در این زمانه

تقصیر عشق بود که خون کرد بی شمار باید به بی گناهی دل اعتراف کرد ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

در اين زمانه

سه شعر از قيصر امين پور

 

در اين زمانه

در اين زمانه هيچ‌كس خودش نيست

كسي براي يك نفس خودش نيست
همين دمي كه رفت و بازدم شد
نفس ـ نفس، نفس ـ نفس خودش نيست
همين هوا كه عين عشق پاك است
گره كه خود با هوس خودش نيست
خداي ما اگر كه در خود ماست
كسي كه بي‌خداست، پس خودش نيست
دلي كه گرد خويش مي‌تند تار،
اگرچه قدر يك مگس، خودش نيست
مگس، به هركجا، به‌جز مگس نيست
ولي عقاب در قفس، خودش نيست
تو اي من، اي عقاب ِ بسته‌بالم
اگرچه بر تو راه ِ پيش و پس نيست
تو دست‌كم كمي شبيه خود باش
در اين جهان كه هيچ‌كس خودش نيست
تمام درد ِ ما همين خود ِ ماست
تمام شد، همين و بس: خودش نيست

 

تقصير عشق بود

باران گرفت نيزه و قصد مصاف کرد
آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد
گويي که آسمان سر نطقي فصيح داشت
با رعد سرفه هاي گران سينه صاف کرد
تا راز عشق ما به تمامي بيان شود
با آب ديده آتش دل ائتلاف کرد
جايي دگر براي عبادت نيافت عشق
آمد به گرد طايفه ي ما طواف کرد
اشراق هر چه گشت ضريحي دگر نيافت
در گوشه اي ز مسجد دل اعتکاف کرد
تقصير عشق بود که خون کرد بي شمار
بايد به بي گناهي دل اعتراف کرد

 

حسرت پرواز

ديري‌است از خود، از خدا، از خلق دورم
با اين‌همه در عين بي‌تابي صبورم
پيچيده در شاخ درختان، چون گوزني
سرشاخه‌هاي پيچ‌درپيچ غرورم
هر سوي سرگردان و حيران در هوايت
نيلوفرانه پيچكي بي‌تاب نورم
بادا بيفتد سايه‌ي برگي به پايت
باري، به روزي روزگاري از عبورم
از روي يكرنگي شب و روزم يكي شد
همرنگ بختم تيره رختِ سوگ و سورم
خط مي‌خورد در دفتر ايام، نامم
فرقي ندارد بي‌تو غيبت يا حضورم
در حسرت پرواز با مرغابيانم
چون سنگ‌پشتي پير در لاكم صبورم
آخر دلم با سربلندي مي‌گذارد
سنگ تمام عشق را بر خاك گورم

 

 

 

 

 

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت