين مقاومتى در مقابل حق از خود نشان نداد . داستان ملكه سبا پاسخى استبه آنان كه زن را فاقد روحيه كاردانى، تدبير، آيندهنگرى، سياست و گرايش به كمال مىانگارند.
_________________
1) نمل، 23- 24
2) تفسير الميزان، ج 30، ص 272
3) نمل ، 32
4) نمل ، 33
5) نمل، 34
6) تفسير الميزان، ج 30، ص 280- 281
7) نمل ، 35
8) تفسير الميزان، ج 30، ص 282
9) نمل، 36- 41
10) تفسير الميزان، ج 30 ، ص 289
11) نمل، 42
12) تفسير الميزان، ج 30، ص 290
13) نمل، 44
14) تفسير الميزان، ، ج 30، ص 292
منبع: فصلنامه نداى صادق، شماره 23، چترچى، نوشين، با تلخيص
تنظيم براي تبيان: گروه دين و انديشه_شکوري