حفظ جایگاه نخبهها در نمایش
حفظ جايگاه نخبهها در نمايش
گفتوگو با حميدرضا ريشهري نويسنده کتاب "کارگاه نمايش"
گسترش رويکرد پژوهشي به تئاتر در سالهاي اخير موجي از آثار پژوهشي براي ثبت تاريخ معاصر تئاتر و ميراث علمي، فني، تجهيزاتي و سازهاي را در نسل جوان ايجاد کرده که البته به دليل ويژگي "براي نخستين بار" بودن، با موانع و کاستيهايي نيز همراهاند.
چاپ و انتشار کتاب"کارگاه نمايش" در سال 86 نمونهاي از اين آثار پژوهشي است که حميدرضا ريشهري در آن تاريخچه "کارگاه نمايش" را با استفاده از مصاحبهها، نقدها و آثار مندرج در مطبوعات آن دوره گردآوري کرده است به واقع کتاب "کارگاه نمايش" را تا اين زمان ميتوان تنها منبع منسجم مکتوب درباره بخشي از تاريخ معاصر تئاتر ايران به حساب آورد.
متن زير حاصل گفت و شنودي کوتاه با نويسنده اين کتاب است که ميخوانيد:
از شکلگيري ايده تحقيق درباره کارگاه نمايش بگوييد و اينکه چه انگيزهاي شما را به اين جستجو ترغيب کرد؟
پژوهش و تحقيق هميشه با يک مسئله و نياز شروع ميشود. احساسي که فرد يا گروه را در چالش قرار ميدهد و براي حل آن او را مجبور به پيگيري و تلاش ميکند. خوشبختانه اين چالش و موضوع سالها بود که ذهن مرا به خود مشغول کرده بود. تئاتر تجربي و مطالعه پيرامون شکلگيري و ادامه آن همواره مورد علاقه و از دلمشغولي هاي من محسوب ميشد.
نخستين پروژه دانشجويي من نيز با عنوان"بداهه پردازي" به شکلي از توليد تئاتر تجربي بدون استفاده از نمايشنامه مکتوب ميپرداخت. بنابراين انگيزه شناخت کارگاه نمايش ايران و فعاليتهايش در من وجود داشت. در تئاترايران سراغ هر گرايشي که ميرفتم- بازيگري، کارگرداني، نويسندگي و .... نام کارگاه نمايش و اعضايش خود نمايي ميکرد، و متاسفانه منبعي که در اينباره اطلاعي دقيق بدهد وجود نداشت. اما ميدانستم يک روز اين تحقيق را به سامان ميرسانم، و سرانجام ادامه تحصيل بهانه لازم را براي ادامه کار به وجود آورد.
کارگاه نمايش و آنچه در اين دو کلمه کوتاه نهفته است يکي از دشوارترين موضوعات پژوهشي به حساب ميآيد و قطعاً شما نيز با مسائل و مشکلات عديدهاي در اين راه مواجه بودهايد.
از ابتدا ميدانستم موضوع ساده و دمدستياي را انتخاب نکردهام. کارگاه نمايش حکم تابو را پيدا کرده بود. هيچ منبع قابل استناد و موثقي درباره آن وجود نداشت. عکسالعمل دوستان هم بسيار جالب بود. عدهايي اين عمل را کاري بيهوده ميدانستند و عدهاي بر عکس، اما هيچ کمکي نميکردند! حتا اعضاي کارگاه نمايش هم از اين قاعده مستثنا نبودند. آنان زير فشار و بهتانهاي سنگيني – چه پيش و چه پس از انقلاب- که هر روزه بر اين مرکز وارد ميشد خود را بيدفاع حس ميکردند. بنابراين از هر گونه تماس و اظهار نظر در اين خصوص ابا داشتند. مشکل من از همينجا آغاز ميشد زيرا به جز بررسي جرايد که بنا بر دلايل معلوم و گرايش هاي مختلف، زياد قابل استناد نبود- قرار بود اين پروژه بر پايه تحقيقات ميداني و گفتوگو با اعضا کارگاه نمايش و ساير آگاهان تئاتر انجام شود. البته بعدها متوجه شدم آگاهي از روند شکل گيري و اهداف اين مرکز و اتفاقي که در اين مرکز در حال شکلگيري بود تنها شامل عده قليلي از اعضاي اصلي و دائمي ميشد که نقشي کاربردي و کليدي در امور اين مرکز بر عهده داشتند.
و افرادي را انتخاب کرديد تا اين مستند تاريخي را از زبان آنها گرد آوريد؟
در اولين قدم ميبايست اعتماد اعضايي که حاضر به گفتوگو نبودند- به ويژه آنهايي که در خارج از کشور اقامت دارند- را جلب ميکردم. بعضي از افرادي که با آنان گفتوگو شده براي نخستين بار حاضر به گفتوگو شدهاند. متاسفانه در پارهاي از موارد ناموفق بودم زيرا اغلب اين پيشفرضها و تجربه اغلب اين گفتوگوها به شايعاتي پوچ دامن ميزد که براي کارگاه نمايش نتيجهاي مخرب داشت. در مقابل من اصرار داشتم اطلاعات اين افراد را در کتاب داشته باشم و سعي کردم اين شعف را با آوردن گفتوگوهاي ديگران جبران کنم. به همين دليل آماده شدن اين کتاب چند سال زمان گرفت. اما بد نيست در اين جا به گفتوگوهاي هوشمندانه، درست و به جاي آقايان: منصور کوشان، رامين جهانبگلو و شاهرخ گلستان اشاره کنم، که از آنها بهره بسيار بردم.
در مسير گردآوري مطالب پيش آمد که مطلب يا موضوعي ذکر نشود، محدوديتي براي آوردن مطالب نداشتيد؟
خير، هرآنچه در ارتباط با موضوع کتاب- شکلگيري و بررسي دستاوردهاي کارگاه نمايش – بود در فصلهاي مختلف آن گنجانده شد. حتا چيدمان گفتوگوها هم به نحوي بوده ک خود پاسخگوي هم باشند و احتياجي به دخالت من نباشد. البته اين به معناي کامل و کافي بودن اين تحقيق نيست، بلکه آغازي است براي اينکه هر فصل اين کتاب مبناي پژوهش و کتابي ديگرباشد. فقط اي کاش مشکل کاغذ و بالا رفتن هزينه کتاب وجود نداشت و آلبوم عکسي که از اجراهاي کارگاه نمايش گرد آورده بودم زمينه کتاب ميشد، البته سعي کردم در داستاني تصويري- فتودراما- که در معرفي کارگاه نمايش ساختهام اين کمبود را تا حدودي جبران کنم. ولي در کل، از کتاب- با توجه به هدف انتشار آن- راضي هستم و در ويرايش جديد با همکاري ناشر محترم بسياري از کمبودها برطرف خواهد شد. فراموش نکنيم که هدف اين کتاب جلب کردن توجه به دوران درخشاني است که دستاوردهاي شايان توجهي براي تئاتر ما داشته و بايد درباره آن بيشتر گفت و شنيد. هدف مطرح کردن اشخاص نبود- که هر کدام شايسته تقديري بيشاند- بلکه تقدير از نوع انديشه بود که سعي در حرکت و نگاه به افقهاي نو دارد. چقدر خوشحالم که کتاب- کارگاه نمايش- مورد توجه قرار گرفته و اغلب جوانان به اين موضوع علاقه نشان ميدهند و يا بعضي در تلاش پي انتشار کتاب و مقاله در اين خصوص هستند. اين خود نشان از پايان فصلي و آغاز فصلي ديگر دارد. ما از دوران برخوردهاي سليقهاي و خطي با پديدهها گذر کردهايم و به تعقل و انديشه نزديک شدهايم.
گاه براي خودم پيش آمده که تحقيقي را شروع ميکنم و در جريان کسب دادهها، به شاخهها و زيرشاخههاي عجيب و مهيبي برميخورم که شايد رويکردم را به موضوع تغيير دهد، با توجه به اينکه چند سال روي اين کتاب کار کردهايد اين اتفاق برايتان افتاد؟ مسئلهاي پيش آمد که رويکرد شما به موضوع را تحت تأثير قرار دهد؟
بسيار زياد! از بدقلقي و بدقولي بعضي از دوستان از هرچيز ميگفتند جز موضوع گفتگو! اتفاقاً زماني هم که به نظر ميرسيد صحبت ها به موضوع گفتوگو مربوط است دوستان بيشتر از خود ميگفتند تا موضوع. يا ميديدم دوستان تئاتري ما به جاي نقد يک دوره و جريان بيشتر به هم فحش و افترا ميبندند. ضربهاي که اين فرهنگ بد تئاتري ما به بدنه تئاتر ايران وارد کرده هيچ دشمن فرهنگ و هنري نميتوانست انجام دهد. در چنين مواقعي به فکر تهيه کتابي با عنوان "تئاتري عليه تئاتر" ميافتم. نه اصلاً براي مزاح نميگويم واقعاً دلم ميخواهد روزي اين کار را بکنم. شايد اين عمل تلنگري به وجدان هنرمندان ما باشد. به واقع من از عاقبت خود و دوستانم ميترسم!
مسلماً گردآوري مطالب و گفتوگو با هنرمندان کارگاه نمايش خاطرات بسياري برايتان به همراه داشته است، بخشي ازآن را برايمان بيان ميکنيد؟
فيشبرداري از مخزن کتابخانه دانشگاه تهران با حضور متصدي بالاي سرم انجام شد، که مبادا مطالب ممنوعه را کپي کنم! البته از حق نگذريم در بسياري موارد با من هم کاري خوبي کردند گفتوگو با فردوس کاوياني درباره عباس نعلبنديان از ابتدا اشک بود تا انتها.
گفتوگو با خانواده مفيد و حسرت و حسرت. يا گفتوگوي استثنايي با شکوه نجمآبادي که چند سال منتظرش بودم تا پيش آمد. همه برايم خاطرهاند. اين بانوي هنرمند و نازنين نخستين بانوي ايراني است که پا به صحنه کمدي فرانس گذاشت و براي هنر ايران افتخارآفريد. چقدر صريح ميگفت، همانند چيزي که دربارهاش شنيده بودم. هم او بود که برايم روشن کرد بسياري از کساني که الان سنگ عباس نعلبنديان را به سينه ميزنند، حتا آنان که در خارج از کشورند، در آن چند سال خاموشي و روزهاي سخت و حساس، به امان خدا رهايش کرده و مشکلات شخصي خود را بهانه ميکردند.
گفتوگوي پربار با هوشنگ آزاديور براي من مانند کلاس درس بود. يا محمد ژيان و دلسوزيهايش. بسيار از اين گفتوگوها يا ربط به موضوع کارگاه نمايش نداشت يا انتشار آن را به وقتي ديگرموکول کردهام. البته قسمتهايي را که مناسبت داشته باشد، بر روي وبلاگم خواهم گذاشت.
وقتي تاريخ گذشته را ورق ميزنيم و نام افراد و پيشينهشان را مرور ميکنيم، مصيبتها و تلاشهايشان را ميبينيم و دستآوردهاي امروز را بررسي ميکنيم، نوعي گرد بيسرانجامي روي همه چيز ميبينيم.
قصدم تعميم اين حس نيست اما آيا شما به نخبه کشي در تئاتر اعتقاد داريد؟
شايد تنها جايي از تاريخ تئاتر ما که سعي شده نخبه ها را جذب و حفظ کند بدون ترديد کارگاه نمايش بوده است. با يک حساب سرانگشتي ميبينيد اين مرکز در همين دوره کوتاه فعاليت؛ يعني درست نقطه مقابل اظهارات بسياري چون مصطفي اسکويي و...، چند استعداد تئاتري را شناسايي و زير پر و بال قرار داده است. شما ببينيد بعد از برچيدن کارگاه نمايش چند نفر از اين نخبهها توانستند ادامه کار بدهند؟ يا همين کساني که پايههاي تئاتر پوياي امروز به حساب ميآيند از چه امکاني بهره ميبرند و براي آنان چه کردهايم؟ اخيراً متوجه شدم که دوستان در حال تهيه منشور واساسنامهاي جهت سامان دادن به اجراهاي حرفهاي در سالنهاي تئاتر هستند، از بحث کارآمدي آن يا غير کارآمدي آن که بگذريم، پس از مطالعه پيشنويس آن متوجه شدم هيچ فکري براي وروديهاي تئاتر يا استعدادهايي که قرار است ادامه تئاتر ما باشند نشده! اولين چيزي که به نظر من آمد اين بود: اصليترين کار بايد تخصيص سالنهايي به اين جوانان و استعدادها باشد.
ما چه آسان اهميت اين موضوع را از ياد بردهايم. در صورتي که خود اين راه پر تبعيض را لمس کردهايم!
پيشنهاد شما براي رفع اين کاستي چيست؟
واقعاً اگر مرکز هنرهاي نمايشي کاري در اين زمينه ميخواهد انجام دهد، همانا بوجود آوردن دفتري با بودجه مشخص است براي يافتن و کمک به اين افرادي که قرار است تئاتر فرداي ما را بسازند. البته اين بايد در تمام ارکان جامعه ما عملي شود. به راستي شايد لازم باشد يک وزارتخانه براي آن تشکيل شود. اين يک مشکل فرهنگي است، ما عادت کردهايم بيشتر از پيش پاي خود را نبينيم. ما به پاسخهاي کوتاه مدت فکر ميکنيم. مشکل راهنمايي رانندگي در کشور ما و رقم تصادفات آن قدر که به تغيير ديد رانندگان مربوط ميشود به مشکل جادهها مربوط نميشود. جماعت راننده هم چون خيلي از افراد اين جامعه نگاه و ديدي کوتاه دارند. يعني بيش از يک ماشين و يا يک پيچ جلوتر را نميتوانند ببينند.
وقتي کتاب را مرور کردم ديدم اعضاء کارگاه نمايش درباره تئاتر امروز و نسل جوان تئاتر نظراتي ابراز کردهاند. اين نظرات را تاييد ميکنيد؟
خير، من به عنوان محقق و پژوهشگر بايد نظرات و نوع نگاه آنان نسبت به تئاتر جوان و پيشرو را منعکس ميکردم. ولي به هيچ وجه قصد تاييد همه آن مطالب را نداشتهام. در واقع من درباره بعضي از اين اظهارات نقد و تحليل خود را دارم. مثلاً وقتي هنرمندي چون آربي آوانسيان درباره نمايش "شازده کوچولو" نظرش را ميگويد، با تمام احترامي که به ايشان دارم نظرشان را نميپذيرم. چون بحث ايشان بيشتر پيرامون نام آييني اين نمايش"شبيه خواني" است. ايشان نمايش را نديده و فقط از طريق خبرها و از زبان چند تن از تئاتريها ماوقع را شنيده است! ولي من به واسطه حضور در چگونگي شکلگيري اين نمايش، آنرا جسورانه و داراي نوعي انديشه جستجوگرانه به پشتوانه آگاهيهاي کارگردان و کاري علمي و عملي ميدانم. جداي از اين نمايش شبيهخواني شازده کوچولو نمونه خوبي از تلاش نوجويانه جوانان امروز ما براي استفاده از امکانات نمايشهاي سنتي ايران است. نام اين نمايش مسئلهاي است که ميشود درباره آن گفتوگو کرد. ولي يکباره کل نمايش را به زير سئوال بردن دور از انصاف است. البته همه اينها برمي گردد به انتقال اين نمايش به آربي. زيرا آربي آوانسيان خود رنج ديگرگونه بودن در جمعي که سرسپرده تئاتر سنتياند را کشيده است. همچنين به خوبي از رنج جوانان امروز براي به صحنه بردن يک نمايش آگاهي دارد و ميداند آنها براي همين يک اجرا چه مشقاتي را بايد متحمل شوند.
برخي از اين دوستان تمام نوآوريها و اتفاقات تئاتري را مختص به دورهاي خاص ميدانند.
اين به دليل عدم آگاهي از اتفاقاتي است که بر صحنه امروز تئاتر ايران ميافتد. اگر اين عزيزان که به حق افتخارات زيادي براي تئاتر ما ثبت کردهاند گلهايي که اين جوانان بدون اتکا به هيچ حامياي بر صحنه امروز کاشتهاند را شاهد بودند هرگز اين گونه اظهار نظر نميکردند. انتظار ما از اين مفاخر، قدري توجه مسئولانه به اين حرکتهاي خودجوش، جوان و اغلب خام است. شايد تئاتر شکننده امروز ما بيش از پيش به راهنمايي اين سرمايههاي فرهنگي نياز دارد. چرا بايد قسمتي از تئاتر ما در گوشه غربت آشيانه کند و تئاتر امروز ما از آن محروم باشد؟ تئاتر ما نياز به شخصي مثل آربي اوانسيان را فرياد ميزند. اين فقط قدري افق ديد ميطلبد و از خود گذشتگي .
طي چند ماه اخير که کتاب وارد بازار شده، با انتقاد يا پيشنهاد خاصي مواجه شدهايد که لزوم بازنگري در کتاب را ايجاد کند؟
متاسفانه نشاني يا آدرسي از من در کتاب نيامده تا در جريان نظرات باشم. اميد دارم لااقل با مصاحبه اين اتفاق بيفتد. اما بعضي از دوستان نزديک که نشاني از من داشتند نظرات خود را گفتند که از آنان سپاسگذارم. من از هر گونه پيشنهاد و مخصوصاً انتقاد استقبال مي کنم. مثلا شنيدم فردي از جنبههايي از کتاب ايراد گرفته و حتا عنوان کتاب را مناسب کارگاه نمايش ندانسته! نزدش رفتم ولي ايشان جز ايرادهايي بر چاپ عکس، سياه کردن فونت گفتوگوها و جنس جلد کتاب نظر ديگري نداشت. البته تعدادي از کتابها را به وسيله پست و دوست هنرمندم آتيلا پسياني در سفري که اخيرا به اروپا داشت براي آنان که خارج از کشور مقيم هستند فرستادهام. منتظر نظرات آنان هستم و احتمالاً آتيلا براي من خبرهايي خواهد آورد.
مسير پژوهش را ادامه ميدهيد؟ کار پژوهشي ديگري در دست داريد؟
با اعتقاد بر اينکه در زمانه و شرايط ويژهاي بسر ميبريم و به وجود آمدن کارگاه نمايش ديگر تقريباً غيرممکن مينمايد، و رفتن زير چتر دولت به خاطر توقعات و سياستهايي که مد نظر است، مخدوش کردن حرکت مدرن و تئاتر مدرن است و راه به جايي نميبرد، مصرا پيگير برپايي پاتوقي تئاتري هستم. جايي که يک تئاتري اجازه انديشه،؛ گفتوگو درباره تئاتر را فارغ از هر گونه مزاحمتي داشته باشد. دوستاني قول مساعدت دادهاند و بسيار هم نه و آن را وقت تلف کردن دانستهاند! آري وقت تلف کردن است ولي شايد در همين خلوت تئاتري نقطهاي روشن و اميدوار کننده به روي ما و يا فردي ديگر باز شود. مطمئنم شرکت کنندگان محفل، پاتوق و کلاس سرکيسيان بارها اين جلمه: داريد وقت تلف ميکنيد را شنيده بودند! اما کيست که امروز تاثير پاتوق سرکيسيان را در تئاتر ما منکر شود. خوشبختانه يکي از دوستان دفتر و محل کارش را پيشنهاد داده که جاي بسيار مناسبي است و ميگوييم به عنوان محل موقت استفاده کنيم اما براي ادامه بايد به فکر محلي دائمي باشيم. همچنين چند کار نوشتني از جمله تاريخ نمايش جهان به زبان ساده دارم که فقط بايد تنظيم شوند و اميد دارم امسال به آنجا برسد. چند متن هم از جمله کاري براي کودکان براي اجرا پيشنهاد دادهام و منتظر فرصت مناسب هستم. البته قصد دارم تاريخ نمايش جهان را درس به درس و قسمتهايي از نمايشنامه را روي وبلاگ بگذارم.
زهرا شايانفر