رمانس باچاشني مرگ و زندگي

در سينماي ايران رمانس آنگونه كه بايد و شايد جا نيفتاده؛ يعني گونه رمانس به دليل نزديكي به گونه‌هايي چون ملودرام (هرچند رمانس خود از بطن ملودرام مي‌آيد) خانوادگي و يا اجتماعي، رنگ و بوي ديگري گرفته است. در واقع عاشقانه‌هاي سينماي ايران گاه دچار سطحي‌نگري
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رمانس باچاشني مرگ و زندگي

 

در سينماي ايران رمانس آنگونه كه بايد و شايد جا نيفتاده؛ يعني گونه رمانس به دليل نزديكي به گونه‌هايي چون ملودرام (هرچند رمانس خود از بطن ملودرام مي‌آيد) خانوادگي و يا اجتماعي، رنگ و بوي ديگري گرفته است.

 در واقع عاشقانه‌هاي سينماي ايران گاه دچار سطحي‌نگري و تكرار شده‌اند كه عمده آثار مبتذل سينما اينگونه‌ هستند و يا از سوي ديگر، عشق‌هاي نامتعارف و هرز را به تصوير كشيده‌اند.

به گزارش همشهري ، يك پاي شخصيت‌هاي شكل‌دهنده رمانس‌هاي ايراني همواره مي‌لنگد (گاهي نيز دوپا) و اين چنين است كه زوج‌هاي درگير با روابط عاشقانه در سينماي ايران آنچنان كه در ادبيات اين سرزمين مانا شده‌اند، به چشم نمي‌خورند؛ يعني عشق پاك، انساني و زميني كمتر سوژه فيلم‌هاي ايراني بوده است. از اين منظر بحث را شروع كردم تا به فيلم «امشب شب مهتابه» به كارگرداني محمدهادي كريمي برسم. امشب شب مهتابه فيلمي بي‌ادعاست كه سعي دارد نخستين گام‌ها را براي شكل‌گيري رمانس ايراني بردارد.

فيلم داستان ساده و در عين حال پيچيده‌اي دارد. مقدمه‌چيني با عنصر تصوير و فيلمبرداري يا به عبارتي ديگر فناوري كه ديگر عضوي از خانواده‌هاي ايراني است آغاز مي‌شود؛ يعني حركت در مسير ثبت تصوير. كارگردان در فيلم امشب شب مهتابه نشان مي‌دهد كه مردي از دل واقعيت به تصوير مي‌پيوندد.

فيلم داستان ساده و در عين حال پيچيده‌اي دارد. مقدمه‌چيني با عنصر تصوير و فيلمبرداري يا به عبارتي ديگر فناوري كه ديگر عضوي از خانواده‌هاي ايراني است آغاز مي‌شود؛ يعني حركت در مسير ثبت تصوير. كارگردان در فيلم امشب شب مهتابه نشان مي‌دهد كه مردي از دل واقعيت به تصوير مي‌پيوندد.

دوربين آرام محمود كلاري و ميزانسن‌‌هاي تقريبا ثابت كارگردان در ابتدا اين ثبات، جايگاه و آرامش را پذيرفته است اما در پس اين آرامش ميزانسن و نورهاي پريشان چيز ديگري را فرياد مي‌زند. كريمي بر لبه تيغ مي‌رود؛ يعني مي‌خواهد داستاني ساده را روايت كند كه يك‌سر آن زندگي و سر ديگرش مرگ است و اين دو جريان ممتد در طول فيلم و در طول سفر با انقطاع يكديگر معنا مي‌آفرينند.

از دوربين درون فيلم صحبت شد؛ دوربين ضلع سومي است كه به مرور پيام (كه گويي هويت جديد وي چندان ريشه ندارد) در آن محو مي‌شود. دوربين با ميزانسن‌‌هاي صحيح ابتدا ناظر، شريك و در نهايت غاصب مي‌شود. ميزانسن‌‌هاي كارگردان نيز مويد اين نكته هستند. دوربين در سكانسي نمادين جايي بين 2 شخصيت مي‌يابد و حتي در روابط آنها دخالت مي‌كند.

حتي شايد نماي نقطه ديد كودك باشد اين عنصر زنده و حيات يافته. گويي به مرور جايگزين عشق پيام به سحر مي‌شود. در بخشي ديگر حتي سحر به دوربين حسادت مي‌كند. كارگردان به‌گونه‌اي نمادين اين تسلط تكنولوژي بر انسان معاصر را نمايش مي‌دهد؛ تسلطي كه شايد به تنهايي منجر شود اما نيروي محركه درام همان عشق است كه مي‌خواهد روابط گسسته گذشته را ترميم كند و تسلي خاطر مسافر مرگ را فراهم كند.

بستر روايي فيلم بر مبناي سفر شكل مي‌گيرد. شخصيت با ثبت وقايع از طريق دوربين، خود راوي غيرمستقيم داستان مي‌شود و اين تمركز بر تصوير مي‌تواند تاويل‌پذيري داستان را افزايش دهد؛ يعني ما شايد با شكلي از راوي روبه‌رو شده‌ايم كه مرگ را تجربه كرده و يا مرگ نهايي فيلم باعث تعابير ديگري از تفاسير پيام از زندگي شود. مرگ سينمايي امشب شب‌مهتابه نيز حاصل همين درگيري تصاوير است؛ يعني رفتن از يك تصوير به تصوير ديگر و شايد اين بيت‌الغزل فيلم باشد.

بستر روايي فيلم بر مبناي سفر شكل مي‌گيرد. شخصيت با ثبت وقايع از طريق دوربين، خود راوي غيرمستقيم داستان مي‌شود و اين تمركز بر تصوير مي‌تواند تاويل‌پذيري داستان را افزايش دهد؛ يعني ما شايد با شكلي از راوي روبه‌رو شده‌ايم كه مرگ را تجربه كرده و يا مرگ نهايي فيلم باعث تعابير ديگري از تفاسير پيام از زندگي شود.

سفر ادامه مي‌يابد و ابزار مكاشفه مي‌شود، ابزار مكاشفه گاه طبيعت و گاه فلاش‌بك است؛ يعني به مرور با خصوصيات طرفين متعارف اين عشق آشنا مي‌شويم. يكي نماد زوال و ديگري نماد حيات، گويي كودكي كه به مرور در مسير فيلم به لحظه تولد نزديك مي‌شود

 رويه ديگري از شخصيت پيام است و سحر سعي دارد نام يحيي را بر او بگذارد؛ يعني نام نخستين شخصيت محوري. البته اين شخصيت نام اوليه خود را تاجايي كه به روابط زندگي جديد آشنا نشده، حفظ كرده است؛ شخصيتي از دل طبيعت شيراز (كه چه شاعرانه نمايش داده مي‌شود) كه براي پاسخگويي به تعلق خاطر اصلي‌اش يعني موسيقي، ترك ديار كرده و نوعي حركت و نه سلوك را تجربه كرده است.

او از انتزاعي‌ترين احساس‌اش الگو گرفته و يا به عبارتي اين احساس انتزاعي زمينه كنش وي را فراهم كرده است. براي پاسخگويي به نيازهايش گام در اين مسير نهاده تا شايد ملودي‌هاي دروني‌اش را ثبت كند؛ احساسي از درون كه با ديدگاه متحجرانه پدر در تعارض قرار گرفته و باعث ترك ديار شده است. فيلم در فلاش‌بك و يا ديالوگ‌هاي زن‌و‌شوهر اين دو زندگي متفاوت و تاثير آنها بر يكديگر را به تصوير مي‌كشد و به گونه‌اي امتداد مي‌يابد كه گويي ديگران را نيز متاثر كرده است. راز گفتن كلمه آقا به جاي برادر از سوي فرزند ديگر خانواده شيرازي، همين نكته است، گويي كسي باور ندارد كه اين پيام همان يحيي است كه براي نيل به خواست دروني خود حركت كرده است.

شايد سينماي ايران نيز عاشقانه‌هايي مثل تايتانيك و يا كازابلانكا را تجربه كند. هرچند كه استفاده خلاقانه از دوربين براي ثبت وقايع يك جنايت به صورت مستند را در فيلمي به‌نام 15دقيقه با بازي رابرت دنيرو ديده‌ام اما در فيلم امشب شب مهتابه نيز يك عنصر مادي تاثير فرامادي مي‌آفريند.

