اشک پیش افتاد و دل را زد به آب

گـر دلی مجروح گردد از جفا نيست گلخندی که تا يابد شفـا نسخه‌ای نو در فـريب آورده‌اند بوسه، دارويی که پنهان کرده‌اند در دل اين روزگار پرفـسوس عاشقان را کو پناهی غير توس ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اشک پیش افتاد و دل را زد به آب

هشت شعر برای هشتمین عرش (4)

ای دل! من آتشین آهی بر آر

تا بسوزی دامن ایـن روزگار

روزگـار مـردمی‌ها سوخته

چهره‌ی نامــردمی افروخـته

کینه‌ها در سینه‌ها انباشته

پرچــــم رنگ و ریـا افراشته

دشت سبز اما ز خار و کاکتوس

وز تبر شد هیمـه ، عود و آبنوس

آب دریا تن به موج کف سپرد

مـوج دریا اوج را از یــاد بـرد

جان‌به‌لب شد از ریاکاری شرف

خوب بودن مُرد و بودن شد هدف

آب هم آییــنه را گم کرده اسـت

سنگ در دل‌ها تراکم کرده است

تیرگی انبوه شـد پشت سحـر

صبح در آفاق شب شد دربه‌در

نغمه‌های عشق هم خاموش شد

این قلندر بـاز شولاپوش شد

ارغوان روی او کم‌رنگ شد

پرنیانش هم‌نشین سنـگ شـد

خاک را از خار و خس انباشتند

یاس را در کرت شبدر کاشتنـد

نامرادی را دوا در کـار نیست

مـهر دارو در دل بازار نیـست

گـر دلی مجروح گردد از جفا

نیست گلخندی که تا یابد شفـا

نسخه‌ای نو در فـریب آورده‌اند

بوسه، دارویی که پنهان کرده‌اند

در دل این روزگار پرفـسوس

عاشقان را کو پناهی غیر توس

ای شفابخش دل بـیمار ما!

چاره‌ای کن از نگه در کار ما

خیل صیادان که در هر پشته‌اند

آهوان دشـت‌ها را کـشته‌اند

تا نـهد دل در رهت پا در رکـاب

اشک پیش افتاد و دل را زد به آب

 

سید علی موسوی گرمارودی

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت