دنیای شنگول و منگول
دنياي شنگول و منگول
آنها هرچه که هستند و از هرجا که ميآيند، مجموعه ويژگيهاي زيادي را در خود جمع کردهاند تا جهاني را خلق کنند که در آن اتفاقات زيادي ميافتد و زندگي را تخيليتر ميکند تا به راحتي بتوان با آنها همراه شد و نقش آنها را بازي کرد. يک قصهگو ميبايست در ابتدا شخصيتهاي قصه خود را خوب معرفي کند و به بچهها اجازه دهد تا آنها را خوب تصور کنند و وارد جهان آنها شوند. وقتي فرزند شما در ذهن خود وارد جنگل قصه شد، آن وقت خودتان خواهيد ديد که طرف کدام قهرمان را ميگيرد و نقش کدامشان را ميپذيرد و با کدامشان سرسازش ندارد، يا خواهيد ديد که به کجا ميرود، به چه چيزي خيره ميشود، چه سوالاتي ميپرسد و از چه چيزي صرفنظر ميکند يا چه چيزهاي ديگري براي او بسيار مهم هستند.
فرض ميکنيم شما در حال گفتن قصهي شنگول و منگول هستيد ميخواهيد نقش مادر شنگول و منگول را به فرزند خود بسپاريد. او براي اولين بار قرار است نقش خود را از فرزند بودن به مادر بودن تغيير دهد. تغيير صدا و بع بع کردن بزبزک زنگوله پا براي بچهها بسيار جذاب و شيرين است. ضمن اينکه در فضاي قصه ميتوان حتي زيستشناسي هم درس داد. او در اين قصه ميتواند با بزها، صداي بزها، غذاي بزها، محل زندگي بزها و بسياري از موارد مربوط به درس علوم ابتدايي آشنا شود او در نقش مادر ميتواند، حس مسئوليتپذيري مادر و مقابله با خطرات احتمالي را ياد بگيرد. او در خواهد يافت که حرف شنوي از مادر چقدر مهم است و مادر بودن چقدر سخت است.
اگر از کودک ديگري بخواهيد که نقش گرگ را بازي کند، او نيز در تقليد صداي گرگ لذتي ميبرد که وقتي شما آن را بازي ميکنيد نميبرد. در ضمن بازي کردنکار شما وقتي دلنشينتر ميشود که قصه را بار دوم براي فرزندتان تعريف کنيد و به روش نمايش، از او بخواهيد اين بار نقش خود را در قصه عوض کند. کودکي که ديروز نقش مادر بزها را بازي کرده اگر امروز نقش شنگول و منگول را بازي کند، نقشپذيرتر خواهد شد؛ همچنين او توانسته است افقها و ابعاد مختلف قصه را ببيند و بشنود ذهن او خلاقتر، تحليليتر و پنجره ديد او بازتر ميشود. خود قصهگو نيز ميتواند نقش خود را در باز تعريف قصهها تغيير دهد تا بچهها او را در لباسها و شخصيتهاي مختلفي ببينند و اين تنوع و رنگارنگي است که قصهگويي را براي آنها جذابتر ميکند. قصهگويي که هميشه نقشهاي مثبت را خودش بازي ميکند زياد محبوب نميشود؛ شايد گاهي اوقات لازم است که در قالب نقشهاي ديگر به جز شخصيتهاي خوب قصهها، پيامي را به کودک رساند. هنگام نقشپذيري، کودک در قالب شخصيتهاي قصهها ممکن است با سوالاتي که ميکند يا واکنشهايي که انجام ميدهد، مسير قصه را عوض کند. اين اتفاق يک اتفاق خوشايند و مبارک است. گاهي اوقات فرآيند ذهني کودکان از فرآيند قصهها، مبدعتر و خلاقترند و موجب خلق قصههاي جديدتر ميشوند. حتماً لازم نيست آقا گرگه، شنگول و منگول را بخورد و بعد مادر، آنها را از شکم گرگ بيرون بياورد. در فضاي قصه شنگول و منگول، هزاران اتفاق ديگر ميتواند رخ دهد. قصهها فقط يک بستر هستند.
قصهگويي خوب است که بتواند از اين بسترها استفاده کند و بچهها را در قاليچه پرنده خود بنشاند و با خود به هر جا که ميخواهد و هر جا که آنها ميخواهند ببرد.
اين فضاي خلاق، ميتواند کودک شما را از پله دانستن به پلههاي مهمتر بعدي شامل فهم و درک، توانستن، ايفاي نقش، ارزشيابي کردن، تحليل کردن و ساختن برساند. پدران و مادران خوب و دلسوز فراموش نکنيد که هدف ما از قصه گويي فقط گذران اوقات کودک نيست بلکه ما مي توانيم از طريق قصه بسياري از مفاهيم و رفتار هاي مثبت را آموزش دهيم و به ياد داشته باشيد که از نظر روانشناسان قصه گويي يکي از راه هاي مفيد آموزشي مي باشد چرا که به روش غير مستقيم مطالب را منتقل مي نمايد.
تهيه کننده: کهتري
منبع: ماهنامه کودک