اين بخشي از خصوصيات مثبت فيلم است. البته نقاط ضعفي نيز در اثر ديده مي‌شود؛ از جمله ديالوگ‌هاي گل درشت فصلي كه پدر يحيي از سحر درخصوص اعتقادات شوهرش مي‌پرسد و يا برخي مواقع قرار گرفتن وقايع اصلي درام در حاشيه. اما آنچه مسلم است نوعي مهندسي در روايت ديده مي‌شود. براي مثال علاوه بر شكل‌گيري يك سفر مبتني‌بر 2مفهوم مرگ و زندگي و از سوي ديگر تسلط فناوري بر انسان و تنهايي معاصر بشري، كارگردان يك عنصر ديگر را نيز براي شكل‌دهي به پازل درام ارائه مي‌دهد؛ عنصري شبيه به مگافين آثار هيچكاك؛ پيرمردي كه معلوم نيست در شوشتر زندگي مي‌كند يا نه و آيا مي‌تواند پيام را نجات دهد؟

اين پيرمرد نه چندان معرفي‌شده كه در طول فيلم ديده نمي‌شود اسباب سفر مي‌شود (البته اگر بتوان اين شخصيت را مگافين دانست، چون مگافين عنصري است كه به خودي خود هيچ چيز نيست در واقع قابل معرفي نيست و فقط مي‌توان تاثير آن را ديد). در واقع پيرمرد عاملي براي حركت شخصيت محوري مي‌شود تا آنچنان كه بايد به خودشناسي برسد؛ نوعي از خودشناسي كه از دريچه 2دوربين ثبت مي‌شود و درنهايت به نسل بعد منتقل مي‌شود؛ نسلي كه شايد همان يحيي زمان كودكي باشد.

كسي كه به مدد فلاش‌بك زندگي گذشته او را مي‌بينيم. در سكانس‌هاي مختلف گاهي موسيقي نقش راوي را مي‌يابد؛ يعني موسيقي ابزار پيش‌برنده داستان مي‌شود و چه زيبا نام و مضمون فيلم به تصنيف امشب شب مهتابه گره مي‌خورد. هرچند كه حركت شخصيت محوري از بيتلز به موسيقي سنتي كمي نامتجانس است اما با زبان نمادين فيلم گره مي‌خورد.

فارغ از جنبه‌هاي ساختاري و محتوايي، اگر بخواهيم بازي‌هاي فيلم را نيز بررسي كنيم بايد گفت كه مهناز افشار ديگر مبدل به بازيگر توانايي شده است كه از پس نقش‌هاي مختلف بر مي‌آيد. او به خوبي در سكانس‌هاي دو نفره فضا را تحت تاثير خود قرار مي‌دهد و همدلي مخاطب را ايجاد مي‌كند. در واقع افشار گاهي بار ديالوگ‌هاي فيلم كه در پاره‌‌اي مواقع چندان روان نيستند مي‌كشد و بر بار احساسي فضا مي‌افزايد.

در نهايت مي‌توان گفت كه تجربه همكاري مرتضي شايسته و دكتر هادي كريمي اثري قابل قبول، شريف و انساني است كه مي‌تواند مخاطب را راضي نگه دارد. فيلم براي جذب مخاطب تنها سعي كرده داستان خود را روايت كند و به هيچ جنجال و تنشي متوسل نمي‌شود. امشب شب مهتابه اولين گام در راستاي حركت سينماي ايران به سمت رمانس است. شايد سينماي ايران نيز عاشقانه‌هايي مثل تايتانيك و يا كازابلانكا را تجربه كند. هرچند كه استفاده خلاقانه از دوربين براي ثبت وقايع يك جنايت به صورت مستند را در فيلمي به‌نام 15دقيقه با بازي رابرت دنيرو ديده‌ام اما در فيلم امشب شب مهتابه نيز يك عنصر مادي تاثير فرامادي مي‌آفريند.

تنظيم براي تبيان : مسعود عجمي

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت